English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
Actions speak louder than words . دو صد گفته چونیم کردار نیست
Other Matches
action speaks louder than words <proverb> دو صد گفته چون نیم کردار نیست
ipso dixit گفته بی دلیل گفته استبدادی
All is not gold that glitters. <proverb> هر آنچه میدرخشد طلا نیست(هر گردى گردو نیست).
winchester disk دیسک سخت کوچک در یک واحد بسته که وقتی پر است یا لازم نیست , قابل جدا شدن از کامپیوتر نیست
acted کردار
conation کردار
act کردار
karma کردار
exploit کردار
exploits کردار
exploiting کردار
deed کردار
actions کردار
action کردار
conduct کردار
conducted کردار
conducting کردار
deeds کردار
conducts کردار
step frame استفاده از رشته ویدیویی به صورت یک فریم در هر لحظه برای زمانی که کامپیوتر قوی نیست یا آن قدر سریع نیست که تصاویر بلادرنگ را نشان دهد
economic behaviour کردار اقتصادی
ethologist کردار شناس
issues کردار اولاد
ethology کردار شناسی
issued کردار اولاد
issue کردار اولاد
iniquitous deeds کردار زشت یا شریرانه
jests کردار طعنه زدن
jest کردار طعنه زدن
transparently برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
transparent برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
well doing نیکو کار درست کردار
amnestic apraxia کردار پریشی یاد زدایشی
leaving files open به معنای اینکه فایل بسته نیست یا حاوی نشانه پایان فایل نیست .
gaffe اشتباه در گفتار یا کردار در جمعی از مردم
embarrassing blunder اشتباه در گفتار یا کردار در جمعی از مردم
faux pas اشتباه در گفتار یا کردار در جمعی از مردم
mind your p's and qs در گفتار و کردار خود بهوش باشید
embarrassing clanger [British E] اشتباه در گفتار یا کردار در جمعی از مردم
to suit the action to the word کردار راباگفتاروفق دادن گفتن وکردن
his parentage isunknown اصل و نسبتش معلوم نیست پدرو مادرش معلوم نیست کی هستند
to change somebody's ways رفتار و کردار کسی را کاملا تغییر دادن
it is past all hope جای هیچ امیدواری نیست هیچ امیدی نیست
deed در CL به سندرسمی اطلاق میشود که نوعا" جهت انتقال اموال غیرمنقول به کار میرود عمل کردار
deeds در CL به سندرسمی اطلاق میشود که نوعا" جهت انتقال اموال غیرمنقول به کار میرود عمل کردار
I was told ... به من گفته شد ...
dite گفته
sentence گفته
dixit گفته
sentencing گفته
parol گفته
sayings گفته
saying گفته
dicta گفته
statements گفته
statement گفته
doctrines گفته
sentences گفته
doctrine گفته
evangelic پیرو این عقیده که رستگاری و نجات دراثرایمان به مسیح بدست میاید نه دراثر کردار و اعمال نیکو
evangelical پیرو این عقیده که رستگاری و نجات دراثرایمان به مسیح بدست میاید نه دراثر کردار و اعمال نیکو
It is being said that ... گفته می شود که ...
that was said above که درفوق گفته شد
spoken گفته شده
told گفته شده
bywords گفته اخلاقی
to leave unsaid نا گفته گذاردن
byword گفته اخلاقی
unsay گفته نشدن
maxim گفته اخلاقی
maxims گفته اخلاقی
so saying اینرا گفته
mentioned <adj.> <past-p.> گفته شده
named <adj.> <past-p.> گفته شده
stated <adj.> <past-p.> گفته شده
termed <adj.> <past-p.> گفته شده
laconism گفته پر مغز
statement گفته بیانیه
statements گفته بیانیه
missatement گفته نادرست
he is said to have fled گفته اند
tag گفته مبتذل
tags گفته مبتذل
ipsedixit گفته محض
said گفته شده
that was said above که دربالا گفته شد
ipso dixit گفته محض
game theory این نظریه اغلب در تحلیل کردار انحصارچند جانبه بکار میرود واستراتژیهای مختلف را موردبررسی قرار میدهد
ipso dixit او خود گفته است
it is truly said راست گفته اند
It is an old saying that … از قدیم گفته اند که ...
ipsedixit خود او گفته است
it is well said خوب گفته اند
d. of a statement تکذیب گفته ایی
foregoning پیش گفته شده
the above was a summary آنچه دربالا گفته شد
above said بالا گفته شده
divers statements گفته هایی چند
aforesid پیش گفته شده
abovementioned <adj.> گفته شده در بالا
direct oration گفته یا قول مستقیم
If only you had told me . کاش به من گفته بودی
aforementioned <adj.> گفته شده در بالا
afore-mentioned <adj.> گفته شده در بالا
above-mentioned <adj.> گفته شده در بالا
above-quoted <adj.> گفته شده در بالا
recant گفته خود را تکذیب کردن
recanted گفته خود را تکذیب کردن
ipsissima verba عین بیانات و گفته شخص
recanting گفته خود را تکذیب کردن
recants گفته خود را تکذیب کردن
I told you , didnt I ? من که بتو گفتم ( گفته بودم )
indirect oration گفته یا قول غیر مستقیم
in proof of his statement برای اثبات گفته خود
in p of my statement برای اثبات گفته خودم
on cne's own initiative بی انکه کسی گفته باشد
dictum گفته افهار نظر قضایی
dictums گفته افهار نظر قضایی
put in <idiom> اضافه چیزی که قبلا گفته شد
It needs to be said that ... لازم هست که گفته بشه که ...
