Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 220 (11 milliseconds)
English
Persian
cycling
دوچرخه سواری
Search result with all words
pursuit
مسابقه دوچرخه سواری انفرادی یا تیمی تعقیبی بازمانگیری
pursuits
مسابقه دوچرخه سواری انفرادی یا تیمی تعقیبی بازمانگیری
bicycle
دوچرخه سواری کردن
bicycles
دوچرخه سواری کردن
australian pursuit
مسابقه تعقیبی 8 نفره دوچرخه سواری
banked track
پیست اتومبیلرانی با انحنای برجسته پیست انحناداربرجسته دوچرخه سواری
banking track
انحنای پیست دوچرخه سواری بطرف داخل
bell lap
زنگ اخرین دور مسابقه دوچرخه سواری صدای زنگ در اخرین دور دو
bicycle path
مسیر دوچرخه سواری
italian pursuit
مسابقه تعقیبی تیمی دوچرخه سواری از 2 تا 5 نفر
kermesse
مسابقه دوچرخه سواری 3 تا5 مایل در شهر و خارج
madison
مسابقه دوچرخه سواری استقامت 6 روزه بین 2 تیم
miss and out
مسابقه دوچرخه سواری بین 3 نفر یا بیشتر که نفر اخرحذف میشود
point race
مسابقه دوچرخه سواری طولانی چند مرحلهای
stage race
مسابقه مرحلهای دوچرخه سواری
velodrome
پیست دوچرخه سواری
to go by bicycle
دوچرخه سواری کردن
to ride a bicycle
دوچرخه سواری کردن
to bike
دوچرخه سواری کردن
[اصطلاح روزمره]
Other Matches
bicycle
دوچرخه
carts
دوچرخه
cart
دوچرخه
carted
دوچرخه
carting
دوچرخه
bikes
دوچرخه
bike
دوچرخه
bicycles
دوچرخه
motor-assisted pedal cycle
[British English]
دوچرخه موتوردار
hansoms
درشکه دوچرخه
hansom
درشکه دوچرخه
cabriolet
درشکه دوچرخه
cycle track
راه دوچرخه رو
folding bicycle
دوچرخه تاشو
bicycle
دوچرخه پایی
push bikes
دوچرخه پایی
push bike
دوچرخه پایی
tandems
دوچرخه دونفری
bicycles
دوچرخه پایی
velocipede
دوچرخه پایی
two wheel tractor
تراکتور دوچرخه
bicycle kick
پای دوچرخه
bicycle path
راه دوچرخه رو
bicyclist
دوچرخه سوار
tandem
دوچرخه دونفری
cyclists
دوچرخه سوار
caisson
ارابه دوچرخه
handle bar
دسته دوچرخه
cartwright's shop
دوچرخه سازی
buglet
بوق دوچرخه
bicycle pump
تلمبه دوچرخه
biker
دوچرخه سوار
cyclist
دوچرخه سوار
gearwheel
چرخ رکاب دوچرخه
to walk a bicycle
دوچرخه را با دست بردن
motor cycle
دوچرخه موتوردار موتورسیکلت
wheelman
دوچرخه سوار شراعبان
wheelsman
دوچرخه سوار شراعبان
shay
درشکه دوچرخه دونفره
full-suspension bike
دوچرخه کاملا معلق
bikes
مخفف bicycle دوچرخه
bike
مخفف bicycle دوچرخه
to hop on your bicycle
روی دوچرخه خود جهیدن
fixie bicycle
[fixie , one-gear bike without brakes]
دوچرخه تک دنده
[با چرخ آزاد]
motor paced
حرکت اتومبیل جلو دوچرخه
peloton
گروه دوچرخه سواران جادهای
She wobbled on her bike.
او
[زن]
روی دوچرخه خود می لرزید.
tilbury
درشکه روباز سبک دوچرخه
ralliear
یکجور گردونه سبک دوچرخه وچهارنفری
trailers
یدک دوچرخه یاسه چرخه یاواگن
cyclo cross
مسابقه دوچرخه درمسیرهای شیبدار و ناهموار
It was wrong of you to take the bicycle .
کار غلطی کردی که دوچرخه را برداشتی
To dismount from a horse(bicycle).
از اسب ( دوچرخه وغیره ) پایین آمدن
I bought the bicycle on impulse .
