English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (19 milliseconds)
English Persian
O.K. دکمه OK که برای شروع یا تایید یک عمل به کار می رود
Other Matches
click دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
clicked دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
clicks دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
programmable function keyboard صفحه کلید دکمه یی برای سیستمهای گرافیکی
doubled up ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
double ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
doubled ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
single-breasted دارای دکمه در یک طرف کت کت دو یا سه دکمه
single breasted دارای دکمه در یک طرف کت کت دو یا سه دکمه
dial up استفاده از یک شماره گیر یا دکمه فشاری تلفن برای ایجاد مکالمه تلفنی ایستگاه به ایستگاه
seed مقدار شروع برای تولید اعداد تصادفی
seeds مقدار شروع برای تولید اعداد تصادفی
leading zero رقم صفر برای نمایش شروع عدد ذخیره شده
execute دستور ابتدایی سیستم عامل برای شروع اجرای برنامه
executes دستور ابتدایی سیستم عامل برای شروع اجرای برنامه
executed دستور ابتدایی سیستم عامل برای شروع اجرای برنامه
executing دستور ابتدایی سیستم عامل برای شروع اجرای برنامه
references مقدار نقط ه شروع برای مقادیر دیگر , معمولاگ صفر
reference مقدار نقط ه شروع برای مقادیر دیگر , معمولاگ صفر
drags حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
text کد ارسالی برای بیان خاتمه کنترل و اطلاعات آدرسی و شروع پیام
mode وارد کردن دستور در حالت مستقیم برای شروع اجرای برنامه
texts کد ارسالی برای بیان خاتمه کنترل و اطلاعات آدرسی و شروع پیام
run-up [start-up] نزدیکی به مکان شروع با دویدن [برای جهش یا پرتاب کردن] [ورزش]
modes وارد کردن دستور در حالت مستقیم برای شروع اجرای برنامه
receipt notification خصوصیتی در بیشتر برنامههای پست الکترونیکی که یک پیام خودکار را ارسال میکند برای تایید اینکه پیام دریافت شده است
tee منطقه شروع هر بخش بازی گلف نگهداشتن توپ بطورعمودی برای ضربه با پا
layers بخشی که موافق قالب به کدها و تقاضا برای اتصال شروع /خاتمه است
tees منطقه شروع هر بخش بازی گلف نگهداشتن توپ بطورعمودی برای ضربه با پا
layer بخشی که موافق قالب به کدها و تقاضا برای اتصال شروع /خاتمه است
teeing منطقه شروع هر بخش بازی گلف نگهداشتن توپ بطورعمودی برای ضربه با پا
teed منطقه شروع هر بخش بازی گلف نگهداشتن توپ بطورعمودی برای ضربه با پا
pages 2-نشانه گر در پردازش کلمه برای نشان دادن محل شروع صفحه جدید
page 2-نشانه گر در پردازش کلمه برای نشان دادن محل شروع صفحه جدید
paged 2-نشانه گر در پردازش کلمه برای نشان دادن محل شروع صفحه جدید
first generation computer کامپیوتر اصلی که از فناوری الکترونیکی بر پایه مقدار برای شروع تشکیل شده است
resets برگرداندن سیستم به وضعیت اولیه برای اینکه برنامه یا فرایند مجددا شروع شوند
flags ترتیب کدها در شبکه ارسال بسته برای معرض شروع و خاتمه یک فریم داده
flag ترتیب کدها در شبکه ارسال بسته برای معرض شروع و خاتمه یک فریم داده
reset برگرداندن سیستم به وضعیت اولیه برای اینکه برنامه یا فرایند مجددا شروع شوند
backward chaining روشی برای استدلال که ازهدف مطلوب شروع و به سمت حقایق از قبل شناخته شده ادامه می یابد
means ends analysis نوعی روش استدلال که در یک کوشش برای کاهش تفاوتهااز نقطه شروع تا هدف به عقب و جلو نظر می اندازد
set up مدت زمان بین سیگنال شروع یک برنامه و شروع آن
feasibility بررسی هزینه ها و مزیت برای بررسی شروع مجدد پروژه
backward جستجو برای دادهای که از موقعیت نشانه گر شروع میشود یا از انتهای فایل و به ابتدای فایل می رسد
splash screen صفحه نمایش ابتدایی که در زمان شروع برنامه برای مدت کوتاهی نمایش داده میشود
combustion starter مکانیزمی که در ان احتراق یک سوخت ترکیب سوخت و هواانرژی لازم برای شروع دوران موتور را تامین میکند
cycles زمان بین شروع و خاتمه یک عمل بویژه برای آدرس دهی یک محل از حافظه و بازیابی داده و سپس توقف عمل
cycle زمان بین شروع و خاتمه یک عمل بویژه برای آدرس دهی یک محل از حافظه و بازیابی داده و سپس توقف عمل
cycled زمان بین شروع و خاتمه یک عمل بویژه برای آدرس دهی یک محل از حافظه و بازیابی داده و سپس توقف عمل
start off شروع کردن شروع شدن
an fitting رابطهایی برای اتصال لولههای پخدار یا قیفی شکل که دارای زاویه 73 درجه میباشند و فاصلهای بین تمام شدن دندانه ها و شروع قسمت پخدار وجود دارد
launching area منطقه شروع پرواز منطقه شروع عملیات اب خاکی
summings up خلاصهای که قاضی محکمه پس از ختم دادرسی و پیش از شروع شور هیات منصفه از جریان دادرسی و ادله ابرازی برای هیات منصفه بیان میکند
