Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 118 (6 milliseconds)
English
Persian
trainsick
دچاربهم خوردگی حال
Other Matches
hair crack
شکاف خوردگی ترک خوردگی
chafes
خوردگی
chafing
خوردگی
wear
خوردگی
corrsion
خوردگی
corrosion
خوردگی
chafe
خوردگی
wears
خوردگی
erosion
خوردگی
erosion-corrosion
خوردگی
abrasions
خوردگی
abrasion
خوردگی
ricks
پیچ خوردگی
cancellation
قلم خوردگی
backfall
زمین خوردگی
folium
چین خوردگی
rancidity
باد خوردگی
ricking
پیچ خوردگی
erosion corrosion
خوردگی- فرسودگی
rick
پیچ خوردگی
cracking
ترک خوردگی
shrinkage
چروک خوردگی
collission
بهم خوردگی
corrosive action
اثر خوردگی
induration
پینه خوردگی
queasiness
بهم خوردگی
pliature
چین خوردگی
muss
بهم خوردگی
kink
پیچ خوردگی
inurement
پینه خوردگی
intercrystalline corrosion
خوردگی کریستالی
ruga
تاب خوردگی
indisposedness
بهم خوردگی
rugosity
چروک خوردگی
graphitic corrosion
خوردگی گرافیتی
galvanic corrosion
خوردگی گالوانیکی
fissuration
ترک خوردگی
surface corrosion
خوردگی سطحی
electrolytic corrosion
خوردگی الکترولیتی
electrochemical corrosion
خوردگی الکتروشیمیایی
crossing out
قلم خوردگی
torsion
پیچ خوردگی
ricked
پیچ خوردگی
disbandment
برهم خوردگی
screws
پیچ خوردگی
screw
پیچ خوردگی
fraction
ترک خوردگی
fractions
ترک خوردگی
twist
پیچ خوردگی
uneasiness
بهم خوردگی
folding
چین خوردگی
twisting
پیچ خوردگی
twists
پیچ خوردگی
wrinkle
چین خوردگی
turmoil
بهم خوردگی
wrinkling
چین خوردگی
wrinkles
چین خوردگی
vermiculation
کرم خوردگی
slight cold
سرما خوردگی کم یا جزئی
amusement
فریب خوردگی پذیرایی
bending over test
ازمایش چین خوردگی
amusements
فریب خوردگی پذیرایی
stress corrosion
خوردگی در اثر تنش
turns
پیچ خوردگی قرقره
deception
حیله فریب خوردگی
deceptions
حیله فریب خوردگی
fold
چین خوردگی زمین
folded
چین خوردگی زمین
turn one's stomach
<idiom>
باعث حال به هم خوردگی
worm hole
جای کرم خوردگی
folds
چین خوردگی زمین
turn
پیچ خوردگی قرقره
hot crack
ترک خوردگی گرم
he is recovered from his cold
سرما خوردگی او برطرف شد
folding test
ازمایش چین خوردگی
caries
کرم خوردگی دندان
disorderliness
اختلال بهم خوردگی
corrosion control
جلوگیری و کنترل خوردگی
anticorrosive protection
حفافت در برابر خوردگی
corrosion pit
فرورفتگی در اثر خوردگی
indisposition
بهم خوردگی مزاج
revolts
بهم خوردگی انقلاب
revolt
بهم خوردگی انقلاب
cavity
کرم خوردگی دندان
indispositions
بهم خوردگی مزاج
cavities
کرم خوردگی دندان
cross folding test
ازمایش چین خوردگی عرضی
wears
فرسایش خوردگی جنگ افزارها
upset _
برهم زنی بهم خوردگی
wear
فرسایش خوردگی جنگ افزارها
cold cracking
ترک خوردگی فلز سرد
he is rather i. than sick
بهم خوردگی یاساکت دارد
corrosion
زنگ خوردگی فرسایش شیمیایی
stainless steel
فولاد مقاوم در برابر خوردگی
carsick
مبتلا به بهم خوردگی حال دراتومبیل
corrosion resistant
مقاومت در برابر خوردگی وزنگ زدگی
to knock under
تن دردادن اقراربزمین خوردگی کردن ازپادرامدن
oxygen tents
چادراکسیژن مخصوص معالجه سرما خوردگی وامثال ان
seasickness
تهوع وبهم خوردگی حال در سفر دریا
oxygen tent
چادراکسیژن مخصوص معالجه سرما خوردگی وامثال ان
seasick
مبتلا به استفراغ وبهم خوردگی حال در سفردریا
structural damage
خسارت ناشی از خرابی یاترک خوردگی ساختمان
nurse a cold
سرما خوردگی را ماندن درخانه علاج کردن
varus
پیچ خوردگی پابسوی درون چنبرشدگی پاازدرون
monel
الیاژی از نیکل و کبالت که دربرابر خوردگی مقاوم است
windage
پیچ خوردگی حرکت دادن دستگاه درجه درسمت
airsick
مبتلا بکسالت و بهم خوردگی مزاج در اثر پرواز
crevice corrosion
خوردگی ناشی از وجود ترک مویی یا درز در ساختمان یک قطعه
damask
سیاهی و یارنگی که براثر خوردگی روی فولاد صیقلی فاهر میشود
plasma plating
ضد خوردگی و مقاوم دربرابر سایش روی سطح توسط جریان بسیار داغ
passivating
پوشاندن سطح فلزات با لایهای از مواد خنثی یا بی اثربرای جلوگیری از خوردگی الکتروشیمیائی
pitting corrosion
سوراخهائی که در سطح بتن یا فلز در اثر خوردگی ایجاد میشود و به کرم خوراکی معروف است
altitude sickness
حال به هم خوردگی در اثرارتفاع هواپیما مرض ناشی از زیاد شدن ارتفاع هواپیما
parkerizing
عملیاتی که در ان فلز درمحلولی از اسید فسفریک ودی اکسید منگنز داغ شده وسپس در روغن غوطه ورمیگردد تا از خوردگی فلزجلوگیری گردد
scleroderma
مرض پینه خوردگی پوست تصلب پوست
bituminous paint
رنگی ضخیم و سنگین که جزء اصلی ان قیر بوده و بعنوان رنگ ضد اسید برای کم کردن خوردگی حاصل از بخارات والکترولیت موجود در باطری استفاده میشود
sensitive to corrosion
حساس در برابر زنگ زدگی حساس در برابر خوردگی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com