English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 87 (6 milliseconds)
English Persian
motherly love دوستی مادرانه
Other Matches
motherlike مادرانه
maternally مادرانه
motherly مادرانه
matronal مادرانه
maternal مادرانه امی
maternal smile لبخند مادرانه
friendship دوستی
friendships دوستی
peace دوستی
philogyny زن دوستی
brotherliness دوستی
sodality دوستی
fellowship دوستی
fellowships دوستی
uxoriousness زن دوستی
togetherness دوستی
paternal love دوستی پدرانه
ophilia مار دوستی
negrophilism سیاه دوستی
negrophilism دوستی بازنگیان
love feast عید دوستی
ties of friendship قیودیاعلاقه دوستی
philoprogenitiveness بچه دوستی
taphophilia گور دوستی
under cover of frind ship بعنوان دوستی
self love خود دوستی
wanderlust اوارگی دوستی
ritualism تشریفات دوستی
protestation of frienship ادعای دوستی
professed love دوستی زبانی
lastering friendship دوستی پا بر جا یا ثابت
the utmost love منتهای دوستی
algophilia درد دوستی
humanitarianism بشر دوستی
brotherly ازروی دوستی
excessive love دوستی زیاد
philanthropy بشر دوستی
fraternal love دوستی برادری
fraternization دوستی کردن
altruism نوع دوستی
humanitarianism مسلک بشر دوستی
The bonds of friendship (affection). رشته دوستی والفت
kiss of death دوستی خاله خرسه
to make friends with anyone با کسی اشنایی یا دوستی
fawned افهار دوستی کردن
cozy up to (someone) <idiom> باکسی دوستی برقرارکردن
Some friendship ! This is a fine way to treat a friend ! معنی دوستی را هم فهمیدیم
philosophically ازراه حکمت دوستی
ties of friendship انچه دوستی اقتضامیکند
humanitarianism فلسفه همنوع دوستی
sportsmanship ورزش دوستی مردانگی
fawns افهار دوستی کردن
liquorish حاکی ازنوشابه دوستی
gregariously از روی جمعیت دوستی
electrophilic attack حمله الکترون دوستی
fawn افهار دوستی کردن
electrophilic addition افزایش الکترون دوستی
algolagnia درد دوستی جنسی
bibliomania جنون کتاب دوستی
breach of friendship بهم زدن دوستی
patriotically از روی میهن دوستی
endearing از روی دوستی و محبت
He did it out of friendship. ازروی دوستی اینکار راکرد
He came under the guise of friend ship . درقالب دوستی ظاهر ( وارد ) شد
humanism نوع دوستی ادبیات وفرهنگ
i reckon اطمینان به دوستی کسی داشتن
nucleophilic aromatic substitution استخلاف هسته دوستی اروماتیکی
theocentricity توجه بخدا خدا دوستی
electrophilic aromatic substitution استخلاف الکترون دوستی اروماتیکی
they are sworn frends با هم پیمان دوستی بسته اند
theocentrism توجه بخدا خدا دوستی
i reckon روی دوستی کسی حساب کردن
haunts دوستی روحی که زیاد بمحلی امدوشدکند
(not) have anything to do with someone <idiom> نخواستن دوستی یا کار یا تجارت داشتن
they are sworn frends بیکدیگر سوگند دوستی خورده اند
to interrupt a friendship رشته دوستی را با کسی پاره کردن
haunt دوستی روحی که زیاد بمحلی امدوشدکند
wanderlust علاقه مند به سیاحت سفر دوستی
snake in the grass <idiom> دشمنی که وانمود به دوستی میکند (دشمن دوست نما)
humanism مسلک نوع پرستی و انسان دوستی ادبیات و فرهنگ
Please accept this gift as a mark of my friendship. لطفا"این هدیه رابعلامت ونشانه دوستی من بپذیرید
curry favor <idiom> هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن برای دوستی ویا کمک
backstabber خیانتکار [همکاری یا دوستی که قابل اعتماد در نظر گرفته شود اما پشت سر آدم حمله می کند ]
formulism رعایت کامل فرمول یا قاعده فرمول دوستی
rapallo treaty قرارداد یا معاهده راپالو قرارداد دوستی منعقده بین دولتین المان و شوروی به سال 2291 در محل راپالوواقع در ایتالیا
peace pact میثاق دوستی میثاق تحریم جنگ
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com