English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English Persian
sight دوربین دیدن
sights دوربین دیدن
Search result with all words
sighting دیدن از داخل دوربین
sightings دیدن از داخل دوربین
Other Matches
sniper scope دوربین تیراندازی بوسیله تیراندازان ماهر دوربین مادون قرمز دیدبانی در شب
infinity method روش موازی کردن دو خط تارموی دوربین تنظیم دوربین در بینهایت
angle of view زاویه رویت دوربین عکاسی میدان دید دوربین
cross line بعلاوه داخل دوربین خط تار موی دوربین
hyperfocal distance مسافت بین عدسی دوربین تانزدیکترین اشیاء میدان تصویردوربین وقتی که دوربین روی فاصله بینهایت تنظیم شود
synchroscope دوربین کنترل اتش خودکارپدافند هوایی دوربین دستگاه توزیع اتش خودکار
collimating sight دوربین نشانه روی لوله توپ به هدف دوربین منطبق کننده لوله و هدف
lens distortion خطای عدسی دوربین عکاسی انحراف عدسی دوربین عکاسی
cameras دوربین
far sighted دوربین
far seeing دوربین
camera دوربین
opera glasses دوربین
binocular دوربین
telescope دوربین
far-sighted دوربین
telescopes دوربین
night glass دوربین شب
longsighted دوربین
long sighted دوربین
presbyopic دوربین
the penetration of a telescope دوربین
opticians دوربین فروش
camera-shy بیزار از دوربین
optician دوربین فروش
lens عدسی دوربین
vial حباب دوربین
box cameras دوربین قوطی
box camera دوربین قوطی
field glass دوربین صحرایی
theodo;ite دوربین مهندسی
gun sight دوربین توپ
the penetration of a telescope قوه دوربین
hypermetrope ادم دوربین
telescopy فن استعمال دوربین
kodak دوربین عکاسی
metascope دوربین تک چشمی
miniature camera دوربین مینیاتوری
spyglass دوربین کوچک
reflex sight دوربین منشوری
eye piece عدسی سر دوربین
electron camera دوربین الکترونی
elbow telescope دوربین بازویی
binocular دوربین دوچشمی
binocular دوربین دو چشم
camera nadir خط لولای دوربین
camera tube دوربین تلویزیونی
pickup tube دوربین تلویزیونی
television camera tube دوربین تلویزیونی
coarse sight دوربین یدکی
color camera دوربین رنگی
computing sight دوربین محاسب
cross hair خط داخل دوربین
director sight دوربین هادی
reticle عدسی دوربین
security camera دوربین نظارت
telescopes دوربین نجومی
telescope دوربین نجومی
surveillance camera دوربین نظارت
closed-circuit camera دوربین نظارت
CCTV camera دوربین نظارت
observation camera دوربین نظارت
security camera دوربین امنیتی
observation camera دوربین امنیتی
CCTV camera دوربین امنیتی
surveillance camera دوربین امنیتی
drawtube لوله دوربین
closed-circuit camera دوربین امنیتی
flash bulb فلاش دوربین عکاسی
camera magazine کاست فیلم دوربین
tachometric sight دوربین مسافت سنج
camera nadir محورلولایی دوربین عکاسی
sight دوربین نشانه روی
macrometer دوربین مسافت سنج
line of collimation خط تنظیم عدسی دوربین
tachymeter دوربین مسافت یاب
miniature camera دوربین تصاویر کوچک
tacheometer دوربین نقشه برداری
tachometric sight دوربین مسافت یاب
fixed reticle عدسی ثابت دوربین
air survey camera دوربین عکسبرداری هوایی
vidicon لوله دوربین عکاسی
minicamera دوربین خیلی کوچک
minicam دوربین خیلی کوچک
camera axis محور دوربین عکاسی
sights دوربین نشانه روی
camera window دریچه دیافراگم دوربین
dumpy level تراز دوربین دار
closed-circuit camera دوربین مدار بسته
spotting scope دوربین روی سه پایه
