English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 163 (11 milliseconds)
English Persian
he would not accept less دو روز کمتر
Search result with all words
round تقریب زدن یک عدد با یک مقدار دقت بیشتر یا کمتر
round تقریب زدن یک عدد با یک مقدار دقت کمتر
roundest تقریب زدن یک عدد با یک مقدار دقت بیشتر یا کمتر
roundest تقریب زدن یک عدد با یک مقدار دقت کمتر
complement 1-تبدیل یک رقم دودویی 2-نتیجه ناشی از تفریق یک عدد از یکی کمتر از پایه
complemented 1-تبدیل یک رقم دودویی 2-نتیجه ناشی از تفریق یک عدد از یکی کمتر از پایه
complementing 1-تبدیل یک رقم دودویی 2-نتیجه ناشی از تفریق یک عدد از یکی کمتر از پایه
complements 1-تبدیل یک رقم دودویی 2-نتیجه ناشی از تفریق یک عدد از یکی کمتر از پایه
subsonic با سرعت کمتر از سرعت صوت
stroke راندن کمتر از فرفیت
stroked راندن کمتر از فرفیت
strokes راندن کمتر از فرفیت
stroking راندن کمتر از فرفیت
conversion استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر
conversions استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر
dumping صدور کالا به کشوردیگر و فروش ان به بهای کمتر از بهای عادی به منظور فلج ساختن صنایع داخلی ان کشور
quad درایو ROM-D که دیسک را با چهار برابر سرعت درایو یک سرعته می چرخاند و باعث مقدار داده بیشتر بر حسب کیلو بایت و نیز زمان جستجو کمتر میشود
quads درایو ROM-D که دیسک را با چهار برابر سرعت درایو یک سرعته می چرخاند و باعث مقدار داده بیشتر بر حسب کیلو بایت و نیز زمان جستجو کمتر میشود
few تعداد 7 هواپیما یا کمتر از ان که در درگیری هوایی شرکت داشته باشند
fewer تعداد 7 هواپیما یا کمتر از ان که در درگیری هوایی شرکت داشته باشند
fewest تعداد 7 هواپیما یا کمتر از ان که در درگیری هوایی شرکت داشته باشند
Lt کمتر از
eagle زدن دوضربه کمتر ازاستاندارد در یک بخش
eagles زدن دوضربه کمتر ازاستاندارد در یک بخش
short کمتر
shorter کمتر
shortest کمتر
channel جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channeled جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channeling جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channelled جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channels جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
less کمتر
sub- در معنای کمتر
minorities بخش کمتر
minority بخش کمتر
lesser کمتر
nursery school مدرسه بچههای کمتر از پنج سال
nursery schools مدرسه بچههای کمتر از پنج سال
underrate چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
underrated چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
underrates چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
underrating چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
undervalue کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن
undervalues کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن
undervaluing کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن
anticlimax بیانی که هرچه پیش می روداهمیتش کمتر میشود
anticlimaxes بیانی که هرچه پیش می روداهمیتش کمتر میشود
lessen کمتر شدن تخفیف یافتن
lessen کمتر کردن تقلیل دادن
lessened کمتر شدن تخفیف یافتن
lessened کمتر کردن تقلیل دادن
lessening کمتر شدن تخفیف یافتن
lessening کمتر کردن تقلیل دادن
lessens کمتر شدن تخفیف یافتن
lessens کمتر کردن تقلیل دادن
run اجرای سیستم با فرفیت کمتر در صورت بروز خطا
runs اجرای سیستم با فرفیت کمتر در صورت بروز خطا
hood پوشش صوتی روی خط چاپگر که صدای آن را کمتر میکند
hoods پوشش صوتی روی خط چاپگر که صدای آن را کمتر میکند
embryo جنین کمتر از هشت هفته
embryos جنین کمتر از هشت هفته
infant بچه کمتر ازهفت سال
infant در CL به طور کلی به اشخاص کمتر از 12 سال گفته میشود
infants بچه کمتر ازهفت سال
infants در CL به طور کلی به اشخاص کمتر از 12 سال گفته میشود
overlap سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
overlapped سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
