English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 103 (6 milliseconds)
English Persian
kiss of death دوستی خاله خرسه
Other Matches
aunt خاله
aunts خاله
maternal aunts خاله ها
maternal aunt خاله
cousin خاله زاده
first cousins پسر خاله
grand aunt خاله پدری
cousins خاله زاده
auntie عمه یا خاله
first cousin پسر خاله
coz خاله زاده
first cousins دختر خاله
grandaunt خاله پدری
first cousin دختر خاله
old wives' tales حرفهای خاله زنکی
old wives' tale حرفهای خاله زنکی
grand aunt خاله مادری عمه پدری
grandaunt خاله مادری عمه پدری
rubberneck ادم فضول و خاله وارس جهانگرد
uxoriousness زن دوستی
sodality دوستی
fellowships دوستی
philogyny زن دوستی
fellowship دوستی
peace دوستی
friendship دوستی
friendships دوستی
brotherliness دوستی
togetherness دوستی
professed love دوستی زبانی
protestation of frienship ادعای دوستی
ritualism تشریفات دوستی
wanderlust اوارگی دوستی
self love خود دوستی
under cover of frind ship بعنوان دوستی
the utmost love منتهای دوستی
ties of friendship قیودیاعلاقه دوستی
taphophilia گور دوستی
paternal love دوستی پدرانه
love feast عید دوستی
brotherly ازروی دوستی
fraternization دوستی کردن
humanitarianism بشر دوستی
fraternal love دوستی برادری
philanthropy بشر دوستی
altruism نوع دوستی
philoprogenitiveness بچه دوستی
lastering friendship دوستی پا بر جا یا ثابت
negrophilism دوستی بازنگیان
motherly love دوستی مادرانه
excessive love دوستی زیاد
ophilia مار دوستی
algophilia درد دوستی
negrophilism سیاه دوستی
bibliomania جنون کتاب دوستی
The bonds of friendship (affection). رشته دوستی والفت
sportsmanship ورزش دوستی مردانگی
algolagnia درد دوستی جنسی
Some friendship ! This is a fine way to treat a friend ! معنی دوستی را هم فهمیدیم
cozy up to (someone) <idiom> باکسی دوستی برقرارکردن
fawn افهار دوستی کردن
fawned افهار دوستی کردن
fawns افهار دوستی کردن
philosophically ازراه حکمت دوستی
humanitarianism فلسفه همنوع دوستی
humanitarianism مسلک بشر دوستی
breach of friendship بهم زدن دوستی
to make friends with anyone با کسی اشنایی یا دوستی
ties of friendship انچه دوستی اقتضامیکند
patriotically از روی میهن دوستی
gregariously از روی جمعیت دوستی
liquorish حاکی ازنوشابه دوستی
endearing از روی دوستی و محبت
electrophilic attack حمله الکترون دوستی
electrophilic addition افزایش الکترون دوستی
i reckon اطمینان به دوستی کسی داشتن
He did it out of friendship. ازروی دوستی اینکار راکرد
they are sworn frends با هم پیمان دوستی بسته اند
theocentrism توجه بخدا خدا دوستی
He came under the guise of friend ship . درقالب دوستی ظاهر ( وارد ) شد
nucleophilic aromatic substitution استخلاف هسته دوستی اروماتیکی
humanism نوع دوستی ادبیات وفرهنگ
electrophilic aromatic substitution استخلاف الکترون دوستی اروماتیکی
theocentricity توجه بخدا خدا دوستی
haunts دوستی روحی که زیاد بمحلی امدوشدکند
i reckon روی دوستی کسی حساب کردن
haunt دوستی روحی که زیاد بمحلی امدوشدکند
wanderlust علاقه مند به سیاحت سفر دوستی
to interrupt a friendship رشته دوستی را با کسی پاره کردن
(not) have anything to do with someone <idiom> نخواستن دوستی یا کار یا تجارت داشتن
they are sworn frends بیکدیگر سوگند دوستی خورده اند
humanism مسلک نوع پرستی و انسان دوستی ادبیات و فرهنگ
Please accept this gift as a mark of my friendship. لطفا"این هدیه رابعلامت ونشانه دوستی من بپذیرید
snake in the grass <idiom> دشمنی که وانمود به دوستی میکند (دشمن دوست نما)
curry favor <idiom> هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن برای دوستی ویا کمک
backstabber خیانتکار [همکاری یا دوستی که قابل اعتماد در نظر گرفته شود اما پشت سر آدم حمله می کند ]
uncle شوهر عمه شوهر خاله
uncles شوهر عمه شوهر خاله
formulism رعایت کامل فرمول یا قاعده فرمول دوستی
rapallo treaty قرارداد یا معاهده راپالو قرارداد دوستی منعقده بین دولتین المان و شوروی به سال 2291 در محل راپالوواقع در ایتالیا
peace pact میثاق دوستی میثاق تحریم جنگ
cousinly دایی زاده وار خاله زاده وار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com