English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
great divide دو راهی مرگ و زندگی
Other Matches
it is impossible to live there نمیشود در انجا زندگی کرد زندگی
sidings دو راهی
classification yard line دو راهی
siding دو راهی
aberration کج راهی
explosive bolt سه راهی
explosive bolt سه راهی انفجاری
n way switch گزینه N راهی
non-cooperation ناسر به راهی
slideway راهی که دران سر
aberration کج راهی انحراف
departing راهی شدن
jct چند راهی
y track سه راهی در خط اهن
departs راهی شدن
depart راهی شدن
foundlings بچه سر راهی
foundling بچه سر راهی
interchanging پل چند راهی
interchanges پل چند راهی
knees سه گوشه سه راهی
interchanged پل چند راهی
interchange پل چند راهی
waif بچه سر راهی
knee سه گوشه سه راهی
socket دو راهی لوله
fall back <idiom> راهی شدن
Life is ten percent what happens to you and ninety percent how you respond to it. ده درصد از زندگی، اتفاقاتی است که برایتان می افتد و نود درصد باقی مانده زندگی واکنش شما به این اتفاقات است.
fosters بچه سر راهی پرستار
distributing tee سه راهی توزیع کننده
to take a course راهی را پیش گرفتن
socket putty [بطانه دو راهی لوله]
There is always a right way of doing everything. هرکاری راهی دارد
fostering بچه سر راهی پرستار
fostered بچه سر راهی پرستار
foster بچه سر راهی پرستار
collecting tee سه راهی جمع کننده
by hook or by crook <idiom> بههر راهی ،به هر طریقی
to fret a passage راهی رابوسیله سایش بازکردن
break fresh ground <idiom> از راهی تازه به جایی رسیدن
goes درصدد بودن راهی شدن
go درصدد بودن راهی شدن
companion hatchway راهی که ازعرشه باطاق کشتی میرود
way station ایستگاههای فرعی بین راهی جاده یا خط اهن
dials راهی برای نمایش و یا کنترل یک تنظیم که پیوسته میباشد
dialled راهی برای نمایش و یا کنترل یک تنظیم که پیوسته میباشد
dialed راهی برای نمایش و یا کنترل یک تنظیم که پیوسته میباشد
dial راهی برای نمایش و یا کنترل یک تنظیم که پیوسته میباشد
lead a dog's life <idiom> زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
dediction of way هر گاه راهی واقع در ملک خصوصی فردی به مدت 02سال مورد استفاده عموم باشد جزء اموال عمومی تلقی خواهد شد
trial and error <idiom> یافتن راه حلهای مناسب برای یافتن راهی مناسب
habitance زندگی
lives زندگی
lifelines خط زندگی
lifeline خط زندگی
vivification زندگی
living زندگی
togetherness زندگی با هم
eau de vie اب زندگی
vita زندگی
wile a در زندگی
habitancy زندگی
existence زندگی
existences زندگی
lives of great men زندگی
life زندگی
pied-a-terre جای زندگی
monkery زندگی راهبی
parasitism زندگی طفیلی
lifeway طرز زندگی
planetary life زندگی دربدر
animality زندگی جانوران
life sustenance گذران زندگی
Shame on you ! تف بر این زندگی
social life زندگی اجتماعی
lifestyles شیوهی زندگی
life style سبک زندگی
life motto شعار زندگی
public life زندگی در سیاست
pieds-a-terre جای زندگی
azoic تهی از زندگی
marriage life زندگی زناشویی
married life زندگی زناشویی
living death زندگی مرگبار
living expenses هزینه زندگی
living cost هزینه زندگی
living area منطقه زندگی
liveable قابل زندگی
live forever زندگی ابدی
livable قابل زندگی
monandry زندگی با یک شوهر
tribalism زندگی ایلیاتی
animate زندگی بخشیدن
animates زندگی بخشیدن
liver زندگی کننده
livers زندگی کننده
public life زندگی سیاسی
redivivus زندگی نویافته
intravital در زمان زندگی
scheme of life رویه زندگی
incertitude ناپایداری زندگی
scheme of life نقشه زندگی
uterine life زندگی زهدانی
evening of life شام زندگی
ever lasting life زندگی جاویدان
sentience زندگی فکری
sequestered life زندگی مجرد
hutment زندگی در کلبه
he lives on air زندگی میکند
single life زندگی مجردی
temporal life زندگی موقت
happy life زندگی باخوشدل
taedium vitae بیزاری از زندگی
happy life زندگی اسوده
rurality زندگی روستایی
intravitam در زمان زندگی
vital energy نیروی زندگی
concubinage زندگی بطورصیغه
lifestyle شیوهی زندگی
joie de vivre نشاط زندگی
life instinct غریزه زندگی
country life زندگی روشنایی
life history تاریخچه زندگی
life experiences تجارب زندگی
life cycle دوره زندگی
easy circumstances زندگی راحت
life chance مجال زندگی
living standard سطح زندگی
level of living سطح زندگی
renascence زندگی مجدد
vitalize زندگی دادن
eremitic life زندگی زاهدانه
eremitism زندگی زاهدانه
soldiering زندگی سربازی
standards of living استاندارد زندگی
fireside زندگی خانگی
cost of living هزینه زندگی
lives دوران زندگی
symbiosis زندگی تعاونی
going مشی زندگی
life insurance بیمه زندگی
afterlife زندگی پس از مرگ
lifelike زندگی مانند
firesides زندگی خانگی
bane مخرب زندگی
standards of living سطح زندگی
life دوران زندگی
standard of living معیار زندگی
standard of living استاندارد زندگی
standard of living سطح زندگی
cohabitation زندگی باهم
life of privation زندگی در سختی
a life full of incidents زندگی پر رویداد
larks روش زندگی
enliven زندگی بخشیدن
enlivened زندگی بخشیدن
resident <adj.> محل زندگی
biographies تاریخچه زندگی
domiciled [law] [politics] <adj.> محل زندگی
biography تاریخچه زندگی
enlivens زندگی بخشیدن
enlivening زندگی بخشیدن
lark روش زندگی
life-cycle چرخه زندگی
lifetime دوره زندگی
lifetimes مدت زندگی
lifetimes دوره زندگی
habit زندگی کردن
habits زندگی کردن
life-cycles چرخه زندگی
life of Riley <idiom> زندگی بی دغدغه
(the) high life <idiom> زندگی تجملاتی
career دوره زندگی
vegetation زندگی گیاهی
facts of life <idiom> حقایق زندگی
lifetime مدت زندگی
careers دوره زندگی
careering دوره زندگی
careered دوره زندگی
life expectancy امید زندگی
life expectancy امید به زندگی
life expectancies امید زندگی
dwelt زندگی کرد
life expectancies امید به زندگی
modus vivendi روش زندگی
standards of living معیار زندگی
lifeless عاری از زندگی
vital وابسته به زندگی
ruralization ایجاد زندگی روستایی
vital to life واجب برای زندگی
princeliness زندگی مجلل اسراف
minimum standard of living حداقل سطح زندگی
Domestic Revival سبک احیای زندگی
rejuvenesce زندگی تازه دادن به
How goes it? زندگی چطور میگذرد؟
rejuvenesce زندگی تازه یافتن
phases of life مراحل یاشئون زندگی
Where dose she live ? کجا زندگی می کند ؟
To do well in life . در زندگی ترقی کردن
reliving دوبار زندگی کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com