overlaps سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
fast عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است
fasted عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است
fastest عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است
fasts عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است
under پایین تراز کمتر از
under- پایین تراز کمتر از
infrequently کمتر
minus کمتر
minor کمتر
wrought اهنی که کمتر از سه درصد ذغال دارد و خیلی سخت و چکش خور است
pullet جوجه مرغ یکساله و کمتر مرغ جوان
pullets جوجه مرغ یکساله و کمتر مرغ جوان
absolute advantage برتری مطلق یک کشور یا واحد تولیدی درعرضه یک محصول یا خدمت با هزینه ای کمتر از رقیب
ammo minus مهمات کمتر از نصف
beam attack تک هواپیمای رهگیری که بازاویه افقی بیش از 54 درجه و کمتر از 531 درجه انجام میشود
below par کمتر از بهای اسمی
below par کمتر از ارزش اسمی
bell 0 فرم استاندارد انتقال توسط تلفن با سرعت 003 بیت درثانیه یا کمتر
bench jockey ذخیرهای که کمتر فرصت بازی پیدا میکند
bench warmer ذخیرهای که کمتر فرصت بازی پیدا میکند
bravo, pattern شکلی که حرارت سنج اب درعمق کمتر از 001 فاتوم نشان میدهد
broad arrow engine موتور پیستونی با سه ردیف سیلندر که با زاویه کمتر از09 درجه نسبت به یکدیگرقرارگرفته اند
cam ground piston پیستونی که قطر ان در امتدادموازی با انگشتی کمتر ازقطر ان در امتداد عمود برانگشتی باشد
choke bore روکشی برای سوراخ کردن یاتراش دادن داخل سیلندر که قسمت بالای ان دارای قطری کمتر از قطر اصلی سیلندرمیباشد
data diddling روشی که در ان داده قبل واردشدن به یک فایل کامپیوتری که در ان کمتر قابل دسترس میباشد اصلاح میشود
delayed penalty چشمپوشی از پنالتی وقتی تعداد بازیگر کمتر چهار نفردر یک تیم شود
diminished radix complement نمایش اعداد که در آن هر رقم در عدد از یک واحد کمتر از پایه کم خواهد شد
dry year سالی که میزان بارندگی در ان از حد معمول کمتر است
factorial حاصل همه اعداد کمتر از یک عدد
he is well preserved کمتر نشان پیری در او پیداست
his age is less than mine سال او کمتر از سال من است
Other Matches
much less کمتر
less than کمتر از
in a less degree کمتر
cut back <idiom> استفاده کمتر
low price قیمت کمتر
inside of a week کمتر از یک هفته
A smaller number . Fewer . تعداد کمتر
inside of a week در یک هفته کمتر
short-changed کمتر پول دادن
short-changes کمتر پول دادن
short-changing کمتر پول دادن
underprice قیمت کمتر از رقیب
short-change کمتر پول دادن
underquote کمتر مظنه دادن
underexpose کمتر از حد لزوم در معرض
shorthanded ادامه با بازیگر کمتر
less than container load کمتر از فرفیت کانتینر
le to Equal or Than Less کمتر از یا برابر با
hypotrophy رشد کمتر ازمعمول
shoat خوک کمتر از یک سال
weanling کره اسب کمتر از یک سال
reduced charge خرج کمتر یا پایین تر توپ
less developed countries کشورهای کمتر توسعه یافته
undervaluation تقویم یاارزیابی کمتر ازمیزان واقعی
undersexed دارای تمایل جنسی کمتر ازطبیعی
underlet کمتر از ارزش واقعی اجاره دادن
undercool خیلی کمتر از میزان لازم سردکردن
ultralight aircraft هواپیمائی با وزن کمتر از454 کیلوگرم
low speed communications ارسال داده کمتر از بیت در ثانیه
multipass overlap بنابراین نقاط کمتر به نظر می آیند
Is there a road with little traffic? آیا جاده ای با شلوغی کمتر هست؟
Is there a road with little traffic? آیا جاده ای با ترافیک کمتر هست؟
undermanned دارای نفرات کمتر از میزان لازم
larceny petty بیشتر دزدی مالی که کمتر از 11شیلینگ بهاداشت
to put [throw] [toss] somebody on to the scrap heap به کسی کمتر توجه کردن [اصطلاح مجازی]
to put somebody on the back burner به کسی کمتر توجه کردن [اصطلاح مجازی]
to shunt somebody aside به کسی کمتر توجه کردن [اصطلاح مجازی]
to put somebody in a backwater به کسی کمتر توجه کردن [اصطلاح مجازی]
By [In] comparison with the French, the British eat far less fish. در مقایسه با فرانسوی ها، انگلیسی ها به مراتب کمتر ماهی می خورند.
