Dictiornary-Farsi | دوشیزه یا زن جوان پیشخدمت مونث | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
maid	دوشیزه یا زن جوان پیشخدمت مونث
maids	دوشیزه یا زن جوان پیشخدمت مونث


Other Matches

yonker	نجیب زاده جوان جوان سلحشور
younker	نجیب زاده جوان جوان سلحشور
princox	جوان ژیگولو جوان جلف
princock	جوان ژیگولو جوان جلف
damsel	دوشیزه
damozel	دوشیزه
mademoiselle	دوشیزه
damosel	دوشیزه
miss	: دوشیزه
missed	: دوشیزه
misses	: دوشیزه
damsels	دوشیزه
signorina	دوشیزه
maidens	دوشیزه
maiden	دوشیزه
demoiselle	دوشیزه
girls	دوشیزه کلفت
girl	دوشیزه کلفت
maidenly	دوشیزه وار
virginis	عذرا دوشیزه
virgo	عذرا دوشیزه
gooseberries	بپا یامراقب دوشیزه
gooseberry	بپا یامراقب دوشیزه
maidenliness	محجوبیت دوشیزه خویی
senorita	دوشیزه دختر خانم
present maid prospective bride	دوشیزه امروز عروس فردا
female	مونث
feminine gender	مونث
feminine	مونث
idoator	مونث
spectatess	مونث spectator
shepherdress	مونث shepherd
spectatress	تماشاچی مونث
phoebe	اسم مونث
competitress	مونث همکار
feminine gender	جنس مونث
femininely	بطور مونث
feminization	مونث سازی
feminize	مونث کردن
mort	جنس مونث
fem	مخفف مونث
woman	ماده مونث
patroness	حامی مونث
rebecca	اسم خاص مونث
nieces	خویش و قوم مونث
magdalen	اسم خاص مونث
femalize	بصورت مونث دراوردن
mary	اسم خاص مونث
ruth	اسم خاص مونث
rebekah	اسم خاص مونث
niece	خویش و قوم مونث
stewardesses	نافر خرج مونث
stewardess	نافر خرج مونث
maudlin	اسم خاص مونث
Victoria	اسم خاص مونث
valet de chambre	پیشخدمت
bellboy	پیشخدمت
hand maid	پیشخدمت زن
bellboys	پیشخدمت
office boy	پیشخدمت
messman	پیشخدمت
waiter	پیشخدمت
tirewoman	پیشخدمت زن
waiters	پیشخدمت
khidmatgar	پیشخدمت
waitress	پیشخدمت زن
waitresses	پیشخدمت زن
waiter	آقای پیشخدمت
waitress	خانم پیشخدمت
ancilla	پیشخدمت زن کلفت
callboy	پادو یا پیشخدمت
garcon	پیشخدمت مهمانخانه
maid in waiting	پیشخدمت مخصوص
barmaids	پیشخدمت میخانه
servants	خادم پیشخدمت
servant	خادم پیشخدمت
steward	پیشخدمت باشگاه
tapster	پیشخدمت میخانه
valetdechambre	پیشخدمت مخصوص
stewards	پیشخدمت باشگاه
busboys	کمک پیشخدمت
busboy	کمک پیشخدمت
barmaid	پیشخدمت میخانه
neuters	اسم یاصفتی که نه مذکر و نه مونث است
neuter	اسم یاصفتی که نه مذکر و نه مونث است
neutered	اسم یاصفتی که نه مذکر و نه مونث است
neutering	اسم یاصفتی که نه مذکر و نه مونث است
valets	پیشخدمت مخصوص ملازم
valeting	پیشخدمت مخصوص ملازم
valet	پیشخدمت مخصوص ملازم
caddying	پیشخدمت پیشخدمتی کردن
caddied	پیشخدمت پیشخدمتی کردن
butler	پیشخدمت سفره ابدارباشی
valeted	پیشخدمت مخصوص ملازم
caddies	پیشخدمت پیشخدمتی کردن
butlers	پیشخدمت سفره ابدارباشی
indoor servant	پیشخدمت یا ابداریا اشپز
caddie	پیشخدمت پیشخدمتی کردن
