Dictiornary-Farsi | دوستی زیاد | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 203 (12 milliseconds)

English	Persian
excessive love	دوستی زیاد


Search result with all words

haunt	دوستی روحی که زیاد بمحلی امدوشدکند
haunts	دوستی روحی که زیاد بمحلی امدوشدکند
Other Matches

load call	وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
compression ignition	احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
I didnt get much sleep.	زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
fellowships	دوستی
togetherness	دوستی
sodality	دوستی
fellowship	دوستی
brotherliness	دوستی
philogyny	زن دوستی
friendship	دوستی
friendships	دوستی
peace	دوستی
uxoriousness	زن دوستی
the utmost love	منتهای دوستی
lastering friendship	دوستی پا بر جا یا ثابت
taphophilia	گور دوستی
motherly love	دوستی مادرانه
philoprogenitiveness	بچه دوستی
brotherly	ازروی دوستی
wanderlust	اوارگی دوستی
humanitarianism	بشر دوستی
fraternal love	دوستی برادری
ophilia	مار دوستی
fraternization	دوستی کردن
under cover of frind ship	بعنوان دوستی
protestation of frienship	ادعای دوستی
love feast	عید دوستی
paternal love	دوستی پدرانه
altruism	نوع دوستی
negrophilism	دوستی بازنگیان
negrophilism	سیاه دوستی
professed love	دوستی زبانی
ritualism	تشریفات دوستی
ties of friendship	قیودیاعلاقه دوستی
algophilia	درد دوستی
philanthropy	بشر دوستی
self love	خود دوستی
algolagnia	درد دوستی جنسی
kiss of death	دوستی خاله خرسه
breach of friendship	بهم زدن دوستی
bibliomania	جنون کتاب دوستی
Some friendship ! This is a fine way to treat a friend !	معنی دوستی را هم فهمیدیم
cozy up to (someone) <idiom>	باکسی دوستی برقرارکردن
fawns	افهار دوستی کردن
liquorish	حاکی ازنوشابه دوستی
endearing	از روی دوستی و محبت
fawn	افهار دوستی کردن
fawned	افهار دوستی کردن
The bonds of friendship (affection).	رشته دوستی والفت
philosophically	ازراه حکمت دوستی
patriotically	از روی میهن دوستی
humanitarianism	فلسفه همنوع دوستی
ties of friendship	انچه دوستی اقتضامیکند
electrophilic attack	حمله الکترون دوستی
gregariously	از روی جمعیت دوستی
sportsmanship	ورزش دوستی مردانگی
electrophilic addition	افزایش الکترون دوستی
humanitarianism	مسلک بشر دوستی
to make friends with anyone	با کسی اشنایی یا دوستی
overbuild	زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
He came under the guise of friend ship .	درقالب دوستی ظاهر ( وارد ) شد
theocentrism	توجه بخدا خدا دوستی
theocentricity	توجه بخدا خدا دوستی
they are sworn frends	با هم پیمان دوستی بسته اند
He did it out of friendship.	ازروی دوستی اینکار راکرد
nucleophilic aromatic substitution	استخلاف هسته دوستی اروماتیکی
electrophilic aromatic substitution	استخلاف الکترون دوستی اروماتیکی
i reckon	اطمینان به دوستی کسی داشتن
humanism	نوع دوستی ادبیات وفرهنگ
they are sworn frends	بیکدیگر سوگند دوستی خورده اند
i reckon	روی دوستی کسی حساب کردن
(not) have anything to do with someone <idiom>	نخواستن دوستی یا کار یا تجارت داشتن
wanderlust	علاقه مند به سیاحت سفر دوستی
to interrupt a friendship	رشته دوستی را با کسی پاره کردن
