English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (2 milliseconds)
English Persian
CCTV camera دوربین نظارت
observation camera دوربین نظارت
security camera دوربین نظارت
surveillance camera دوربین نظارت
closed-circuit camera دوربین نظارت
Other Matches
sniper scope دوربین تیراندازی بوسیله تیراندازان ماهر دوربین مادون قرمز دیدبانی در شب
infinity method روش موازی کردن دو خط تارموی دوربین تنظیم دوربین در بینهایت
angle of view زاویه رویت دوربین عکاسی میدان دید دوربین
cross line بعلاوه داخل دوربین خط تار موی دوربین
hyperfocal distance مسافت بین عدسی دوربین تانزدیکترین اشیاء میدان تصویردوربین وقتی که دوربین روی فاصله بینهایت تنظیم شود
synchroscope دوربین کنترل اتش خودکارپدافند هوایی دوربین دستگاه توزیع اتش خودکار
collimating sight دوربین نشانه روی لوله توپ به هدف دوربین منطبق کننده لوله و هدف
lens distortion خطای عدسی دوربین عکاسی انحراف عدسی دوربین عکاسی
superintendency نظارت
controlment نظارت
control نظارت
controllership نظارت
superintendence نظارت
controlling نظارت
proctorship نظارت
helms نظارت
controls نظارت
helm نظارت
governance نظارت
intendancy نظارت
presidency نظارت
surveillance نظارت
supervision نظارت
inspection نظارت
monitoring نظارت
stewardship نظارت
supervision نظارت کردن
government control نظارت دولتی
administer نظارت کردن
supervising نظارت کردن
close supervision نظارت مستقیم
foreign exchange control نظارت بر ارز
superintend نظارت کردن بر
control equipment ابزار نظارت
control of resources نظارت بر منابع
controllable قابل نظارت
close supervision نظارت نزدیک
superintended نظارت کردن بر
budgetary control نظارت بودجهای
bailiwick مباشرت نظارت
superintends نظارت کردن بر
exchange control نظارت ارز
fiscal control نظارت مالی
supervised نظارت کردن
monitor نظارت کردن
supervisor state وضعیت نظارت
uncontrollable غیرقابل نظارت
inspectors نظارت کننده
inspector نظارت کننده
stewardship نظارت خرج
uncontrollably غیرقابل نظارت
directs نظارت کردن
directed نظارت کردن
direct نظارت کردن
monitors نظارت کردن
monitored نظارت کردن
supervisor state حالت نظارت
staff supervision نظارت ستادی
span of control حوزه نظارت
inspection clause بند نظارت
inspection clause ماده نظارت
invigilation نظارت درامتحانات
controls نظارت کردن
supervises نظارت کردن
monetary control نظارت پولی
controlling نظارت کردن
inspection certificate گواهی نظارت
qualitative controls نظارت کیفی
superintending نظارت کردن بر
control نظارت کردن
supervise نظارت کردن
watching بر کسی نظارت کردن
watches بر کسی نظارت کردن
watched بر کسی نظارت کردن
managed money پول نظارت شده
in the charge of <idiom> تحت مراقب یا نظارت
regulated monopoly انحصار نظارت شده
election supervisory council انجمن نظارت بر انتخابات
election supervisor council انجمن نظارت بر انتخابات
watch بر کسی نظارت کردن
controlling نظارت و ممیزی کردن
invigilate در امتحان نظارت کردن
invigilating در امتحان نظارت کردن
controlling بازرسی نظارت جلوگیری
control نظارت و ممیزی کردن
controls بازرسی نظارت جلوگیری
invigilates در امتحان نظارت کردن
control بازرسی نظارت جلوگیری
controls نظارت و ممیزی کردن
invigilated در امتحان نظارت کردن
head quarters برج نظارت مرکز کار
wardship تحت سرپرستی یا نظارت بودن
watchers کسیکه پاسداری و نظارت میکند
watcher کسیکه پاسداری و نظارت میکند
security monitoring نظارت یا مراقبت تامینی یاحفافتی