یکدفعه زد بکله ام واین دوچرخه راخریدم
trailer
یدک دوچرخه یاسه چرخه یاواگن
riding
سواری
Woman sitting on the man
کیر سواری
driving
سواری
ride
سواری
rides
سواری
fixed-gear bicycle
دوچرخه دنده ثابت
[بدون چرخ آزاد]
I'm saving up for a new bike.
من برای یک دوچرخه جدید صرفه جویی می کنم.
He fell off his bike and bruised his knee.
او
[مرد]
از دوچرخه افتاد و زانویش کوفته
[کبود]
شد.
motorcar
خودرو سواری
manege
اسب سواری
autos
ماشین سواری
jockeying
اسب سواری
to take a ride
سواری کردن
top boot
چکمه سواری
hacking jacket
کت اسب سواری
saddler
اسب سواری
surf riding
موج سواری
saddle horse
اسب سواری
hacking jackets
کت اسب سواری
passenger car trailer
تریلرخودروی سواری
passenger car
اتومبیل سواری
to take a drive
سواری کردن
hackney
اسب سواری
jumbles
سواری کردن
jumble
سواری کردن
skim boarding
موج سواری
jumbled
سواری کردن
saddles
سواری کردن
saddled
سواری کردن
saddle
سواری کردن
auto
ماشین سواری
troopers
اسب سواری
surf
موج سواری
trooper
اسب سواری
roadster
اسب سواری
roadsters
اسب سواری
jumbling
سواری کردن
equitation
هنراسب سواری
surfing
موج سواری
amaxophobia
سواری هراسی
surfriding
موج سواری
horsemanship
اسب سواری
burn off
خسته کردن رقیب باگرفتن سرعت اولیه دوچرخه
riding habit
جامه سواری زنانه
drives
رانش سواری دوندگی
cavalcades
سواری گردش سواره
to learn to ride
سواری یاد گرفتن
equestrian
مربوط به اسب سواری
trooper
اسب سواری نظامی
cavalcade
سواری گردش سواره
hacking
اسب سواری تفریحی
habits
لباس سواری زنانه
surfboards
تخته موج سواری
nag
اسب کوچک سواری
nagged
اسب کوچک سواری
surfboard
تخته موج سواری
nags
اسب کوچک سواری
riding habits
جامه سواری زنانه
troopers
اسب سواری نظامی
surfmanship
مهارت در موج سواری
drives
سواری کردن کوبیدن
manege
اموزشگاه اسب سواری
joo choo seogi
ایستادن اسب سواری
jodhpur
شلوار چسبان سواری
motor road
جاده موتور سواری
outride
در سواری پیش افتادن از
to give somebody a lift
به کسی سواری دادن
habit
لباس سواری زنانه
sailable
قابل سواری دردریا
to give somebody a ride
به کسی سواری دادن
harness horse
اسب سواری یا بارکش
drive
سواری کردن کوبیدن
drive
رانش سواری دوندگی
golf cart
گاری دوچرخه برای حمل وسایل بازیگران در زمین گلف
dog cart
یکجورگردونه دوچرخه که کرسیهای ان پشت بپشت گذاشته شده وبرای
windsurfing
موج سواری با تخته و بادبان
stick
تخته موج سواری شلاق
freestyle
موج سواری بامانور ازاد
lift
سواری
[گردشگری]
[خودرو رانی]
windsurfer
تخته موج سواری با بادبان
to get a ride with somebody
سواری گرفتن از کسی
[در خودرو]
to get a lift with somebody
سواری گرفتن از کسی
[در خودرو]
to get a lift from somebody
سواری گرفتن از کسی
[در خودرو]
to hitch a lift
[ride]
from somebody
سواری شدن
[در خودروی کسی]
windsurfers
تخته موج سواری با بادبان
ap joo choom
ایستادن اسب سواری بجلو
rodeos
مسابقه سواری اسب یا گاووحشی
barges
تخته بزرگ موج سواری
equitation
هنر سواری و مهار اسب
malibu
تخته فایبرگلاس موج سواری
charreada
سواری مکزیکی اسب وحشی
wake surfing
موج سواری بدنبال قایق
barge
تخته بزرگ موج سواری
barged
تخته بزرگ موج سواری
body surf
موج سواری بدون تخته
to stand treat
هزینه مهمانی یا سواری رادادن
rodeo
مسابقه سواری اسب یا گاووحشی
eventing
انواع مسابقه اسب سواری
hotdogging board
تخته کوتاه موج سواری
ride
[American E]
سواری
[گردشگری]
[خودرو رانی]
noses
دماغه جلویی تخته موج سواری
nose
دماغه جلویی تخته موج سواری
haute ecole
تمرین اسب سواری از روی مانع
saddle bronc riding
سواری بر اسب وحشی برای 01 ثانیه
junk surf
امواج نامناسب برای موج سواری
surf off
دور نهایی مسابقه موج سواری
[Could I]
give you a lift?
