Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
oblong
دوک مانند کشیده
oblongs
دوک مانند کشیده
Other Matches
drawled
کشیده حرف زدن اهسته و کشیده ادا کردن
drawl
کشیده حرف زدن اهسته و کشیده ادا کردن
drawls
کشیده حرف زدن اهسته و کشیده ادا کردن
drawling
کشیده حرف زدن اهسته و کشیده ادا کردن
bushbabies
گونههای نخستیان میمون مانند جنگلهای حارهی افریقا از تیرهی Galagidae که شبگرد هستند و چشمان درشت و دم پرپشت و جارو مانند دارند
bushbaby
گونههای نخستیان میمون مانند جنگلهای حارهی افریقا از تیرهی Galagidae که شبگرد هستند و چشمان درشت و دم پرپشت و جارو مانند دارند
lamellate
لایه مانند ورقه مانند
fossiliferous
فسیل مانند سنگواره مانند
tensing
کشیده
long-
کشیده
oblonated
کشیده
threaded
نخ کشیده
leptokurtic
کشیده
long
کشیده
oblongated
کشیده
longed
کشیده
leptosome
کشیده تن
tensest
کشیده
tenses
کشیده
tenser
کشیده
tensed
کشیده
drew
کشیده شد
tense
کشیده
longest
کشیده
longer
کشیده
longs
کشیده
indrawn
تو کشیده
drawlingly
کشیده
ectomorph
کشیده تن
deep drawn
از ته دل کشیده
drawn
کشیده
posttensioning
پس کشیده
elongate
کشیده کردن
couchant
دراز کشیده
pinxit
کشیده است
intractile
کشیده نشدنی
tensive
کشیده شدنی
drawable
کشیده شدنی
prolate
کشیده شده
vellum paper
کاغذمهره کشیده
ectomorphic type
سنخ کشیده تن
ectomorphy
کشیده تنی
tractile
کشیده شدنی
touse
کشیده شدن
deep fetched
از ته دل کشیده شده
indrawn
بداخل کشیده
deer neck
گردن کشیده
threaded
بند کشیده
chock-a-block
کاملا کشیده
flat trajectory
خط سیر کشیده
chock-a-block
بالا کشیده
deprived
محرومیت کشیده
flat fire
تیر کشیده
sap
شیره کشیده از
sapped
شیره کشیده از
saps
شیره کشیده از
elongates
کشیده کردن
in tow
<idiom>
کشیده شده
elongating
کشیده کردن
extensive
بسیط کشیده
drag
کشیده شدن
low angle fire
تیر کشیده
linear
باریک کشیده
low angle
مسیر کشیده
long robe
صورت کشیده
drags
کشیده شدن
flares
زبانه کشیده
dragged
کشیده شدن
at full length
دراز کشیده
leptomorph
کشیده ریخت
flare
زبانه کشیده
hell bent
به بیراهه کشیده شده
satined paper
گاغذ مهره کشیده
drawn on
کشیده شدن عهده
lanternjaws
صورت لاغر و کشیده
chant
اهنگ ساده و کشیده
chanting
اهنگ ساده و کشیده
hell-bent
به بیراهه کشیده شده
pulled muscle
عضله کشیده شده
underdraw
کشیده نشدن زه تا اخر
chants
اهنگ ساده و کشیده
draws
کشیده شدن عهده
deep fetched
از ته سینه کشیده شده
extendible
کشیده شدنی امتدادپذیر
taut
محکم کشیدن کشیده
draw
کشیده شدن عهده
if you please
بیزحمت زحمت کشیده
chanted
اهنگ ساده و کشیده
pencilled
با مداد کشیده شده
opened
وضع زه هنگام کشیده شدن
hard drawn copper wire
سیم مسی کشیده شده
He has suffered a great deal at the hands of his wife .
از دست زنش خیلی کشیده
prone float
روی شکم با دستهای کشیده
conduct
اداره کردن کشیده شدن
conducting
اداره کردن کشیده شدن
conducted
اداره کردن کشیده شدن
wired
سیم کشیده مفتول دار
open
وضع زه هنگام کشیده شدن
opens
وضع زه هنگام کشیده شدن
conducts
اداره کردن کشیده شدن
come home
کشیده شدن لنگر به طرف ناو
flat trajectory
سهم تیرکشیده مسیر کشیده گلوله
wirespun
زیاد کشیده ونازک لطیف فریف
infill
نقاط کشیده شده روی نقشه
in perspective
کشیده شده ازروی علم منافرو مرایا
he is at the end of his tether
چنته اش خالی شده یا قوایش ته کشیده است
drag
چیز سنگینی که روی زمین کشیده میشود
to be at full stretch
تا اندازه امکان پذیر کشیده شده بودن
drags
چیز سنگینی که روی زمین کشیده میشود
She has long and shapely legs .
