Dictiornary-Farsi | دوز یک خوراک دارو | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 216 (10 milliseconds)

English	Persian
doze	دوز یک خوراک دارو
dozed	دوز یک خوراک دارو
dozes	دوز یک خوراک دارو
dozing	دوز یک خوراک دارو


Search result with all words

doze	مقدار کافی از یک دارو خوراک
dozed	مقدار کافی از یک دارو خوراک
dozes	مقدار کافی از یک دارو خوراک
dozing	مقدار کافی از یک دارو خوراک
dosage	یک خوراک دارو
dosage	مقدار معینی از یک دارو مقدار دوز یک خوراک دارو
dosages	یک خوراک دارو
dosages	مقدار معینی از یک دارو مقدار دوز یک خوراک دارو
dose	یک خوراک دارو
dosed	یک خوراک دارو
doses	یک خوراک دارو
dosing	یک خوراک دارو
Other Matches

dose rate	نواخت جذب دارو میزان جذب دارو مقدار اثر دارو
gastronome	EPICURE) خوراک شناس خوش خوراک
the food was smoked	خوراک بوی دود میداد خوراک بوی دود گرفته بود
medics	دارو
drugging	دارو
pills	حب دارو
cure	دارو
cured	دارو
cures	دارو
pill	حب دارو
medicinally	با دارو
drugs	دارو
materia medica	دارو
medication	دارو
medications	دارو
medicaments	دارو
medicament	دارو
medicines	دارو
medicine	دارو
remedy	دارو
remedying	دارو
pharmaceuticals	دارو
pharmaceutical	دارو
remedied	دارو
drug	دارو
pharmaceutic	دارو
remedies	دارو
puisne judge	دارو جز
natural philosophy	دارو
drugged	دارو
alkahest	نوش دارو
calomel	کرم دارو
philter	مهر دارو
dose	مقدار دارو
philtre	مهر دارو
pouch kit	جعبه دارو
dosing	مقدار دارو
doses	مقدار دارو
troche	قرص دارو
substance withdrawal	ترک دارو
dosed	مقدار دارو
chemic	دارو فروش
cure all	نوش دارو
withdrawals	ترک دارو
withdrawal	ترک دارو
pouch kit	جای دارو
male fern	کیل دارو
muller	دارو ساز
lungwort	سینه دارو
hyssop	اشنان دارو
dosages	مقدار استعمال دارو
vial	شیشه کوچک دارو
withdrawal syndrome	نشانگان ترک دارو
drugs	دارو [به طور کلی ]
drugs of every description [of all descriptions]	همه نوع دارو
medications	دارو [به طور کلی ]
dosage	مقدار استعمال دارو
withdrawal symptoms	نشانههای ترک دارو
miyhridate	زهر دارو پادزهر
drug holiday	ترک موقت دارو
orthopathy	معالجه بدون دارو
diatessaron	ترکیبی ازچهار دارو
seasoning	دارو زنی بچوب
pillboxes	قوطی حب دارو وغیره
pillbox	قوطی حب دارو وغیره
hocus	نوشابه دارو زده
resolutive	دارو یا عامل گدازنده
drug abuse	سوء استفاده از دارو
drugged	دارو خوراندن تخدیر کردن
nauseant	دارو و یا چیزدیگری که تهوع اورد
drugs	دارو خوراندن تخدیر کردن
drug	دارو خوراندن تخدیر کردن
drugging	دارو خوراندن تخدیر کردن
spaced out <idiom>	از خوردن دارو گیج شدن
dosage	مقدار تجویز شده دارو
dopes	دارو دادن تخدیر کردن
dosages	مقدار تجویز شده دارو
dope	دارو دادن تخدیر کردن
iamatology	مبحث دارو شناسی پزشکی
stateroom	اتاق ویژه تختخواب دارو مجلل
love philtre	مهر دارو شربت سحر امیز
gallipot	پیاله کوچک مخصوص مرهم و دارو
