Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 130 (7 milliseconds)
English
Persian
hydrocephalic
دچار استسقای سر
hydrocephalous
دچار استسقای سر
Other Matches
hydrocele
استسقای بیضه
afoul
دچار
stricken
دچار
stricken with fever
دچار تب
embroiling
دچار کردن
embroiled
دچار کردن
consumptives
دچار مرض سل
dysenteric
دچار زحیر
bitten with
الوده دچار
cropsick
دچار رودل
in queer street
دچار رسوایی
embroils
دچار کردن
agonist
دچار اضطراب
snow bound
دچار برف
hungry
دچار گرسنگی
hungriest
دچار گرسنگی
hungrier
دچار گرسنگی
consumptive
دچار مرض سل
strangurious
دچار چکمیزک
dizzy
دچار دوران سر
agonist
دچار کشمکش
vertiginous
دچار سرگیجه
seized
دچار حمله
seizes
دچار حمله
neuralgic
دچار درداعصاب
catch
دچار شدن به
insomnious
دچار بیخوابی
strikebound
دچار اعتصاب
perverted
دچار ضلالت
seize
دچار حمله
hysterically
دچار تپاکی
measled
دچار سرخجه
hysterically
دچار هیستری
hysterical
دچار تپاکی
hysterical
دچار هیستری
wind broken
دچار پربادی
embroil
دچار کردن
iritic
دچار اماس عنبیه
mycotic
دچار ناخوشی قارچی
lumbaginous
دچار کمر درد
embroiled in war
دچار یا گرفتار جنگ
serpiginous
دچار زرد زخم
rhematicky
دچار باد مفاصل
necrotic
دچار غانقرایایا فساداستخوان
neuropath
دچار اختلالات عصبی
moon blind
دچار اماس نوبتی
bulimious
دچار جوع گاوی
pellagrous
دچار ناخوشی که در بالااشاره شد
porriginous
دچار سعفی یا کچلی
troubling
دچار کردن اشفتن
to let in for
گرفتار یا دچار کردن
wind bound
دچار باد مخالف
understaffed
دچار کمبود کارمند
To get into difficulties.
دچار اشکال شدن
To have an accident.
دچار تصادف شدن
neurotic
دچار اختلال عصبی
feel the pinch
<idiom>
دچار بی پولی شدن
to get into
دچار
[حالتی]
شدن
to fall into
دچار
[حالتی]
شدن
plague
دچار طاعون کردن
plagued
دچار طاعون کردن
plagues
دچار طاعون کردن
troubles
دچار کردن اشفتن
trouble
دچار کردن اشفتن
convulse
دچار تشنج کردن
thunderstrike
دچار صاعقه شدن
convulsing
دچار تشنج کردن
convulses
دچار تشنج کردن
convulsed
دچار تشنج کردن
thunderstrike
دچار رعدوبرق شدن
plaguing
دچار طاعون کردن
neurasthenic
دچار خستگی یاضعف اعصاب
to cach one's death
دچار سرماخوردگی کشنده شدن
stenosed
دچار هرگونه تنگی مجرا
plunged in war
سخت گرفتاریا دچار جنگ
hangry
<adj.>
گشنگی که دچار عصبانیت میشود
paretic
دچار فلج ناقص یا عضلانی
phlebitic
دچار اماس جدار ورید
traumatize
دچار روان زخم کردن
traumatised
دچار روان زخم کردن
asthmatic
دچار تنگی نفس اسمی
traumatises
دچار روان زخم کردن
traumatizing
دچار روان زخم کردن
traumatizes
دچار روان زخم کردن
astigmatic
دچار بی نظمی درجلیدیهء چشم
traumatized
دچار روان زخم کردن
traumatising
دچار روان زخم کردن
wronged
دچار خطا و انحطاط مظلوم
swamps
دچار کردن مستغرق شدن
asthmatics
دچار تنگی نفس اسمی
hypochondriacal
دچار جنون افسردگی- تهیگاهی
i am in a sorry hopeless etc
دچار وضع بدی شده ام
swamping
دچار کردن مستغرق شدن
swamped
دچار کردن مستغرق شدن
swamp
دچار کردن مستغرق شدن
conscience-stricken
دچار ناراحتی وجدان یا احساس گناه
melanotic
دچار سیاهی غیر طبیعی درپوست
chain react
دچار واکنشهای مسلسل وزنجیری شدن
parotitic
دچار اماس در غده بنا گوشی
hydrocele
دچار ازدیاد فشارمایع در داخل بطنهای مغز
fates
مقدر شدن بسرنوشت شوم دچار کردن
fate
مقدر شدن بسرنوشت شوم دچار کردن
person running amok
فرد دچار جنون آدم کشی
[روان شناسی]
frenzied attacker
فرد دچار جنون آدم کشی
[روان شناسی]
euthanasia
مرگ یا قتل کسانی که دچار مرض سخت و لاعلاجند
nymphomanic
دچار جنون خوابیدن با مرد دیوانه برای بغل خوابی بامرد
The warning light seems to have malfunctioned.
چراغ خطر به نظر می رسد دچار نقص فنی شده است.
muddy weather
هوایی که دچار پوشیده شدن زمین ازبرف آب دار با گل شود
[هوا و فضا]
vives
یکجور ناخوشی گوش که کره اسبهای تازه بعلف بسته بدان دچار می شوند
to run into a bad practice
گرفتار کار زشتی شدن بخوی بدی دچار شدن
lay up
دچار تاخیر کردن یا شدن انبار یاجمع کردن
collapse
متلاشی شدن دچار سقوط واضمحلال شدن غش کردن
collapsing
متلاشی شدن دچار سقوط واضمحلال شدن غش کردن
collapses
متلاشی شدن دچار سقوط واضمحلال شدن غش کردن
collapsed
متلاشی شدن دچار سقوط واضمحلال شدن غش کردن
bombed
یک برنامه زمانی دچار این حالت میشود که خروجیهای ان نادرست بوده و یا به علت اشتباهات منطقی وگرامری قابل اجرا شدن نباشد
bombed out
یک برنامه زمانی دچار این حالت میشود که خروجیهای ان نادرست بوده و یا به علت اشتباهات منطقی وگرامری قابل اجرا شدن نباشد
bombs
یک برنامه زمانی دچار این حالت میشود که خروجیهای ان نادرست بوده و یا به علت اشتباهات منطقی وگرامری قابل اجرا شدن نباشد
bomb
یک برنامه زمانی دچار این حالت میشود که خروجیهای ان نادرست بوده و یا به علت اشتباهات منطقی وگرامری قابل اجرا شدن نباشد
discomfiting
دچار مانع کردن ناراحت کردن
discomfited
دچار مانع کردن ناراحت کردن
discomfit
دچار مانع کردن ناراحت کردن
restrict
منحصر کردن دچار تضییقات کردن
i suffer from headache
سردرد دارم دچار سردرد هستم
restricts
منحصر کردن دچار تضییقات کردن
discomfits
دچار مانع کردن ناراحت کردن
restricting
منحصر کردن دچار تضییقات کردن
apoplectic
دچار سکته سکته اور
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com