to hold somebody in great respect	کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
humanism	مسلک نوع پرستی و انسان دوستی ادبیات و فرهنگ
Please accept this gift as a mark of my friendship.	لطفا"این هدیه رابعلامت ونشانه دوستی من بپذیرید
snake in the grass <idiom>	دشمنی که وانمود به دوستی میکند (دشمن دوست نما)
curry favor <idiom>	هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن برای دوستی ویا کمک
backstabber	خیانتکار [همکاری یا دوستی که قابل اعتماد در نظر گرفته شود اما پشت سر آدم حمله می کند ]
formulism	رعایت کامل فرمول یا قاعده فرمول دوستی
rapallo treaty	قرارداد یا معاهده راپالو قرارداد دوستی منعقده بین دولتین المان و شوروی به سال 2291 در محل راپالوواقع در ایتالیا
surcharges	زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge	زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
peace pact	میثاق دوستی میثاق تحریم جنگ
high speed	با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
heavily	زیاد
wider	زیاد
ranksack	زیاد
plethoric	زیاد
in excess	زیاد
extortionary	زیاد
greatly	زیاد
excessive	زیاد
wide	زیاد
large adv	زیاد
extortionate	زیاد
fulsome	زیاد
too	زیاد
widest	زیاد
many	زیاد
greatest	زیاد
great-	زیاد
vastly	زیاد
populous	زیاد
great	زیاد
outrageously	زیاد
highly	زیاد
rife	زیاد
numerous	زیاد
heartbreak	غم زیاد
copious	زیاد
too much	زیاد
late	زیاد
plaguily	زیاد
in quantities	زیاد
intense	زیاد
superabundant	زیاد
profusely	زیاد
to a large extent	زیاد
egregiously	زیاد
thick	زیاد
thicker	زیاد
thickest	زیاد
immoderate	زیاد
hugely	زیاد
generous	زیاد
mortally	زیاد
not a lettle	زیاد
supererogatory	زیاد
muckle	زیاد
mickle or muckle	زیاد
mickle	زیاد
squeamishness	زیاد
swingeing	زیاد
for all the world	بی کم و زیاد
over and above	زیاد
no end of	زیاد
glaring	زیاد
heart break	غم زیاد
intensely	زیاد
high	زیاد
highest	زیاد
highs	زیاد
squeamishly	زیاد
intensively	زیاد
much	زیاد
immane	زیاد
very	زیاد
extensive	زیاد
widely	زیاد
effusively	زیاد
tremendously	زیاد
overly	زیاد
quite a few <idiom>	زیاد
overmuch	زیاد
profoundly	زیاد
multiplies	زیاد شدن
multiplied	زیاد شدن
oodles	خیلی زیاد
multiply	زیاد شدن
musk cat	گریه زیاد
obstipation	یبوست زیاد
long range	با برد زیاد
manifold	بسیار زیاد
superannuated	زیاد کهنه
long precision	دقت زیاد
wheen	تعداد زیاد
to be left	زیاد امدن
multiplying	زیاد شدن
my grief was intensified	غصه من زیاد
torrid	زیاد گرم
overloaded	زیاد پر کردن
with many regrets	با تاسف زیاد
quaffed	زیاد نوشیدن
lots	خیلی زیاد
macro	رشد زیاد
overloads	زیاد پر کردن
violent pain	درد زیاد
quaff	زیاد نوشیدن
magna cum laude	با امتیاز زیاد
swarms	دسته زیاد
mass casualties	تلفات زیاد
much rain	باران زیاد
swarm	دسته زیاد
swarmed	دسته زیاد
overload	زیاد پر کردن
quaffs	زیاد نوشیدن
quaffing	زیاد نوشیدن
mort	مقدار زیاد
mass bombing	بمباران زیاد
grnish	زیاد کردن
h.f.	بسامد زیاد
high vacuum	خلاء زیاد
high spin	چرخش زیاد
carnosity	گوشت زیاد
high pressure	فشار زیاد
high precison	دقت زیاد
consumedly	بطور زیاد
d. haste	شتاب زیاد