ساق پاهای کشیده وخوش ترکیبی دارد
dragged
چیز سنگینی که روی زمین کشیده میشود
capriole
پرش عمودی اسب با پاهای کشیده به عقب
adjustable wheel
چرخ تنظیم پذیر
[مانند بلندی]
[چرخ تطبیق پذیر]
[مانند نوع جاده]
haul
همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
hauled
همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
hauling
همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
hauls
همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
stillage
چارچوب یاچارپایهای که چیزیرا روی ان می گذارندتاابش کشیده شود
phantom section
خط نقطهای که جهت رسم تصاویر نامرئی کشیده میشود
jinrikisha
درشکه ژاپنی که توسط حمال کشیده میشود ریکشا
jinriki
درشکه ژاپنی که توسط حمال کشیده میشود ریکشا
perspective grid
خطوط شبکه مختصاتی که روی عکس هوایی کشیده می شوند
extends
وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
extending
وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
i thanked him for his trouble
برای زحمتی که کشیده بود ازاو سپاس گزاری کردم
extend
وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
dragrope
طنابی که بوسیله ان چیزی رامیکشند یا اینکه روی زمین کشیده میشود
shoot the duck
حرکت جلو و عقب نشینی روی یک پا و پای دیگر کشیده بجلو
sliver
فتیله نخ
[الیاف کشیده شده و موازی که هنوز تاب داده نشده اند.]
autoscore
در پردازش کلمه دستورالعملی است که باعث میشود تا زیر متن خط کشیده شود
y scale
در عکس هوایی مایل مقیاسی خطی است که موازی با خط محوراصلی عرضها کشیده میشود
paleozoic
وابسته به عهدی از زمین شناسی که از اغازدوره کامبریان تا اوایل دوره پرمیان طول کشیده
to walk the chalk
بوسیله درست راه رفتن ازمیان خطهای گچ کشیده هوشیاری خود را ثابت کردن
point designation
شبکه بندی مخصوصی که برای تعیین نقاط نسبت به هم روی عکس هوایی کشیده میشود
x scale
در عکس هوایی مایل مقیاس خطی است که موازی با خط افق حقیقی عکس کشیده میشودc
over stretched wrap
نخ چله بیش از حد کشیده شده
[این حالت باعث کاهش استحکام نخ چله و همچنین کج بافی در فرش می گردد.]
bar automatic
میله فولادی که به موازات ریل راه اهن کشیده میشودو وقتی که چرخ قطاری روی ان قرار می گیرد نقاط توقف و موقعیت را مشخص می نماید
flat
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flattest
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
nap side
خواب فرش
[با انجام عمل پرداخت الیاف از قسمت گره بصورت راست و کشیده درآمده و ظاهر حقیقی فرش را بوجود می آورند.]
karadja medallion
ترنج کرجی
[این طرح مربوط به منطقه ای بین اهر و تبریز می باشد که در آن ترنج حالت کشیده داشته و هشت وجه آنرا با حالتی از قلاب می پوشانند.]
graphic
نوشته شده کشیده شده
drawing
روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
drawings
روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
source
در عمل کشیدن و قرار دادن , شی اصلی شی ای است که انتخاب شده است و پس کشیده شده است
blotchy
لک مانند
thready
نخ مانند
unparalleled
بی مانند
fulidal
اب مانند
feathery
پر مانند
etcetera
و مانند ان
mammilary
مانند
unprecedentedly
بی مانند
unprecedented
بی مانند
inimitable
بی مانند
unequalled
بی مانند
womanlike
زن مانند
without an e.
بی مانند
capillaceous
مانند نخ
capitate
مانند سر
simulant
مانند
gypsiferous
گچ مانند
similar
مانند
vide
مانند
mammilliform
مانند
floriform
گل مانند
fluty
نی مانند
analogous
مانند
reedy
نی مانند
reedier
نی مانند
similiar
مانند
reediest
نی مانند
unequaled
بی مانند
threadlike
نخ مانند
filiform
نخ مانند
myrtle formed
اس مانند
tendinous
بی مانند
encephaloid
مخ مانند
impish
جن مانند
anthoid
گل مانند
and so on
و مانند ان
nearer
مانند
liplike
لب مانند
neared
مانند
near-
مانند
pipelike
نی مانند
near
مانند
as
مانند
icily
یخ مانند
unapproachable
بی مانند
castellated
دژ مانند
nearest
مانند
unique
بی مانند
incomparable
بی مانند
analog
مانند
uniquely
بی مانند
inapproachable
بی مانند
penniform
پر مانند
plumelike
پر مانند
lambdoid
مانند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com