surveillance camera دوربین مدار بسته
drawtube دیدگاه میکرسکوپ یا دوربین
reticle شبکه دوربین نجومی
iris دیافراگم [دوربین عکاسی]
(iris) diaphragm دیافراگم [دوربین عکاسی]
riflescope دوربین روی تفنگ
security camera دوربین مدار بسته
reticle تار موی دوربین
infrared viewer دوربین دیدبانی شبانه
observation camera دوربین مدار بسته
cameras دوربین یا جعبه عکاسی
snooper scope دوربین تعقیب و دیدبانی
telescopic alidade عضاده دوربین دار
glass ایینه شیشه دوربین
opera glass دوربین مخصوص اپرا
colminator دوربین شاخص توپ
computing gunsight دوربین محاسب توپ
infrared viewer دوربین مادون قرمز
CCTV camera دوربین مدار بسته
camera دوربین یا جعبه عکاسی
isocentre خط المرکزین دوربین عکاسی
focal length فاصله کانونی دوربین یاعدسی
tricking درجه بندی عدسی دوربین
trick درجه بندی عدسی دوربین
helioscope دوربین افتاب بینی خورشیدبین
tricked درجه بندی عدسی دوربین
image camera tube لامپ تصویر میانی دوربین
tachymeter دوربین پیمایش بلندی یا فاصله
telescopic alidade سمت گیر دوربین دار
glass دستگاه ارتفاع سنج دوربین
computing gunsight دوربین محاسب عناصر تیر
instrument وسیله دوربین یا زاویه یاب
photoheliograph دوربین مخصوص عکسبرداری از خورشید
cross hair تار موی وسط دوربین
sighting device دوربین دستگاه نشانه روی
dynameter اسباب سنجش قوه دوربین
opticians عینک فروش دوربین ساز
optician عینک فروش دوربین ساز
reticle میدان دید داخل دوربین
powered درشت نمایی قدرت دوربین
powers درشت نمایی قدرت دوربین
air cartographic camera دوربین عکس برداری هوایی
power درشت نمایی قدرت دوربین
eyeglass شیشهء دوربین یاذره بین
powering درشت نمایی قدرت دوربین
camcorder دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون
camcorders دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون
descry دیدن
viewed دیدن
get at دیدن
coneive دیدن
observes دیدن
catch sight of دیدن
to incur a loss ضر ر دیدن
lay eyes on <idiom> دیدن
views دیدن
viewing دیدن
drop by دیدن
view دیدن
to set eyes on دیدن
set eyes on <idiom> دیدن
vision دیدن
observe دیدن
observed دیدن
observing دیدن
perceive دیدن
perceived دیدن
perceives دیدن
visions دیدن
see دیدن
sees دیدن
behold دیدن
pass through دیدن
beholding دیدن
beholds دیدن
on seeing him از دیدن او
sight دیدن
perceiving دیدن
seeing دیدن
twig دیدن
look دیدن
twigs دیدن
looks دیدن
incurred دیدن
sights دیدن
incurs دیدن
incur دیدن
incurring دیدن
looked دیدن
phototelescope دوربین عکس برداری ار کرههای اسمانی
sniperscope دوربین مخصوص هدف گیری دشمن
telecamera دوربین مخصوص عکاسی ازفواصل دور
snooperscope دوربین مخصوص هدف گیری دشمن
tribrach گهواره نصب دوربین نقشه برداری
sound camera دوربین فیلمبرداری مجهزبدستگاه ضبط صوت
time exposure مدت بازماندن دیافراگم دوربین عکاسی
hyperope مبتلا به مرض دوربینی شخص دوربین
angular velocity bombsight دوربین سنجش زاویه رهایی بمب
continuous strip camera دوربین عکسبرداری به طریق نوار مداوم
field glass عدسی درونی دوربین یاذره بین
synchronous sight دوربین نافم سیستم پرتاب بمب
race glass دوربین ویژه برای تماشای مسابقه
dreamed خواب دیدن
dream خواب دیدن
spy into نهانی دیدن
reviews سان دیدن
review سان دیدن
dream رویا دیدن
supply تدارک دیدن
make a call دیدن کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com