Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
adjacent
دو میدان متصل به دو گروه مجاور
Other Matches
anchimeric assistance
کمک گروه مجاور
buffer duo
دو پیاده مجاور در برابر دوپیاده مجاور با یک عرض فاصله
packs
گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
pack
گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
limitrophe
مجاور مرزی مجاور
adjacent rows
ردیف های مجاور
[رج های مجاور]
compound wound generator
ژنراتوری که هم دارای میدان موازی و هم میدان سری میباشد
grenade court
میدان تیر یا میدان اموزش پرتاب نارنجک
beach group
گروه خدمات بارانداز ساحلی گروه پیشرو یا یورتچی دریایی
commodity groups
گروه اقلام مشابه لجستیکی گروه کالاهای مصرفی
high intensity magnetic field
میدان مغناطیسی شدت میدان بزرگ
beach party
گروه ساحلی گروه شناسایی اسکله یا ساحل
lenz' law
جریان القاء شده در یک مدار که نسبت به یک میدان مغناطیسی دارای حرکت نسبی است میدانی در جهت مخالف میدان اصلی بوجودمی اورد
battlefield recovery
اخراجات میدان رزم اخراجات میدان نبرد جمع اوری وسایل از کار افتاده رزمی
civil reserve air fleet
گروه هواپیماهای احتیاط کشوری گروه هواپیماهای غیرنظامی که در موقع جنگ مورد استفاده قرار می گیرند
task component
بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
framing
یک فرایند ارتباطات که تعیین میکند کدام گروه از بیتهاتشکیل یک کاراکتر را میدهدو کدام گروه کاراکترها یک پیام را نمایش میدهد
clean up party
گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
closure minefield
میدان مین سد کننده حرکت میدان مین ممانعتی دریایی
contiguous
مجاور
nearby
مجاور
proximal
مجاور
neighbouring
مجاور
circumjucent
از هر سو مجاور
vicinage
مجاور
adjoining
مجاور
abutting
مجاور
next
مجاور
nigh
مجاور
coterminous
مجاور
vicinal
مجاور
adjacent
مجاور
appressed
مجاور
conterminous
مجاور
near by
مجاور
vicinity
مجاور
neighbor
مجاور
task force
گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
task forces
گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
countervailing power
قدرت یک گروه که در واکنش به قدرت گروه دیگر بوجود می اید
adjoining
نزدیک مجاور
anal
مجاور مقعد
bordering
مجاور بودن
bordered
مجاور بودن
adjacent
مجاور همسایه
adjoins
مجاور بودن
contiguous zone
منطقه مجاور
gravesides
مجاور قبر
graveside
مجاور قبر
proximal stimulus
محرک مجاور
adjoin
مجاور بودن
adjoined
مجاور بودن
vicinal dihalide
دی هالید مجاور
paranephric
مجاور کلیه
border
مجاور بودن
abuttal
زمین مجاور
aduacent sound
صدای مجاور
adjacent video
ویدئو مجاور
adjacent lines
خطهای مجاور
abuttals
زمین مجاور
neighbours
نزدیک مجاور
neighbour
نزدیک مجاور
collateral
همسایه مجاور
parahepatic
مجاور کبد
neighbors
نزدیک مجاور
abuting surface
سطح مجاور
against
پیوسته مجاور
kaldor criterion
ضابطهای که براساس ان هرگونه تغییر ازنظر اجتمائی مطلوب یا مفیداست مشروط برانکه میزان نفع گروه منتفع شونده ازمیزان گروه متضررشونده بیشتر باشد . این ضابطه اولین بار بوسیله اقتصاددان امریکائی
colocate
در مجاور هم قرار دادن
adjacent point
نقطه های مجاور
allele
ژنهای ناهمسان مجاور
monkey chatter
تداخل کانال مجاور
adjacent channel interfernce
تداخل کانال مجاور
surrounding
احاطه کننده مجاور
guiding
عضلات کمکی مجاور
course
میدان تیر میدان
coursed
میدان تیر میدان
courses
میدان تیر میدان
landing group
گروه پیاده شونده به ساحل گروه پیاده شدن
amphibious task group
گروه ماموریت اب خاکی گروه رزمی موقت اب خاکی
hand-to-hand
دست بدست یکدیگر مجاور
garbage
واسط رادیویی از کانالهای مجاور
appressed
کاملا نزدیک و مجاور چیزی
hand to hand
دست بدست یکدیگر مجاور
stable
گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
stables
گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
hordes
گروه بیشمار گروه
horde
گروه بیشمار گروه
nip
فشار موضعی بین دو جزء یاقطعه مجاور
nipped
فشار موضعی بین دو جزء یاقطعه مجاور
nips
فشار موضعی بین دو جزء یاقطعه مجاور
hydro
هتل یامهمانخانهای که مجاور اب معدنی ساخته میشود
induced
اختلال الکتریکی در سیگنال ناشی از منابع الکترومغناطیسی مجاور
dot
فضای بین دو پیکسل مجاور روی صفحه نمایش
dotting
فضای بین دو پیکسل مجاور روی صفحه نمایش
I could have sworn that there was somebody in the next room .