Enough has been said! به اندازه کافی گفته شده!
undershot درباب چرخی گفته میشود) که اب اززیرانرابگرداند
to repeat oneself کاریا گفته خودرا تکرار کردن
it say in the bible that درکتاب مقدس گفته شده است
per طبق جزئیات که در مشخصات گفته شده
non collegiate در باب شاگردی گفته میشود بی دانشکده
What you say is true in a sense . گفته شما به معنایی صحیح است
affimable شایسته انکه بطورقطع گفته شود
post classical در باب ادبیات یونانی ورومی گفته میشود
ana :مجموعه یا گلچینی از گفته هاو اقوال یک شخص
A constant guest is never welcome . <proverb> به همیشه میهمان خوشامد گفته نمى شود .
oestrual در باب موقعی گفته میشود که جانوران فحل ایند
infants در CL به طور کلی به اشخاص کمتر از 12 سال گفته میشود
infant در CL به طور کلی به اشخاص کمتر از 12 سال گفته میشود
it is inexpedient to reply پاسخ دادن مصلحت نیست پاسخ دادن مقتضی نیست
permanent structures به تاسیساتی گفته میشود که پس از اتمام قرارداد پیمانکاردر محل می گذارد
indirect speech گفته کسی که تغییرات دستوری دران داده نقل کنند
Thank God! خدا را شکر! [گفته می شود وقتی چیزی بد پیش نیاید]
Thank goodness! خدا را شکر! [گفته می شود وقتی چیزی بد پیش نیاید]
gymnopaedic درباب رقص هایی گفته میشدکه بچههای برهنه درجشنهای همگانی می
rub something in <idiom> دست گرفتن (صحبت درموردحرفی که شخص گفته یاکاری کهکرده به مسخره )
pregnant use of a verb بکار بردن فعل متعدی بدانگونه که مفعول ان مقدرباشدیعنی گفته نشود
semi detached درباب خانهای گفته میشود:که بادیوارمشترک بخانه دیگری پیوسته باشد
praecocial درباب پرندگانی گفته میشودکه جوجههای انهاهمین ازتخم ...قوت دارند
semi-detached درباب خانهای گفته میشود:که بادیوارمشترک بخانه دیگری پیوسته باشد
counselled در CL به bariester ها و در موقع گفتگو از موکلین ایشان یاsolicitor مربوط به انها گفته میشود
counsels در CL به bariester ها و در موقع گفتگو از موکلین ایشان یاsolicitor مربوط به انها گفته میشود
unpriced درباب چیزی گفته میشودکه بهای ان معلوم نشده یابصورت بهادران نباشد
counsel در CL به bariester ها و در موقع گفتگو از موکلین ایشان یاsolicitor مربوط به انها گفته میشود
counseled در CL به bariester ها و در موقع گفتگو از موکلین ایشان یاsolicitor مربوط به انها گفته میشود
counselling در CL به bariester ها و در موقع گفتگو از موکلین ایشان یاsolicitor مربوط به انها گفته میشود
CD quality اغلب به وسایلی گفته میشود که می توانند الگوهای بیتی رادر ثانیه ذخیره کنند
nibbled به واحدی از انباره که شامل نیم بایت یا عموما" چهار بیت است گفته میشود
nibbling به واحدی از انباره که شامل نیم بایت یا عموما" چهار بیت است گفته میشود
nibbles به واحدی از انباره که شامل نیم بایت یا عموما" چهار بیت است گفته میشود
nibble به واحدی از انباره که شامل نیم بایت یا عموما" چهار بیت است گفته میشود
perfoliate درباب برگی گفته میشود که ساقه اش فاهرا ازتوی ان رد میشود
notobranchiate در باب ماهیانی گفته میشود که نفس کش انها در روی پشت انها است
to jump on somebody به کسی پریدن [زود ایراد گرفتن از کاری که کرده شده یا چیزی که گفته شده]
set loose <idiom> رها کردن چیزی که تو گفته بودی ،آزاد کردن
Thanks for calling back. با تشکر برای تماس. [به کسی گفته میشود که فرد تلفن خود را جواب نداده و بعدا دوباره تماس می گیرد.]
auxiliaries نیست
auxiliary نیست
secondary نیست
Plug and Play یچ نیست
he takes no notice of it نیست
It's not new. نو نیست.
storage می نیست
it is well enough بد نیست
temporary storage می نیست
he is not of our number از ما نیست
isn't نیست
aint نیست
heddle rod چوب کوجی [به آن نیره و ورد نیز گفته می شود، در بالای دار در محل تقاطع چله های زیر و رو، بین تارها جهت تفکیک و تنظیم آنها قرار گرفته.]
it has escaped my remembrance یاد نیست
i do not have it in me از من ساخته نیست
it is unsuitable مناسب نیست
that depends معلوم نیست
close the door please اگرزحمت نیست
it is unnecessary لازم نیست
he has nothing in him کسی نیست
inextinct نیست نشده
it is immaterial چیزی نیست
cold is merely privative گرما نیست
it is not half bad هیچ بد نیست
it is nothing out of the way غریب نیست
Nevermind! مهم نیست !
it is not in good workingorder دایر نیست
you are written حق با شما نیست
he is out of huomor سر خلق نیست
he is out of his senses بهوش نیست
no trouble زحمتی نیست
no hurry عجلهای نیست
it's only me کسی نیست
he is not in it داخل نیست
niet le fait کار او نیست
he is a bad husband صرفه جو نیست
my health is tolerable حالم بد نیست
he is none of my friends او از دوستان من نیست
needn't لازم نیست
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com