summing up خلاصهای که قاضی محکمه پس از ختم دادرسی و پیش از شروع شور هیات منصفه از جریان دادرسی و ادله ابرازی برای هیات منصفه بیان میکند
buttoning دکمه
stop knob دکمه
buttons دکمه
knop دکمه
botton دکمه
button hole جا دکمه
tuberculum دکمه
tubers دکمه
tuber دکمه
buttoned دکمه
bottle flower گل دکمه
knob دکمه
button دکمه
knobs دکمه
tubercle دکمه
gemma دکمه
reset button دکمه
shooting adjustment keys دکمه
shutter release button دکمه
initiation شروع کار شروع
Buttonhole کتی که در دو طرف دکمه دارد
buttonhole سوراخ دکمه
buttonholed سوراخ دکمه
push button دکمه فشاری
gemmule دکمه گیاهک
cuffing دکمه سردست
radio button دکمه رادیو
gemmiparous دکمه اور
cuffs دکمه سردست
buttonhook قلاب دکمه
knobbed دکمه دار
unbuttoning گشودن دکمه
double breasted کت چهار دکمه
unbuttoned گشودن دکمه
flue stop دکمه ارگ
buttonhook دکمه انداز
buttonhook سگک دکمه
unbutton گشودن دکمه
cuffed دکمه سردست
snap fastener دکمه قابلمه
buttonholing سوراخ دکمه
buttonholes سوراخ دکمه
cuff دکمه سردست
alarm push دکمه اژیر
unbuttons گشودن دکمه
snap fastener دکمه فشاری
mouse button دکمه ماوس
sleeve link دکمه زنجیری
fine adjustment knob دکمه تنظیم دقیق
coarse adjustment knob دکمه تنظیم زیرین
button هرچیزی شبیه دکمه
buttoned هرچیزی شبیه دکمه
canopy release knob دکمه برقراری سایبان
buttoning هرچیزی شبیه دکمه
viewfinder adjustment keys دکمه یابنده هدف
push botton دکمه زنگ اخبار
olivette دکمه هسته خرمایی
beater ejector دکمه تعویض سر همزن
condenser adjustment knob دکمه تنظیم تراکم
film advance mode دکمه رد کردن فیلم
stud دکمه سردست دسته
door stop دکمه کله قندی
olivet دکمه هسته خرمایی
exposure adjustment knob دکمه نمایش تعداد فیلم
cornet a pistons یکجورسازشیپوری که چندین دکمه دارد
boutonniere بریدگی یاشکاف جای دکمه
tuberculous دارای برامدگی یا دکمه مسلول
eye دکمه یا گره سیب زمینی
eyes دکمه یا گره سیب زمینی
seat back adjustment knob دکمه تنظیم پشتی صندلی
eyeing دکمه یا گره سیب زمینی
farcy button دکمه یابرامدگی درناخوشی سراجه
farcy bud دکمه یابرامدگی درناخوشی سراجه
double breasted کتی که در دو طرف دکمه دارد
eying دکمه یا گره سیب زمینی
righting دکمه سمت راست از Mouse با دو یا سه کلید
etui جعبهء کوچک زینتی سوزن نخ و دکمه
boutonniere گلی که درسوراخ دکمه کت زده میشود
shell jacket بالاتنه کوتاه دکمه دار نظامی
right دکمه سمت راست از Mouse با دو یا سه کلید
righted دکمه سمت راست از Mouse با دو یا سه کلید
pushbutton آنچه با فشار دادن یک دکمه کار کند
pelican crossing دکمه ای که با زدن آن عبور و مرور قطع میشود
reefing jacket یکجور نیمتنه چسبان که از دوطرف دکمه میخورد
double click احضار یک فرمان توسط دکمه دستگاه OUSE
acknowledgments تایید
acknowledgement تایید
gracing تایید
graces تایید
acknowledgements تایید
graced تایید
corroboration تایید
confirmation تایید
allegations تایید
verification تایید
allegation تایید
grace تایید
certification تایید
approval تایید
to make a typo [American E] اشتباه روی دکمه ای فشار دادن [کلید یا تلفن]
to make a typing error [mistake] اشتباه روی دکمه ای فشار دادن [کلید یا تلفن]
clicked تلنگر زدن فرایند فشار دکمه دستگاه OUSE
click تلنگر زدن فرایند فشار دکمه دستگاه OUSE
to hit the wrong key [on the PC/phone/calculator] اشتباه روی دکمه ای فشار دادن [کلید یا تلفن]
clicks تلنگر زدن فرایند فشار دکمه دستگاه OUSE
support تقویت تایید
emphasizing تایید کردن
emphasising تایید کردن
agreed <adj.> <past-p.> به تایید رسیده
passed <adj.> <past-p.> به تایید رسیده
corroborant تایید کننده
allowed <adj.> <past-p.> به تایید رسیده
approved <adj.> <past-p.> به تایید رسیده
approvingly تایید شده
authorised [British] <adj.> <past-p.> به تایید رسیده
emphasised تایید کردن
emphasizes تایید کردن
authorized <adj.> <past-p.> تایید شده
passed <adj.> <past-p.> تایید شده
approved <adj.> <past-p.> تایید شده
allowed <adj.> <past-p.> تایید شده
support تایید کردن
approved تایید شده
emphasize تایید کردن
emphasises تایید کردن
authorised [British] <adj.> <past-p.> تایید شده
agreed <adj.> <past-p.> تایید شده
emphasized تایید کردن
corroborator تایید کننده
corrobrant تایید کننده
validity تایید تصدیق
authorized <adj.> <past-p.> به تایید رسیده
confirm تایید کردن
confirms تایید کردن
approving تایید کردن
vertify تایید کردن
approves تایید کردن
approve تایید کردن
confirmative تایید کننده
social approval تایید اجتماعی
approved به تایید رسیده
ratified تایید کردن
ratifies تایید کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com