to keep under control تحت نظارت نگه داشتن
night glass دوربین شب
telescopes دوربین
presbyopic دوربین
opera glasses دوربین
binocular دوربین
longsighted دوربین
telescope دوربین
far seeing دوربین
the penetration of a telescope دوربین
far sighted دوربین
camera دوربین
far-sighted دوربین
long sighted دوربین
cameras دوربین
municipalist طرفدار نظارت یا اقدامات شهر داری
movement control کنترل حرکات و نظارت برحرکت یکانها
under secretary زیر نظارت دبیر کل معاون وزیر
they are under serveillance انهارا نظارت میکنند انهارامی پایند
state midicine سیستم پزشکی تحت نظارت دولت
progress chaser کسیکه برپیشرفت کار نظارت میکند
sight دوربین دیدن
cross hair خط داخل دوربین
theodo;ite دوربین مهندسی
sights دوربین دیدن
kodak دوربین عکاسی
vial حباب دوربین
the penetration of a telescope قوه دوربین
elbow telescope دوربین بازویی
metascope دوربین تک چشمی
miniature camera دوربین مینیاتوری
hypermetrope ادم دوربین
box cameras دوربین قوطی
camera-shy بیزار از دوربین
box camera دوربین قوطی
eye piece عدسی سر دوربین
electron camera دوربین الکترونی
gun sight دوربین توپ
drawtube لوله دوربین
telescopy فن استعمال دوربین
surveillance camera دوربین امنیتی
optician دوربین فروش
opticians دوربین فروش
binocular دوربین دو چشم
spyglass دوربین کوچک
reflex sight دوربین منشوری
reticle عدسی دوربین
closed-circuit camera دوربین امنیتی
lens عدسی دوربین
CCTV camera دوربین امنیتی
observation camera دوربین امنیتی
security camera دوربین امنیتی
camera nadir خط لولای دوربین
binocular دوربین دوچشمی
director sight دوربین هادی
telescopes دوربین نجومی
computing sight دوربین محاسب
field glass دوربین صحرایی
color camera دوربین رنگی
coarse sight دوربین یدکی
telescope دوربین نجومی
pickup tube دوربین تلویزیونی
television camera tube دوربین تلویزیونی
camera tube دوربین تلویزیونی
to have someone [something] under [close] scrutiny کسی [چیزی] را با دقت آزمودن [نظارت کردن]
snooper scope دوربین تعقیب و دیدبانی
minicam دوربین خیلی کوچک
minicamera دوربین خیلی کوچک
line of collimation خط تنظیم عدسی دوربین
spotting scope دوربین روی سه پایه
tachymeter دوربین مسافت یاب
riflescope دوربین روی تفنگ
tachometric sight دوربین مسافت سنج
tacheometer دوربین نقشه برداری
macrometer دوربین مسافت سنج
opera glass دوربین مخصوص اپرا
reticle شبکه دوربین نجومی
miniature camera دوربین تصاویر کوچک
telescopic alidade عضاده دوربین دار
tachometric sight دوربین مسافت یاب
reticle تار موی دوربین
cameras دوربین یا جعبه عکاسی
air survey camera دوربین عکسبرداری هوایی
camera axis محور دوربین عکاسی
camera magazine کاست فیلم دوربین
camera nadir محورلولایی دوربین عکاسی
camera window دریچه دیافراگم دوربین
(iris) diaphragm دیافراگم [دوربین عکاسی]
iris دیافراگم [دوربین عکاسی]
camera دوربین یا جعبه عکاسی
sightings دیدن از داخل دوربین
closed-circuit camera دوربین مدار بسته
security camera دوربین مدار بسته
observation camera دوربین مدار بسته
CCTV camera دوربین مدار بسته
surveillance camera دوربین مدار بسته
flash bulb فلاش دوربین عکاسی
fixed reticle عدسی ثابت دوربین
sighting دیدن از داخل دوربین
glass ایینه شیشه دوربین
dumpy level تراز دوربین دار
infrared viewer دوربین مادون قرمز
infrared viewer دوربین دیدبانی شبانه
drawtube دیدگاه میکرسکوپ یا دوربین
sight دوربین نشانه روی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com