pursuivant	پیشخدمت درالتزام بودن
potboy	پسرک یا پیشخدمت ابجوفروشی
parthenogenesis	ایجاد مولود بوسیله جنس مونث بدون عمل لقاح
bellhops	مخفف bopper bell پیشخدمت و پادو مهمانخانه
bellhop	مخفف bopper bell پیشخدمت و پادو مهمانخانه
yoth	جوان
juvenescent	نو جوان
beardless	جوان
callan	جوان
callant	جوان
young persons	جوان
young	جوان
molls	زن جوان
moll	زن جوان
dells	زن جوان
dell	زن جوان
lasses	زن جوان
lass	زن جوان
youths	جوان
adolescent	جوان
adolescents	جوان
youth	جوان
frying	جوان
younger	جوان
fries	جوان
fry	جوان
nag	اسب جوان
juvenescent	جوان شونده
rejuvenation	جوان سازی
playboys	جوان عیاش
playboy	جوان دخترباز
gigolos	جوان جلف
gigolo	جوان جلف
insenescible	همیشه جوان
peachick	جوان خودفروش
punks	جوان ولگرد
nagged	اسب جوان
nags	اسب جوان
youngish	جوان وار
lionet	شیر جوان
juvenescent	تازه جوان
playboys	جوان دخترباز
punk	جوان ولگرد
swain	جوان روستایی
youngish	نسبتا جوان
immature soil	خاک جوان
young population	جمعیت جوان
young smith	اسمیت جوان
youthful	جوان باطراوت
to die young	جوان مردن
trull	دختر جوان
boyo	پسربچه جوان
beau	جوان شیک
puss	دخترک زن جوان
snot	جوان گستاخ
young and old	پیر و جوان
ephebophilia	جوان خواهی
playboy	جوان عیاش
yong lion	شیر جوان
floozy	زن جوان بوالهوس
hooligans	جوان اوباش صفت
sows	ماده خوک جوان
rejuveoize	دوباره جوان شدن
rejuveoize	دوباره جوان کردن
filly	دختر شوخ و جوان
cora	[سر ستونی در شکل زن جوان]
sowed	ماده خوک جوان
[be] no chicken	دیگر جوان نبودن
sow	ماده خوک جوان
skipjack	جوان ژیگولووخود نما
hooligan	جوان اوباش صفت
rejuvenesce	دوباره جوان شدن
to wear one's years well	خوب ماندن جوان
yoth	شخص جوان جوانمرد
young turk	افسر جوان افراطی
juvenescence	حالت جوان شدن
youth	شباب شخص جوان
agerasia	پیر جوان نما
rejuvenating	دوباره جوان کردن
rejuvenates	دوباره جوان کردن
fillies	دختر شوخ و جوان
rejuvenated	دوباره جوان کردن
rejuvenate	دوباره جوان کردن
rejuvenation	دوباره جوان سازی
youths	شباب شخص جوان
cocotte	زن جوان بد اخلاق وجلف هرزه
macaroni	ماکارونی جوان خارج رفته
kitties	دختر جوان زن سبک و جلف
chaperones	نگهبان یاملازم خانمهای جوان
chaperon	نگهبان یاملازم خانمهای جوان
chaperon	همراه دختران جوان رفتن
yuppies	جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
kitty	دختر جوان زن سبک و جلف
chaperones	همراه دختران جوان رفتن
She doesnt like that young man.	از آن جوان خوشش نمی آید
spring chicken <idiom>	شخص جوان (بصورت منفی)
chaperons	نگهبان یاملازم خانمهای جوان
chaperons	همراه دختران جوان رفتن
chaperone	همراه دختران جوان رفتن
narcissus	جوان رعنایی که عاشق تصویرخودشد
gill flirt	زن جوان سبک وهرزه دخترول
yuppie	جوان تحصیل کرده و پر - درآمد

maid