می توانم قسم بخورم که یکنفر دراتاق مجاور بود
contiguous
فایل ذخیره شده در مجموعهای از شیارهای دیسک مجاور هم
induce
اختلال الکتریکی در سیگنال ناشی از منابع الکترومغناطیسی مجاور
inducing
اختلال الکتریکی در سیگنال ناشی از منابع الکترومغناطیسی مجاور
induces
اختلال الکتریکی در سیگنال ناشی از منابع الکترومغناطیسی مجاور
overlap tell
رله اطلاعات مربوط به هدف یا دشمن به ایستگاههای مجاور
triangulation
تقسیم ناحیهای به مثلثهای مجاور هم جهت مساحی سه گوش سازی
base pitch
فاصله بین نیمرخهای مشابه دو دندانه مجاور از یک چرخ دنده
compass compensation
تنظیم قطب نما از نظر اثر نیروی مغناطیسی فلزات مجاور
battery of tests
گروه ازمونهای کارایی افراد گروه ازمونهای خصوصیات پرسنلی افراد
hasty breaching
نفوذ تعجیلی در میدان مین عبور تعجیلی از میدان مین رخنه تعجیلی
photo pattern generation
تولید یک پوشش مدار مجتمع بوسیله قرار دادن الگویی ازنواحی مستطیل مجاور یارویهم افتاده
continuous
متصل
on line
متصل
clung
متصل
joint
متصل
anchored
متصل به
contiguous
متصل
conjunct
متصل
connected
متصل
joggled
برجستگی قائم کوچکی درامتداد لبه ورقه ها یاباریکههای فلزی بمنظورروی هم امدن لبه اجزاء مجاور
joggles
برجستگی قائم کوچکی درامتداد لبه ورقه ها یاباریکههای فلزی بمنظورروی هم امدن لبه اجزاء مجاور
joggle
برجستگی قائم کوچکی درامتداد لبه ورقه ها یاباریکههای فلزی بمنظورروی هم امدن لبه اجزاء مجاور
joggling
برجستگی قائم کوچکی درامتداد لبه ورقه ها یاباریکههای فلزی بمنظورروی هم امدن لبه اجزاء مجاور
adjoins
متصل کردن
joggles
متصل کردن
joggle
متصل کردن
ligature
دخشههای متصل
joggled
متصل کردن
tying
متصل کننده
connect
متصل کردن
connects
متصل کردن
fixed shell
گلوله متصل
attachments
نمائات متصل
splicer
متصل کننده
syndetic
متصل شده
engagedness
متصل بهم
interurban
متصل بشهر ها
adjoin
متصل کردن
lacer
متصل کننده
male connector
متصل کننده نر
coherently
بطور متصل
adjoined
متصل کردن
applies
متصل کردن
apply
متصل کردن
tie down
متصل کردن
applying
متصل کردن
joggling
متصل کردن
off line
غیر متصل
connectedly
بطور متصل
pan
متصل کردن
pan-
متصل کردن
cartridge
بخش متصل
adjacent span
دهانه متصل
colligate
متصل کردن
join
متصل کردن
joined
متصل کردن
joins
متصل کردن
connector
متصل کننده
link
متصل کردن
connective
متصل کننده
connecting arrangement
ترتیب متصل
interlock
متصل شدن
cartridges
بخش متصل
pans
متصل کردن
adjacent span
دهانه متصل
coupler
متصل کننده
interlocks
متصل شدن
interlocking
متصل شدن
basifixed
متصل در پایه
interlocked
متصل شدن
corbel-course
زیر سری متصل
pin
متصل کردن به گیرافتادن
pinned
متصل کردن به گیرافتادن
pinning
متصل کردن به گیرافتادن
connected passes pawns
پیادههای رونده متصل
parallelled
تعداد آدرسهای متصل به هم
parallel
تعداد آدرسهای متصل به هم
paralleled
تعداد آدرسهای متصل به هم
shafting
میله بهم متصل
abut
متصل بودن یاشدن
abuts
متصل بودن یاشدن
connected load
بار متصل شده
parallelling
تعداد آدرسهای متصل به هم
catenate
پیوستن متصل کردن
paralleling
تعداد آدرسهای متصل به هم
chockablock
بهم متصل وپیوسته
splices
باهم متصل کردن
kirkyard
گورستان متصل بکلیسا
spliced
باهم متصل کردن
splice
باهم متصل کردن
splicing
باهم متصل کردن
tie in
<idiom>
به چیزدیگری متصل کردن
connected load
بار خارجی متصل
parallels
تعداد آدرسهای متصل به هم
united pawns
پیادههای متصل شطرنج
ballcock
سیفون و ابزار متصل به آن
adjoins
افزودن متصل شدن
ballcocks
سیفون و ابزار متصل به آن
connecting socket
[دوشاخه متصل کننده]
adjoin
افزودن متصل شدن
enjoins
بهم متصل کردن
enjoining
بهم متصل کردن
enjoined
بهم متصل کردن
abutted
متصل بودن یاشدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com