[colloquial]
به کسی پیشنهاد سواری دادن کردن
to offer somebody a lift
به کسی پیشنهاد سواری دادن کردن
bodysurfing
موج سواری روی سینه وشکم
suck wheels
رکاب زدن پشت سر دوچرخه سوار دیگر به منظور کاستن از فشار هوا
to ride one's horse to death
اسب خود رابا سواری زیادازپا در اوردن
to tilt at the ring
سر سواری حلقه اویزانی رابانوک نیزه برداشتن
hang ten
سواری تخته موج درحال جلوبودن 01 انگشت پا
this ground rides soft
این زمین برای سواری نرم است
slides
سواری کردن مقابل موج بازاویه شکسته
catch a rail
برخورد تخته موج سواری باموج و سرنگونی
slide
سواری کردن مقابل موج بازاویه شکسته
tourist trophy
مسابقههای سالانه موتورسیکلت سواری درجزیره من انگلستان
caroche
نوعی کالسکه یادرشکه درشکه سواری کردن
tubing
ورزش یا تفریح قایق سواری درمسیر رود
blown out
رانده شدن تخته موج سواری با باد شدید
bareback riding
سواری بدون زین برای 8ثانیه بر اسب وحشی
floater
پاس ارام هوایی تخته بزرگ موج سواری
stall
برای چند لحظه ازسرعت موج سواری کاستن
cheats
سواری تخته موج بدون جلو بردن بدن
cheated
سواری تخته موج بدون جلو بردن بدن
cheat
سواری تخته موج بدون جلو بردن بدن
stalling
برای چند لحظه ازسرعت موج سواری کاستن
wheel sucker
دوچرخه سوار ماهر در ادامه مسیر پشت سر نفر دیگری برای کاستن از فشار هوا
serpentine
سواری در طول مانژ با یک رشته پیچ و خمهادر سمت مخالف
gun
تخته بزرگ وسنگین موج سواری برای موجهای سنگین
guns
تخته بزرگ وسنگین موج سواری برای موجهای سنگین
skim board
تخته گرد یا مربع مستطیل برای موج سواری در اب کم عمق
big gun
سرسخت در کسب امتیاز تخته سنگین و بزرگ موج سواری
sag wagon
وسیله نقلیه که به دنبال دوچرخه سواران در جاده حرکت میکند تا کسانی را که از مسابقه خارج می شوندسوار کند
tilt
شیب داشتن مسابقه نیزه سواری شمشیربازی سواره درقرون وسطی
tilts
شیب داشتن مسابقه نیزه سواری شمشیربازی سواره درقرون وسطی
tilted
شیب داشتن مسابقه نیزه سواری شمشیربازی سواره درقرون وسطی
Tune in tomorrow when we'll be exploring what things to look for in a bike computer.
کانالتان را فردا
[به این برنامه]
تنظیم کنید وقتی که ما بررسی می کنیم به چه چیزهایی درکامپیوتر دوچرخه توجه کنیم.
scooter
روروک مخصوص بچه ها قایق موتوری ته پهن روروک سواری کردن
scooters
روروک مخصوص بچه ها قایق موتوری ته پهن روروک سواری کردن
goofy foot
موج سواری که بجای پای چپ پای راست را روی تخته بجلو می گذارد
dude ranch
گله داری واسب سواری وحشم داری
Now that it's summer the thing to do would be to use the bicycle to commute to work.
حالا که تابستان است کاری که می توان کرد این است که از دوچرخه برای رفت و آمد به سر کاراستفاده کرد.
horsy
معتاد به اسب سواری یا اسب دوانی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com