Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
chain react
دچار واکنشهای مسلسل وزنجیری شدن
Other Matches
wing reactions
واکنشهای بال
phobic reactions
واکنشهای هراس
acid base reactions
واکنشهای اسید- باز
machine guns
به مسلسل بستن مسلسل
machine gun
به مسلسل بستن مسلسل
chain react
تحت واکنشهای زنجیری واقع شدن
anticatalyst
مادهای که موجب وقفهء واکنشهای حیاتی موجود میشود
lipotropic
موادی که سبب دخول چربی در واکنشهای بدن میگردند
sorites
مسلسل
unceasing
مسلسل
machine guns
مسلسل
running hand
خط مسلسل
machine gun
مسلسل
catenary
مسلسل
reel
مسلسل
reeled
مسلسل
uninterrupted
مسلسل
reels
مسلسل
catenation
مسلسل
reeling
مسلسل
catenulate
مسلسل
mitrailleuse
مسلسل
machine gunner
مسلسل چی
serials
مسلسل
serial
مسلسل
serialising
مسلسل کردن
serialises
مسلسل کردن
in series
بطور مسلسل
serialised
مسلسل کردن
seriatim
بطور مسلسل
serialize
مسلسل کردن
serially
بطور مسلسل
rafale
رگبار مسلسل
continued propotion
تناسب مسلسل
lewis gun
یکجور مسلسل
tommy gun
مسلسل دستی
serializing
مسلسل کردن
serializes
مسلسل کردن
serialized
مسلسل کردن
unbroken
مسلسل ناشکسته
cyclic
مسلسل رگبار
successive
متوالی مسلسل
sub-machine guns
مسلسل دستی
sub-machine gun
مسلسل دستی
unbroke
مسلسل ناشکسته
submachinegun
مسلسل دستی
machine gun
به مسلسل بستن
machine guns
به مسلسل بستن
race ring
رینگ و پایه مسلسل
suite
رشته مسلسل اپارتمان
suites
رشته مسلسل اپارتمان
peal
صدای مسلسل غوغا
skate mount
رینگ و پایه مسلسل
pealed
صدای مسلسل غوغا
pealing
صدای مسلسل غوغا
peals
صدای مسلسل غوغا
soritical
مبنی برقیام مسلسل
pom-pom
مسلسل خودکار دورزن
continuum
رشته مسلسل تسلسل
pom-poms
مسلسل خودکار دورزن
In chronological order.
بترتیب تاریخ ( بطور مسلسل )
tract
داستان یانمایشنامه ویاحوادث مسلسل
sten
مسلسل سبک 9 میلمتری انگلیسی
pill box
خانه کوچک اشیان مسلسل
pom pom
مسلسل خود کار02 تا 04میلیمتری
tracts
داستان یانمایشنامه ویاحوادث مسلسل
panoramically
بشکل دورنمای مسلسل بطوروسیع و پیوسته
skate mount
پایه دوار مسلسل روی خودرو
unilinear
دارای تغییرات مسلسل از اغاز تا پایان
catenate
چون دانههای زنجیر مسلسل کردن
twitter
صداهای مسلسل ومتناوب ایجاد کردن
seriate
دارای تسلسل یاشماره ترتیب مسلسل
twittering
صداهای مسلسل ومتناوب ایجاد کردن
twittered
صداهای مسلسل ومتناوب ایجاد کردن
twitters
صداهای مسلسل ومتناوب ایجاد کردن
strafing
به مسلسل بستن هدفهای زمینی به وسیله هواپیما
strafes
با هواپیما زیر رگبار مسلسل وتوپ گرفتن
nordenfelt
یکجور مسلسل که سوئدی اختراع کرده است
strafed
با هواپیما زیر رگبار مسلسل وتوپ گرفتن
strafe
با هواپیما زیر رگبار مسلسل وتوپ گرفتن
stricken
دچار
afoul
دچار
stricken with fever
دچار تب
accession number
نمره مسلسل کتابی که به کتب کتابخانه افزوده میشود
hydrocephalic
دچار استسقای سر
bitten with
الوده دچار
hysterical
دچار هیستری
agonist
دچار اضطراب
hysterical
دچار تپاکی
hysterically
دچار هیستری
perverted
دچار ضلالت
strikebound
دچار اعتصاب
wind broken
دچار پربادی
vertiginous
دچار سرگیجه
hungriest
دچار گرسنگی
in queer street
دچار رسوایی
insomnious
دچار بیخوابی
dysenteric
دچار زحیر
measled
دچار سرخجه
cropsick
دچار رودل
neuralgic
دچار درداعصاب
snow bound
دچار برف
strangurious
دچار چکمیزک
hysterically
دچار تپاکی
hydrocephalous
دچار استسقای سر
agonist
دچار کشمکش
hungrier
دچار گرسنگی
dizzy
دچار دوران سر
catch
دچار شدن به
hungry
دچار گرسنگی
seizes
دچار حمله
seized
دچار حمله
seize
دچار حمله
consumptive
دچار مرض سل
consumptives
دچار مرض سل
embroil
دچار کردن
embroiled
دچار کردن
embroiling
دچار کردن
embroils
دچار کردن
pantoscope
دوربین عکاسی که عدسی گردنده داردوازدورنمای مسلسل عکس برمیدارد
pellagrous
دچار ناخوشی که در بالااشاره شد
plague
دچار طاعون کردن
porriginous
دچار سعفی یا کچلی
plagued
دچار طاعون کردن
plagues
دچار طاعون کردن
neuropath
دچار اختلالات عصبی
plaguing
دچار طاعون کردن
rhematicky
دچار باد مفاصل
serpiginous
دچار زرد زخم
to fall into
دچار
[حالتی]
شدن
to get into
دچار
[حالتی]
شدن
To have an accident.
