English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 130 (6 milliseconds)
English Persian
perverted دچار ضلالت
Other Matches
aberrance ضلالت کجراهی
afoul دچار
stricken with fever دچار تب
stricken دچار
embroiling دچار کردن
embroiled دچار کردن
agonist دچار اضطراب
bitten with الوده دچار
cropsick دچار رودل
vertiginous دچار سرگیجه
embroils دچار کردن
agonist دچار کشمکش
consumptives دچار مرض سل
snow bound دچار برف
hungry دچار گرسنگی
hungriest دچار گرسنگی
hungrier دچار گرسنگی
consumptive دچار مرض سل
hydrocephalous دچار استسقای سر
strangurious دچار چکمیزک
dizzy دچار دوران سر
dysenteric دچار زحیر
wind broken دچار پربادی
hysterical دچار هیستری
embroil دچار کردن
seizes دچار حمله
seized دچار حمله
seize دچار حمله
in queer street دچار رسوایی
insomnious دچار بیخوابی
measled دچار سرخجه
hysterically دچار هیستری
neuralgic دچار درداعصاب
catch دچار شدن به
hysterical دچار تپاکی
hysterically دچار تپاکی
strikebound دچار اعتصاب
hydrocephalic دچار استسقای سر
moon blind دچار اماس نوبتی
neuropath دچار اختلالات عصبی
necrotic دچار غانقرایایا فساداستخوان
lumbaginous دچار کمر درد
mycotic دچار ناخوشی قارچی
iritic دچار اماس عنبیه
pellagrous دچار ناخوشی که در بالااشاره شد
bulimious دچار جوع گاوی
embroiled in war دچار یا گرفتار جنگ
serpiginous دچار زرد زخم
rhematicky دچار باد مفاصل
porriginous دچار سعفی یا کچلی
troubling دچار کردن اشفتن
to let in for گرفتار یا دچار کردن
wind bound دچار باد مخالف
understaffed دچار کمبود کارمند
To get into difficulties. دچار اشکال شدن
To have an accident. دچار تصادف شدن
neurotic دچار اختلال عصبی
feel the pinch <idiom> دچار بی پولی شدن
to get into دچار [حالتی] شدن
to fall into دچار [حالتی] شدن
plague دچار طاعون کردن
plagued دچار طاعون کردن
convulses دچار تشنج کردن
thunderstrike دچار صاعقه شدن
convulse دچار تشنج کردن
convulsed دچار تشنج کردن
thunderstrike دچار رعدوبرق شدن
convulsing دچار تشنج کردن
trouble دچار کردن اشفتن
plaguing دچار طاعون کردن
plagues دچار طاعون کردن
troubles دچار کردن اشفتن
stenosed دچار هرگونه تنگی مجرا
phlebitic دچار اماس جدار ورید
neurasthenic دچار خستگی یاضعف اعصاب
paretic دچار فلج ناقص یا عضلانی
hangry <adj.> گشنگی که دچار عصبانیت میشود
to cach one's death دچار سرماخوردگی کشنده شدن
plunged in war سخت گرفتاریا دچار جنگ
traumatize دچار روان زخم کردن
traumatised دچار روان زخم کردن
asthmatic دچار تنگی نفس اسمی
traumatises دچار روان زخم کردن
traumatizing دچار روان زخم کردن
traumatizes دچار روان زخم کردن
astigmatic دچار بی نظمی درجلیدیهء چشم
traumatized دچار روان زخم کردن
traumatising دچار روان زخم کردن
wronged دچار خطا و انحطاط مظلوم
swamps دچار کردن مستغرق شدن
asthmatics دچار تنگی نفس اسمی
hypochondriacal دچار جنون افسردگی- تهیگاهی
i am in a sorry hopeless etc دچار وضع بدی شده ام
swamping دچار کردن مستغرق شدن
swamped دچار کردن مستغرق شدن
swamp دچار کردن مستغرق شدن
conscience-stricken دچار ناراحتی وجدان یا احساس گناه
melanotic دچار سیاهی غیر طبیعی درپوست
chain react دچار واکنشهای مسلسل وزنجیری شدن
parotitic دچار اماس در غده بنا گوشی
hydrocele دچار ازدیاد فشارمایع در داخل بطنهای مغز
fates مقدر شدن بسرنوشت شوم دچار کردن
fate مقدر شدن بسرنوشت شوم دچار کردن
person running amok فرد دچار جنون آدم کشی [روان شناسی]
frenzied attacker فرد دچار جنون آدم کشی [روان شناسی]
euthanasia مرگ یا قتل کسانی که دچار مرض سخت و لاعلاجند
nymphomanic دچار جنون خوابیدن با مرد دیوانه برای بغل خوابی بامرد
The warning light seems to have malfunctioned. چراغ خطر به نظر می رسد دچار نقص فنی شده است.
muddy weather هوایی که دچار پوشیده شدن زمین ازبرف آب دار با گل شود [هوا و فضا]
vives یکجور ناخوشی گوش که کره اسبهای تازه بعلف بسته بدان دچار می شوند
to run into a bad practice گرفتار کار زشتی شدن بخوی بدی دچار شدن
lay up دچار تاخیر کردن یا شدن انبار یاجمع کردن
collapse متلاشی شدن دچار سقوط واضمحلال شدن غش کردن
collapsing متلاشی شدن دچار سقوط واضمحلال شدن غش کردن
collapses متلاشی شدن دچار سقوط واضمحلال شدن غش کردن
collapsed متلاشی شدن دچار سقوط واضمحلال شدن غش کردن
bombed یک برنامه زمانی دچار این حالت میشود که خروجیهای ان نادرست بوده و یا به علت اشتباهات منطقی وگرامری قابل اجرا شدن نباشد
bombed out یک برنامه زمانی دچار این حالت میشود که خروجیهای ان نادرست بوده و یا به علت اشتباهات منطقی وگرامری قابل اجرا شدن نباشد
bombs یک برنامه زمانی دچار این حالت میشود که خروجیهای ان نادرست بوده و یا به علت اشتباهات منطقی وگرامری قابل اجرا شدن نباشد
bomb یک برنامه زمانی دچار این حالت میشود که خروجیهای ان نادرست بوده و یا به علت اشتباهات منطقی وگرامری قابل اجرا شدن نباشد
discomfiting دچار مانع کردن ناراحت کردن
discomfited دچار مانع کردن ناراحت کردن
discomfit دچار مانع کردن ناراحت کردن
restrict منحصر کردن دچار تضییقات کردن
i suffer from headache سردرد دارم دچار سردرد هستم
restricts منحصر کردن دچار تضییقات کردن
discomfits دچار مانع کردن ناراحت کردن
restricting منحصر کردن دچار تضییقات کردن
apoplectic دچار سکته سکته اور
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com