English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (31 milliseconds)
English Persian
to trace the p of a person دودمان کسی راپرسیدن نسبت کسی راتعیین کردن
Other Matches
to orient oneself جهات چهار گانه خود راتعیین کردن
table of precedence صورتی که ترتیب الویت قوانین و مقررات مختلفه راتعیین میکند
stocked دودمان
stem دودمان
phylum دودمان
stock دودمان
stemmed دودمان
genealogies دودمان
genealogy دودمان
lineage دودمان
lineages دودمان
antecedents دودمان
stirps دودمان
dynasties دودمان
dynasty دودمان
ancestries دودمان
ancestry دودمان
stems دودمان
stemming دودمان
antecedent دودمان
phylon دودمان
progeny سلاله دودمان
leverage نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
lift fan توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
ohm's law جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
patrilineal وابسته به دودمان پدری
pedigrees نسب نامه دودمان
pedigree نسب نامه دودمان
liftjet توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
stemma دودمان چشم بند پایان
gender tree سلسه دودمان نسب نامه
prorata برحسب نسبت معین بهمان نسبت
attributable قابل نسبت دادن نسبت دادنی
nationallism مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
prorate به نسبت تقسیم کردن
abused بدرفتاری کردن نسبت به
abuses بدرفتاری کردن نسبت به
abuse بدرفتاری کردن نسبت به
abusing بدرفتاری کردن نسبت به
trespass against خطا کردن نسبت به
disclaiming ترک دعوا کردن نسبت به
attributes نسبت دادن حمل کردن
give نسبت دادن به بیان کردن
disclaimed ترک دعوا کردن نسبت به
gives نسبت دادن به بیان کردن
giving نسبت دادن به بیان کردن
disclaim ترک دعوا کردن نسبت به
to plead against a decision نسبت به تصمیمی اعتراض کردن
asperse هتک شرف کردن نسبت به
disclaims ترک دعوا کردن نسبت به
discriminate against someone نسبت به کسی تبعیض کردن
attributing نسبت دادن حمل کردن
To show disrespect ( be respectful) to someone. نسبت به هرکسی بی احترامی کردن
attribute نسبت دادن حمل کردن
inverts قلب عبارت معکوس کردن نسبت
lay an information against some one نسبت به کسی اعلام جرم کردن
invert قلب عبارت معکوس کردن نسبت
inverting قلب عبارت معکوس کردن نسبت
to orient compound نسبت اجزای ترکیبی را بایکدیگر تعیین کردن
apportionment افراز سرشکن کردن هزینه به چندسال به نسبت منافع حاصله در هر سال
protection سد کردن راه حریف نسبت به مهاجمی که در شرف پاس دادن است
leukon عناصر سفید خون وسلولهای سازنده انها دودمان سفید خون
ratio نسبت
quotient نسبت
formats نسبت
uncross نسبت
kinship نسبت
In the ration lf one to ten . به نسبت یک به ده
format نسبت
rapport نسبت
t ratio نسبت تی
In what proportion ? به چه نسبت ؟
the rat of to نسبت دو به سه
towards نسبت به
quotients نسبت
relational نسبت
with respect to نسبت به
in the ratio of به نسبت
apropos of نسبت به
proportion نسبت
proportions نسبت
bearing نسبت
ratios نسبت
relation نسبت
respects نسبت
respect نسبت
as compared to نسبت به
rates نسبت
in respect of به نسبت
in proprotion to نسبت به
cognation نسبت
in respect of نسبت به
in regard of نسبت به
in connexion with نسبت به
rate نسبت
to تا نسبت به
in relation to نسبت به
than نسبت به
proportional به نسبت
in regard to نسبت به
toward بطرف نسبت به
compression ratio نسبت تراکم
there is nothing wanting چیزی کم نسبت
correspondingly بهمان نسبت
transmissivity نسبت فرافرستی
error ratio نسبت خطا
factor proportion نسبت عوامل
correlation ratio نسبت همبستگی
relativization نسبت دادن
abundance ratio نسبت فراوانی
lay to نسبت دادن به
absorption ratio نسبت جذب
transformation ratio نسبت تبدیل
glide ratio نسبت سریدن
regard باره نسبت
abundance نسبت فراوانی
favouritism مساعدت نسبت به
cash ratio نسبت نقدینگی
one's complement متمم نسبت به یک
operating ratio نسبت عملیاتی
roundness نسبت گردی
scale down به نسبت ثابت
aspect ratio نسبت تصویر
saving ratio نسبت پس انداز
feedback ratio نسبت پس خوراند
concentration ratio نسبت تمرکز
feedback ratio نسبت فیدبک
attribution نسبت دادن
contact ratio نسبت تماس
voltage ratio نسبت ولتاژ
ten's complement متمم نسبت به 01
aspect ratio نسبت صفحه
viscosity ratio نسبت گرانروی
velocity ratio نسبت سرعت
connection بستگی نسبت
blood نسبت خویشاوندی
control ratio نسبت فرمان
void ratio نسبت منفذها
assion نسبت دادن
connexions بستگی نسبت
distribution ratio نسبت توزیع
two's complement متمم نسبت به دو
deposit ratio نسبت سپرده
scalling factor نسبت اشل
aspect ratio نسبت دید
ascribable نسبت دادنی
prorenata نسبت موافق
oxygen ration نسبت اکسیژن
advalorem به نسبت قیمت
percentages نسبت یا درصد
percentage نسبت یا درصد
magnetogyric ratio نسبت ژیرومغناطیس
impluse ratio نسبت ایمپولز
impluse ratio نسبت ضربه
imputation نسبت دادن
imputable نسبت دادنی
ascribe نسبت دادن
stress ratio نسبت تنش
strength ratio نسبت استحکام
in d. of با بی اعتنایی نسبت به
recycle ratio نسبت بازگردانی
mobility ratio نسبت تحرک
liquidity ratio نسبت نقدینگی
to behave toward رفتارکردن نسبت به
proximity of blood قرابت نسبت
hit ratio نسبت اصابت
acidity coefficient نسبت اکسیژن
affine نسبت ازدواجی
affine نسبت سلبی
rates اندازه نسبت
rate اندازه نسبت
to do by رفتارکردن نسبت به
ascribed نسبت دادن
attribute نسبت دادن
ratio detector اشکارساز نسبت
image ratio نسبت تصویر
to put down نسبت دادن
relation رابطه نسبت
impute نسبت دادن
imputed نسبت دادن
imputes نسبت دادن
activity ratio نسبت فعالیت
attributes نسبت دادن
ascribes نسبت دادن
regards باره نسبت
attributing نسبت دادن
ascribing نسبت دادن
regarded باره نسبت
transformer ratio نسبت مبدل
ratio of transformer نسبت مبدل
impedance ratio نسبت امپدانس
imputing نسبت دادن
fineness ratio نسبت فرافت
settlement ratio نسبت نشست
bear on نسبت داشتن
current ratio نسبت جاری
porosity نسبت روزنه ها
weight ratio نسبت وزن
shunt ratio نسبت شنت
baud rate نسبت باود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com