Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English
Persian
revolution
دوران شورش
revolutions
دوران شورش
Other Matches
business cycle
دوران اقتصادی یا تجارتی دوران ترقی و تنزل فعالیت تجاری و اقتصادی
insurrectional
شورش شورش کننده
Safavid period
دوران صفویه
[اوج دوران شکوفایی فرش ایران که دیگر هرگز تکرار نشد. ایجاد کارگاه های بزرگ قالبافی اصفهان و کاشان تحولی شگرف به دنبال داشت و شاهکارهای آن هنوز در موزه های جهان جلوه گری می کند.]
rioted
شورش
revolt
شورش
riot
شورش
rages
شورش
raged
شورش
rage
شورش
rioting
شورش
turbalence
شورش
revolutions
شورش
mutations
شورش
mutation
شورش
rebellions
شورش
rebellion
شورش
revolution
شورش
riots
شورش
insurrections
شورش
insurrection
شورش
insurgency
شورش
mutinies
شورش
counter insurgency
ضد شورش
muting
شورش
rebels
شورش
rebelling
شورش
rebelled
شورش
rebel
شورش
revolts
شورش
uprisings
شورش
uprising
شورش
uproar
شورش
mutiny
شورش
muitiny
شورش
armed rebellion
شورش مسلحانه
revolt
طغیان شورش
insurrectional
مربوط به شورش
insurgent
متمرد شورش گر
insurgents
متمرد شورش گر
insurgence
قیام شورش
revolutionist
شورش طلب
revolt
شورش کردن
revolts
طغیان شورش
rebelion
شورش مسلحانه
revolts
شورش کردن
revolter
شورش کننده
insurgency
قیام شورش
ragingly
شورش کنان
riots
شورش کردن
rebellions
شورش تمرد
rebellion
شورش تمرد
sedition
شورش اغتشاش
rioting
شورش کردن
rioted
شورش کردن
malcontents
اماده شورش
malcontent
اماده شورش
insurrections
شورش فتنه
insurrection
شورش فتنه
riot
شورش کردن
revolutionaries
شورش طلب
revolutionary
شورش طلب
mutinies
یاغیگری شورش کردن
revolts
شورش کردن طغیان
insurrectionist
شورش ویاغی گری
insurgency
شورش یاغی گری
to incite somebody to rebellion
کسی را به شورش برانگیختن
to rise up against someone
[something]
شورش کردن بر خلاف
muting
شورش در روی ناو
blast it
مرده شورش را ببرد
mutiny
یاغیگری شورش کردن
to brew rebellion
توط ئه شورش کردن
plague on it
مرده شورش ببرد
To go too far . To exceed the limit . To overexend oneself .
از حد گذراندن ( شورش را در آوردن )
revolt
شورش کردن طغیان
mutinies
شورش کردن یاغی شدن
riot control
کنترل شورش عملیات ضد اغتشاش
titanism
عظیم الجثگی شورش گرایی
He was exciting a riot.
مردم را به شورش تحریک می کرد
mutiny
شورش کردن یاغی شدن
revolutionising
در کشور ایجاد شورش کردن
revolutionised
در کشور ایجاد شورش کردن
revolutionises
در کشور ایجاد شورش کردن
revolutionizing
در کشور ایجاد شورش کردن
revolutionizes
در کشور ایجاد شورش کردن
revolutionized
در کشور ایجاد شورش کردن
revolutionize
در کشور ایجاد شورش کردن
jacquerie
شورش و قیام روستاییان طبقه روستایی
rotation
دوران
circulation
دوران
cycles
دوران
periods
دوران
eras
دوران
swimming
دوران
gyration
دوران
circulations
دوران
era
دوران
vertigo
دوران
cycle
دوران
period
دوران
cycled
دوران
gyrations
دوران
loyalists
کسی که درهنگام شورش و انقلاب ازدولت طرفداری میکند
loyalist
کسی که درهنگام شورش و انقلاب ازدولت طرفداری میکند
lives
دوران زندگی
till in old
[great]
age
تا در دوران سالمندی
dizzy
دچار دوران سر
life
دوران زندگی
distance between centers
طول دوران
stound
دوران درد
lucid interval
دوران افاقه
the whirligig of fashion
دوران دایمی مد
revolutions
چرخش دوران
