English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
to serve one s a دوره شاگردی خودرابه پایان رساندم
Other Matches
pupillage دوره شاگردی مرحله شاگردی
pupilage دوره شاگردی مرحله شاگردی
to serve apprenticeship دوره شاگردی
to take up one'sindentures سند شاگردی خودرا در پایان خدمت پس گرفتن
neozoic وابسته بعهد زمین شناسی که از پایان دوره مسوزوئیک تا امروزه است
i had it signed انرا به امضاء رساندم
to look through ones fingers خودرابه ندیدن زدن
he made his money f. پول خودرابه باد داد
to give place to جای خودرابه شخص یا چیزدیگر واگذار کردن
eol پایان خط پرچمی که بیان کننده پایان یک خط داده میباشد
apprenticeship شاگردی
apprenticeships شاگردی
discipleship شاگردی
journeywork شاگردی
journey work شاگردی
schoolmates هم شاگردی
studentship شاگردی
schoolmate هم شاگردی
pupilship شاگردی
school mate هم شاگردی
school fellow هم شاگردی
terminate پایان دادن پایان یافتن
terminates پایان دادن پایان یافتن
terminated پایان دادن پایان یافتن
tutoring اموزش تک شاگردی
prentice شاگردی کردن
holocene وابسته به دوره زمین شناسی حاضر که ازپایان دوره پلیستوسن شروع میگردد
cooling-off period دوره رسیدگی دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
cooling-off periods دوره رسیدگی دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
cooling off period دوره رسیدگی دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
apprentices شاگردی کردن کاراموز
in leading در مرحله شاگردی یا نوچگی
apprentice شاگردی کردن کاراموز
interregna فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
interregnums فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
interregnum فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
non collegiate در باب شاگردی گفته میشود بی دانشکده
oppidan شاگردی که درشبانه روزیهای شهرزندگی میکند
salvtatorian شاگردی که نطق گشایش یاتهنیت امیزرا اداکند
prize fellow شاگردی که در امتحانات سرامد شده وامتیازی بعنوان جایزه باو داده اند
colporteur کتاب فروش دوره گرد فروشنده دوره گرد
knife boy خانه شاگردی که کارش پاک کردن کاردهای سفره است خانه شاگرد
light period دوره تناوب روشنایی چراغ دریایی دوره تناوب روشن شدن فار دریایی
production cycle زمان یا دوره بافت یک فرش [این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
inconclusive بی پایان
unending بی پایان
never-ending بی پایان
never ending بی پایان
interminate بی پایان
endless بی پایان
finis پایان
termination پایان
end پایان
unfinished بی پایان
incessant پی در پی بی پایان
closest پایان
finishes پایان
point پایان
endings پایان
to sit out تا پایان
ending پایان
eternities بی پایان
close پایان
closer پایان
closes پایان
finality پایان
ended پایان
decapoda ده پایان
hexapod شش پایان
end all پایان
end line خط پایان
finish line خط پایان
finish پایان
initiator terminator پایان ده
eternity بی پایان
illmitable بی پایان
illimitable بی پایان
bourne پایان
abysm بی پایان
cessation پایان
ends پایان
conclusion پایان
conclusions پایان
limit پایان
unbound بی پایان
abyss بی پایان
abysses بی پایان
finallist پایان رس
eternity بی پایان
eternality بی پایان
immortality بی پایان
sempiternity بی پایان
periods پایان
perpetuity بی پایان
out <adv.> پایان
issue [outcome] پایان
infinite time بی پایان
forever بی پایان
aeon بی پایان
foreverness بی پایان
fruition پایان
period پایان
windup پایان
gastropod شکم پایان
unceasing پایان ناپذیر
to get oven به پایان رساندن
to go through with به پایان رساندن
get done with به پایان رساندن
get over به پایان رساندن
finitude پایان پذیری
abend پایان غیرعادی
thesis پایان نامه
over- پایان یافتن
over پایان یافتن
end of block پایان یک بلوک
endless loop حلقه بی پایان
come off پایان مسابقه
endnote پایان مدرک
eob پایان یک بلوک
eof پایان فایل
eoj پایان کارob
fineless بی پایان کردن
theses پایان نامه
tapes نوار خط پایان
past پایان یافته
eternal بی پایان دائمی
Finifugal <adj.> تنفر از پایان
sustainable energy انرژی بی پایان
finishes پایان مسابقه
finish پایان مسابقه
endless بدون پایان
sequel نتیجه پایان
sequels نتیجه پایان
taped نوار خط پایان
tape نوار خط پایان
irredeemable پایان ناپذیر
ends پایان یک دور
ended پایان یک دور
end پایان یک دور
to turn out به پایان رسیدن
termination پایان دهی
termination پایان یابی
atrocious با شرارت بی پایان
end mark علامت بی پایان
wind up پایان دادن
run out (of something) <idiom> به پایان رساندن
rhizopod ریشه پایان
time out <idiom> پایان وقت
turn out <idiom> نتیجه ،پایان
conclusion پایان یک چیز
conclusions پایان یک چیز
placing judge داور خط پایان
on side پایان بازی
omniscience دانش بی پایان
ominscience دانش بی پایان
normal termination پایان عادی
It's over. به پایان رسید.
sign off پایان دادن به
follow through <idiom> به پایان رساندن
year-end پایان سال
year-end سال پایان
to see through به پایان رساندن
to see out به پایان رساندن
do away with <idiom> به پایان رساندن
to come to a end به پایان رسیدن
to bring to an end به پایان رساندن
terminuse ad quem نقطه پایان
termination date تاریخ پایان
terminable پایان یافتنی
teleology پایان شناسی
teleologist پایان شناس
wind up پایان یافتن
surcease پایان استراحت
subjunction افزایش در پایان
buzzer زنگ پایان
buzzers زنگ پایان
dissertations پایان نامه
inexhaustibility پایان نا پذیری
terminating پایان دار
godspeed پایان انجام
terminating پایان بخش
Over and out! پایان اعلان !
harvest home پایان درو
Over and out! پایان خبر !
dissertation پایان نامه
get through به پایان رساندن
interminableness پایان ناپذیری
jikan پایان وقت
last a دم اخر پایان
myriapoda هزار پایان
interminable پایان ناپذیر
semifinal مربوط به دوره نیمه نهایی دوره نیمه نهایی
finish yarn نوار پایان مسابقه
finish tape نوار پایان مسابقه
to be over something به پایان رسیدن چیزی
teleologic وابسته به پایان شناسی
full point نقطه پایان جمله
dash off <idiom> سریعا به پایان رساندن
year-end وابسته به پایان سال
get through به پایان رساندن گذراندن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com