potion	دارو یا زهر ابکی شربت عشق
rodenticide	دارو یا عامل کشنده جانوران جونده
This drug excites the nerves.	این دارو اعصاب را تحریک می کند
cold turkey <idiom>	ترک کردن اعتیاد بدون دارو
potions	دارو یا زهر ابکی شربت عشق
love potions	مهر دارو شربت عشق امیز
love potion	مهر دارو شربت عشق امیز
lay off <idiom>	بیش از این استفاده نکردن (دارو،سیگار)
pharmacodynamics	مبحث اثر دارو بر ساختمان موجودات زنده
pulsatilla	شیره شقایق که برای دارو بکار می رود
muller	سنگی که برای ساییدن دارو یا رنگ بکار میبرند
reconstituent	دارو یا چیز دیگری که نیرووبافت تازه به بدن بدهد
chow	خوراک
fare	خوراک
at mess	سر خوراک
foods	خوراک
feeds	خوراک
nutrition	خوراک
food	خوراک
pabulum	خوراک
fared	خوراک
feed	خوراک
fares	خوراک
faring	خوراک
passage money	خوراک
chows	خوراک
victuals	خوراک
butterpump	غم خوراک
keeps	خوراک
viands	خوراک
nourishment	خوراک
meats	خوراک
meat	خوراک
keep	خوراک
oligotrophic	کم خوراک
tucker	خوراک
nutriment	خوراک
nutriments	خوراک
intake	خوراک
tacks	خوراک
tacking	خوراک
messmate	هم خوراک
tacked	خوراک
tack	خوراک
intakes	خوراک
messes	:یک خوراک
repast	خوراک
mess	:یک خوراک
repasts	خوراک
gourmets	خوراک شناس
gourmet	خوراک شناس
sitophobia	خوراک هراسی
heterotroph	خوراک گیر
he partook of fare	در خوراک ما شریک شد
slipslop	خوراک ابکی
kingfisher	ماهی خوراک
treat	خوراک رایگان
food gathering	خوراک اوری
treated	خوراک رایگان
treats	خوراک رایگان
dish	سینی خوراک
meal time	موقع خوراک
meal time	وقت خوراک
recipe	خوراک دستور
piece de resistance	خوراک اصلی
recipes	خوراک دستور
slops	خوراک ابکی
dishes	سینی خوراک
preparation of food	تهیه خوراک
queasiness	سنگینی خوراک
timbale	خوراک دلمه
to d. up	خوراک گذاردن
feed	خوراک علوفه
feed	خوراک دادن
snacks	خوراک سرپایی
menu	فهرست خوراک
snacks	خوراک مختصر
snack	خوراک سرپایی
snack	خوراک مختصر
aliment	خوراک دادن
support [nourish, feed]	خوراک دادن
feeds	خوراک دادن
to give to eat	خوراک دادن
food stamp	تمبر خوراک
viand	خوراک ماکولات
boarding house	خوابگاه و خوراک
boarding houses	خوابگاه و خوراک
eating	خورد و خوراک
eating	خوش خوراک
food stamps	تمبر خوراک
health food	خوراک بهداشتی
health foods	خوراک بهداشتی
junk food	گنده خوراک
junk foods	گنده خوراک
plat du jour	خوراک روز
plats du jour	خوراک روز
feeds	خوراک علوفه
menus	فهرست خوراک
autotroph	خوراک ساز
feedstuff	خوراک حیوانات
eating house	خوراک پزخانه
hors d'oeuvres	پیش خوراک
suave	خوش خوراک
cannon fodder	خوراک توپ
insect	کرم خوراک
nourish	خوراک دادن
nourished	خوراک دادن
nourishes	خوراک دادن
feeder	خوراک دهنده
chop house	خوراک خانه
feeders	خوراک دهنده
insects	کرم خوراک
at meat	سر خوراک یا غذا
frugal food	خوراک ساده
regale	خوراک لذیذ
regales	خوراک لذیذ
hors d'oeuvre	پیش خوراک
regaling	خوراک لذیذ

doze