دچار تصادف شدن
To get into difficulties.
دچار اشکال شدن
understaffed
دچار کمبود کارمند
neurotic
دچار اختلال عصبی
wind bound
دچار باد مخالف
to let in for
گرفتار یا دچار کردن
thunderstrike
دچار رعدوبرق شدن
thunderstrike
دچار صاعقه شدن
feel the pinch
<idiom>
دچار بی پولی شدن
necrotic
دچار غانقرایایا فساداستخوان
bulimious
دچار جوع گاوی
troubles
دچار کردن اشفتن
trouble
دچار کردن اشفتن
lumbaginous
دچار کمر درد
embroiled in war
دچار یا گرفتار جنگ
troubling
دچار کردن اشفتن
iritic
دچار اماس عنبیه
convulsing
دچار تشنج کردن
convulses
دچار تشنج کردن
moon blind
دچار اماس نوبتی
mycotic
دچار ناخوشی قارچی
convulse
دچار تشنج کردن
convulsed
دچار تشنج کردن
panoramic camera
دوربین عکاسی که عدسی گردنده داردو ازدورنمای مسلسل عکس برمیدارد
wronged
دچار خطا و انحطاط مظلوم
to cach one's death
دچار سرماخوردگی کشنده شدن
stenosed
دچار هرگونه تنگی مجرا
asthmatic
دچار تنگی نفس اسمی
traumatised
دچار روان زخم کردن
neurasthenic
دچار خستگی یاضعف اعصاب
swamp
دچار کردن مستغرق شدن
asthmatics
دچار تنگی نفس اسمی
swamps
دچار کردن مستغرق شدن
swamping
دچار کردن مستغرق شدن
hangry
<adj.>
گشنگی که دچار عصبانیت میشود
traumatizes
دچار روان زخم کردن
astigmatic
دچار بی نظمی درجلیدیهء چشم
swamped
دچار کردن مستغرق شدن
traumatises
دچار روان زخم کردن
paretic
دچار فلج ناقص یا عضلانی
traumatizing
دچار روان زخم کردن
i am in a sorry hopeless etc
دچار وضع بدی شده ام
traumatising
دچار روان زخم کردن
plunged in war
سخت گرفتاریا دچار جنگ
phlebitic
دچار اماس جدار ورید
hypochondriacal
دچار جنون افسردگی- تهیگاهی
traumatized
دچار روان زخم کردن
traumatize
دچار روان زخم کردن
parotitic
دچار اماس در غده بنا گوشی
conscience-stricken
دچار ناراحتی وجدان یا احساس گناه
melanotic
دچار سیاهی غیر طبیعی درپوست
fate
مقدر شدن بسرنوشت شوم دچار کردن
hydrocele
دچار ازدیاد فشارمایع در داخل بطنهای مغز
fates
مقدر شدن بسرنوشت شوم دچار کردن
person running amok
فرد دچار جنون آدم کشی
[روان شناسی]
frenzied attacker
فرد دچار جنون آدم کشی
[روان شناسی]
euthanasia
مرگ یا قتل کسانی که دچار مرض سخت و لاعلاجند
The warning light seems to have malfunctioned.
چراغ خطر به نظر می رسد دچار نقص فنی شده است.
nymphomanic
دچار جنون خوابیدن با مرد دیوانه برای بغل خوابی بامرد
muddy weather
هوایی که دچار پوشیده شدن زمین ازبرف آب دار با گل شود
[هوا و فضا]
vives
یکجور ناخوشی گوش که کره اسبهای تازه بعلف بسته بدان دچار می شوند
interlinked
مسلسل کردن بهم جفت کردن
interlink
مسلسل کردن بهم جفت کردن
interlinks
مسلسل کردن بهم جفت کردن
interlinking
مسلسل کردن بهم جفت کردن
to run into a bad practice
گرفتار کار زشتی شدن بخوی بدی دچار شدن
collapsed
متلاشی شدن دچار سقوط واضمحلال شدن غش کردن
collapsing
متلاشی شدن دچار سقوط واضمحلال شدن غش کردن
collapse
متلاشی شدن دچار سقوط واضمحلال شدن غش کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com