hypoventilation تنفس کم بطوریکه مقداراکسیژن خون از مقدار عادی ان کمتر میشود
small claim ادعانامه یا تقاضای خسارتی که مبلغ ان از 00001 ریال کمتر است
refan جایگزین کردن فن اصلی بافنی با قطر بزرگتر و مراحل کمتر
man down بازی با یک نفر کمتر از عده معمولی بعلت اخراج یک بازیگر
percentile یکی از مجموعههای نودونه طرح کمتر از آنکه کل درصد چیزی از بین روند
to sugar the pill <idiom> چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید [اصطلاح مجازی]
to sweeten the pill <idiom> چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید [اصطلاح مجازی]
to sugar-coat the pill [American E] <idiom> چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید [اصطلاح مجازی]
underdistance روش تمرینی دونده درمسافتی کمتر از معمول مسابقه برای ازدیاد سرعت
lightening hole سوراخی که در قسمتی ازسازه که کمتر تحت تنش قراردارد برای کاهش وزن ایجادمیشود
large model مدل حافظه که کد و داده تا کلید بایت جریان دارند ولی اندازه ترکیبی باید از مگابایت کمتر باشد
hyperventilation تنفس زیاد بطوریکه مقدار دی اکسید کربن در خون از مقدارعادی ان کمتر میشود و سبب تشنج سرگیجه و غش میگردد
accelerated depreciation استهلاک زودرس [روش استهلاک دارایی در مدتی کمتر از زمان مقرر]
output bound وسیلهای که عمل به خارج فرستادن داده ها را باسرعتی کمتر از ورود داده هاانجام بدهد
minimim wage law قانون حداقل دستمزد که براساس ان حداقل دستمزدنبایستی از میزانی که توسط دولت تعیین میشود کمتر باشد
longitudinal dihedral اختلاف زاویهای بین زاویه برخورد بال و زاویه برخوردسکانهای افقی که دومی معمولا کمتر است
Kufic border حاشیه کوفی [این نوع حاشیه بافی دیگر کمتر رایج بوده و اقتباسی است از خط کوفی]
under lease وقتی مستاجر اصلی ملک برای مدتی کمتر از مدت باقیمانده اجاره خودش ملک را اجاره دهد
trellis coding روش تقسیم سیگنال که از تقسیم فرکانس و فاز استفاده میکند تا خروجی بیشتر و نرخ خطای کمتر برای سرعت ارسال داده بر حسب بیت در ثانیه ایجاد کند
virtual level تراز انرژی سیستم هستهای داخل اتم که انرژی برانگیزش ان کمتر از کمترین انرژی جداشده از ذره هستهای بیشتر است
trojan horse برنامه وارد شده در سیستم توسط سک شخص کلاهبردار. یک تابع نامناسب انجام میدهد درحین کپی کردن اطلاعات در فایل با اولویت کمتر که از آن پس آن شخص بدون اجازه کاربر به آن دسترسی خواهد داشت
his severity relaxed از سخت گیری خود کاست سخت گیری وی کمتر شد
natural rate hypothesis فرضیهای که بر اساس ان یک حداقل نرخ بیکاری وجود دارد که چنانچه میزان بیکاری از این حد کمتر شود در این صورت تورم با شتاب بیشتری افزایش می یابد . در این نرخ طبیعی بیکاری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com