English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 52 (5 milliseconds)
English Persian
neighbouring state دولتهای همسایه
Other Matches
the powers دولتهای بزرگ
the belligernt powers دولتهای درحال جنگ
ententes cordiales روابط حسنه دولتهای متحابه ودوست حسن تفاهم
ententes روابط حسنه دولتهای متحابه ودوست حسن تفاهم
entente روابط حسنه دولتهای متحابه ودوست حسن تفاهم
federal government دولتهای متشکله یک دولت اتحادی که از نظر دول خارجی فقط واحدهای اداری مستقل تلقی می شوند
bogota نام شهری در جمهوری کلمبیای امریکا که در سال 8491 کنفرانسی در ان منعقدشد و سازمان دولتهای امریکایی را به وجود اورد
tripartite declaration of 0 اعلامیه سه جانبه 0591 اعلامیهای که در ان دولتهای امریکا و انگلستان و فرانسه امامیت ارضی اسرائیل و نیزوضع موجود فلسطین راتضمین کردند
vicinal همسایه
next door [to] <adv.> همسایه ای
neighbors همسایه
neighbours همسایه
neighbour همسایه
abutting همسایه
adjoining همسایه
vicinage همسایه
immediately next door <adv.> همین همسایه ای
bordering country ملت همسایه
neighboring state [American E] ملت همسایه
neighbouring country [British E] ملت همسایه
bordering country کشور همسایه
neighboring state [American E] کشور همسایه
neighbouring country [British E] کشور همسایه
ill neighboured دارای همسایه بد
our next neighhbour همسایه پهلویی ما
neighbor همسایه شدن با
neighbourly همسایه وار
collateral همسایه مجاور
adjacent مجاور همسایه
neighbours همسایه شدن با
abuttals زمین همسایه
neighbour همسایه شدن با
neighbors همسایه شدن با
neighbor همسایه نزدیک
neighbourly در خور همسایه
our neighbour door همسایه پهلویی ما
The grass is greener on the other side of the hI'll. مرغ همسایه غازه
our next neighhbour همسایه دیوار بدیوارما
pan american union سازمان دولتهای قاره امریکا که به سال 0981 در واشنگتن تاسیس شد و هدف ان گسترش همکاری و همبستگی در شقوق و شئون مختلفه بین کشورهای قاره امریکااست
The house next door was broken into/burgled/burglarized yesterday. دیروز دزد خانه همسایه را زد.
He is next door. او [مرد] نزد همسایه است.
He beats his own child to frighten his neighbour. <proverb> بچه خود را مى زند که همسایه بترسد .
love thy neighbour as thyself همسایه یا نوع خود را مانندخود دوست داشته باش
The grass is always greener on the other side of the fence. <proverb> مرغ همسایه غازه [مردم دیگر همیشه در موقعیت بهتری هستند.]
dumbarton oaks conference کنفرانس "دومبارتون اکس " کنفرانس منعقده در ساختمان دومبارتون اکس واقع درواشنگتن به سال 4491 که طی ان دولتهای امریکا بریتانیا
free stroke کشیدن ساده سیم گیتار [کلاسیک] [انگشت به روی سیم همسایه منتقل می شود]
to copy در امتحان [با نگاه کردن روی همسایه] تقلب کردن
to crib در امتحان [با نگاه کردن روی همسایه] تقلب کردن
to plagiarize در امتحان [با نگاه کردن روی همسایه] تقلب کردن
rest stroke کشیدن سیم گیتار [کلاسیک] [انگشت به روی سیم همسایه کوتاه مدت تکیه میکند]
Tibet تبت [این ناحیه با کشورهای چین، هند و نپال همسایه بوده و فرش آن بیشتر تحت تاثیر چین قرار داشته است.سابقه فرش بافی در آن حدود سیصد سال می باشد. نقش ببر از طرح های اصلی فرش تبت است.]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com