revolution
چرخش دوران
wartime
دوران جنگ
space age
دوران کیهان
peacetime
دوران صلح
off season
در دوران کم کاری
wifehood
دوران زوجیت
sense of rotation
جهت دوران
paleozoic
دوران اول
plane of rotation
سطح دوران
qyaternary
دوران چهارم
rotation about a line
دوران دور یک خط
off season
در دوران کسادی
circulation
دوران خون
aftertime
دوران پیری
raced
دوران مسیر
races
دوران مسیر
rotate
دوران کردن
rotated
دوران کردن
rotates
دوران کردن
rotation
چرخش دوران
circulations
دوران خون
fulcrum
نقطه دوران
axis of rotation
محور دوران
race
دوران مسیر
climacteric
دوران یائسگی زن
angle of rotation
زاویه دوران
srcc
commotions civil riotsand ,strikes اعتصاب شورش و اشوبهای داخلی
rotational
دوران گردش بدور
seasons
دوران چاشنی زدن
geriatrician
امراض دوران پیریgyrfalcon
geocentric
دوران زمین مرکزی
azoic
دوران ماقبل تاریخ
rotation
دوران گردش بدور
revolutions
دور دوران کامل
rotation around
[about]
a point
دوران دور نقطه ای
rotation about a point
دوران دور یک نقطه
geriatrist
امراض دوران پیری
golden age
دوران رونق و رفاه
golden ages
دوران رونق و رفاه
spinning
چرخش
[گردش]
[دوران ]
instantaneous center of rotation
مرکز دوران لحظهای
jumped-up
تازه به دوران رسیده
seasoned
دوران چاشنی زدن
vertiginous
سرگیجهای دوران کننده
iceman
یخی بستر دوران یخ
obligated tour
دوران مشمولیت وفیفه
off season
وابسته به این دوران
season
دوران چاشنی زدن
revolution
دور دوران کامل
circulatory
مربوط یه دوران خون
Early Christian architecture
سبک معماری دوران مسیحیت
Difficult times lie ahead.
دوران سختی درپیش است
peripheral course
دوران پیش دانشگاهی نظامی
The whirligig of time revolves.
دوران دایمی زمان می چرخد.
rotation about ...
دوران دور ...
[محوری یا جایی]
whirligig of something
دوران دایمی
[اصطلاح مجازی]
protectorate
دوران حکومت کرامول درانگلستان
protectorates
دوران حکومت کرامول درانگلستان
retrograde
دوران در خلاف جهت معمول
unemployment benefit
کمک دریافتی در دوران بیکاری
long run period
دوران محاسبه بلند مدت
whirling
چرخش یا دوران جریان سیال
whirls
چرخش یا دوران جریان سیال
anthropic
مربوط به دوران پیدایش انسان
gyrated
چرخ زدن دوران داشتن
age earnings profile
برنامه درامد در دوران زندگی
gyrating
چرخ زدن دوران داشتن
yawed
دوران هواپیما حول محورقائم
gyrate
چرخ زدن دوران داشتن
Victoriana
وابسته به دوران ملکه ویکتوریا
gyrates
چرخ زدن دوران داشتن
yaw
دوران هواپیما حول محورقائم
whirled
چرخش یا دوران جریان سیال
whirl
چرخش یا دوران جریان سیال
mesozoic era
دوران دوم زمین شناسی
hallstatt
وابسته به دوران قبل از عصراهن اروپا
lathe center
مرکز یا محور دوران ماشین تراش
lying in
دوران استراحت ونقاهت بعداز زایمان
paleontology
مبحث زیست شناسی دوران قدیم
We are living in the age of mass communication.
ما در دوران ارتباطات جمعی زندگی می کنیم.
paleocene
قسمتی از دوران سوم زمین شناسی
period
منتهادرجه دوران مربوط به دوره بخصوصی
vorticity
میزان برداری دوران موضعی سیال
Pre-Raphaelite
هر نقاش ایتالیایی پیش از دوران رافائل
Pre-Raphaelites
هر نقاش ایتالیایی پیش از دوران رافائل
twists
دوران حول محور افقی پیچش
twisting
دوران حول محور افقی پیچش
twist
دوران حول محور افقی پیچش
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com