Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 89 (7 milliseconds)
English
Persian
patellar
دوری وار
Search result with all words
periodic
دوری
isolationism
سیاست مبتنی برکناره گیری و دوری جستن ازجریانات سیاسی جهان و نیزقطع رابطه اقتصادی با سایرکشورها
scramble
دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
scrambled
دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
scrambles
دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
scrambling
دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
serial
دوری
serials
دوری
elude
طفره زدن دوری کردن از
eluded
طفره زدن دوری کردن از
eludes
طفره زدن دوری کردن از
eluding
طفره زدن دوری کردن از
dish
دوری
dishes
دوری
distance
دوری
distances
دوری
separate
مفارقت دوری
separated
مفارقت دوری
separates
مفارقت دوری
shun
دوری واجتناب
shunned
دوری واجتناب
shunning
دوری واجتناب
shuns
دوری واجتناب
eccentricities
دوری از مرکز
eccentricity
دوری از مرکز
avoid
دوری کردن از
avoided
دوری کردن از
avoiding
دوری کردن از
avoids
دوری کردن از
cyclical
دوری
separation
دوری
separations
دوری
inaccessibility
دوری
remoteness
دوری
rotation
دوری
abduction
دوری از مرکز بدن قیاسی
elusive
کسی که ازدیگران دوری میکند
recurring
دوری
aviod
دوری کردن از
back out
دوری کردن از موج
back out
دوری کردن از الغاء کردن
buttress spacing
دوری محورهای پشت بندها
celestial lonitude
دوری
circular definition
تعریف دوری
circular flow
جریان دوری
circular flow of income
جریان دوری درامد
circular reasoning
استدلال دوری
cyclic graph
گراف دوری
declination
دوری ازمحوراصلی
dory defence
دفاع دوری
encratites
فرقهای ازنصاراکه ازگوشت خوردن وباده نوشی واختیارجفت دوری می
encyclic
عمومی دوری
farness
دوری
grail
دوری
improbability
دوری
inverisimilitude
دوری
keep off
دوری کردن
master slave manipulator
بازو و دست خودکار که به وسیله اپراتوراز فاصله دوری هدایت میشود
mugwump
سیاست و حزب بازی دوری میکند
patellate
بشکل قاب یا دوری یاطشت
patelliform
مانند کاسه زانو بشکل قاب یا دوری یا طشت
paten
دوری
patera
دوری
periodicity
دوری
polycyclic
چند حلقهای چند دوری
recurring decimals
اعشار دوری
remotion
حرکت دوری
serial correlation
همبستگی دوری
that far
بان دوری
the holy grail
دوری یاجامی که مسیح دراخرین شام خودبکاربرد
to fight shy of
دوری کردن از
to give wide berth to
دوری کردن از
to keep one's d.
دوری کردن
to keep one's distance
دوری جستن
to keep at arms length
دوری کردن از
to keep the peace
از جنگ دوری کردن
rangefinders
دوری یاب
He is distantly related to us .
نسبت دوری با ما دارد
He is distantly related to me .
بامن نسبت دوری دارد
She resolved to give him a wide berth in future.
[She decided to steer clear of him in future.]
او
[زن]
تصمیم گرفت در آینده ازاو
[مرد]
دوری کند.
to distance
[dissociate]
oneself from
دوری
[قطع همکاری]
کردن از
to dissociate
[disassociate]
oneself from somebody
[something]
از کسی
[چیزی]
دوری
[قطع همکاری]
کردن
to avoid something
دوری کردن از
[چیزی]
cyclic group
گروه دوری
[ریاضی]
turning away
دوری واجتناب
to turn one's back on somebody
از کسی دوری کردن
[اصطلاح مجازی]
Gezellig
<adj.>
دنج دلپذیر راحت. اشاره ضمنی به زمانی که با عزیزان بعد از چند وقت دوری میگذرانید.
to back out
[of]
دوری کردن
[از]
Partial phrase not found.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com