Dictiornary-Farsi | دگرگونی کامل | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
changeover	دگرگونی کامل
changeovers	دگرگونی کامل


Other Matches

full mobilization	تحرک کامل بحرکت دراوردن کامل
variation	دگرگونی
variations	دگرگونی
catabolism	دگرگونی
mutations	دگرگونی
contrariety	دگرگونی
otherness	دگرگونی
U-turns	دگرگونی
vicissitude	دگرگونی
alteration	دگرگونی
U-turn	دگرگونی
metamorphosis	دگرگونی
mutation	دگرگونی
move	دگرگونی
shift	دگرگونی
changed	دگرگونی
changing	دگرگونی
change	دگرگونی
changes	دگرگونی
transformation	دگرگونی
completed case	جعبه کامل خشاب کامل
full scale	باندازه کامل بمقیاس کامل
full annealing	بازپخت کامل تاباندن کامل
future shock	اضطراب دگرگونی
tranformable	دگرگونی پذیر
alteration switch	گزینه دگرگونی
metabolisms	دگرگونی متابولیزم
transformism	دگرگونی گرایی
metabolism	دگرگونی متابولیزم
ecocline	بوم دگرگونی
metachromatism	دگرگونی رنگ
transmutable	دگرگونی پذیر
shake up	سرهم بندی دگرگونی
shake-ups	سرهم بندی دگرگونی
variation	وابسته به تغییرو دگرگونی
shake-up	سرهم بندی دگرگونی
variations	وابسته به تغییرو دگرگونی
troposhere	کره دگرگونی تروپوسفر
ecological change	دگرگونی بوم شناختی
commutable	دگرگونی پذیر قابل تبدیل
changes	دگرگون کردن یاشدن دگرگونی
change	دگرگون کردن یاشدن دگرگونی
energy operates changes	نیرو مایه دگرگونی است
changing	دگرگون کردن یاشدن دگرگونی
endomorphy	رویش از روپوست درون دگرگونی
endomorphism	رویش از روپوست درون دگرگونی
phonology	دانش دگرگونی صدا در زبان
changed	دگرگون کردن یاشدن دگرگونی
reformer	پیشوای اصلاحات طرفدار دگرگونی اساسی
reformers	پیشوای اصلاحات طرفدار دگرگونی اساسی
it is insusceptible of change	اماده برای تغییر نسبت استعداد دگرگونی ندارد
imago	حشره کامل و بالغ اخرین مرحله دگردیسی حشره که بصورت کامل و بالغ در میاید
thorough	بطور کامل کامل
semibreve	نت کامل
absolute	کامل
semibreves	نت کامل
in a entireness of state	کامل
perfect	کامل
perfected	کامل
plenaries	کامل
plenary	کامل
absolutes	کامل
starkest	کامل
starker	کامل
totaled	کامل
all-out	کامل
complete	کامل
totalling	کامل
perfects	کامل
totals	کامل
fullest	کامل
echaustive	کامل
totalled	کامل
perfecting	کامل
stark	کامل
self-contained	کامل
total	کامل
full	کامل
totaling	کامل
completes	کامل
exact	کامل
completing	کامل
empennage	دم کامل
completed	کامل
saturation	کامل
exacted	کامل
exacts	کامل
main	کامل
of ripe years	کامل
full fledged	کامل
unabridged	کامل
entire	کامل
wall-to-wall	کامل
searching	کامل
large	کامل
larger	کامل
largest	کامل
full-fledged	کامل
unmitigated	کامل
starkly	کامل
unqualified	کامل
completeness check	تطبیق کامل
ripened	کامل شدن
ripen	کامل شدن
orbicular	مدور کامل
mature system	سیستم کامل
low tide or water	جزر کامل
perfect fluid	سیال کامل
ideal dielectric	عایق کامل
ripens	کامل شدن
perfect gas	گاز کامل
pappus	حقه کامل گل
total system	سیستم کامل
overall safety	ایمنی کامل
partitura	قطعه کامل
perfect information	اطلاعات کامل
partitur	قطعه کامل
payment in full	پرداخت کامل
finish	کامل کردن
perfect competition	رقابت کامل
finishes	کامل کردن
ideal radiator	تابشگر کامل
elaborately	بطور کامل
conversancy	اشنایی کامل
fletcherism	وجویدن کامل ان
flying colors	توفیق کامل
hohlraum	تابشگر کامل
blackbody	تابشگر کامل
foud royant a	سکته کامل
full annealing	بازپخت کامل
full annealing	کامل گداختن
full blown	تمام کامل
full bodied money	پول کامل
amain	باسرعت کامل
almightiness	قدرت کامل
all in price	بهای کامل
fixed round	فشنگ کامل
empery	سلطه کامل
conversancy	اگاهی کامل
conversance	اشنایی کامل
conversance	اگاهی کامل
comprehensive insurance	بیمه کامل
completely specified	با تعیین کامل
complete substitution	جانشین کامل
complete sound	فشنگ کامل
complete inventory	موجودی کامل
complete graph	گراف کامل
complete ditch	گودبرداری کامل
complete ditch	گود کامل
complementary color	رنگ کامل
dismounted defilade	اختفاء کامل
full command	کنترل کامل
full command	اداره کامل
full load	بار کامل
full load	فرفیت کامل
full mobilization	بسیج کامل
full production	تولید کامل
full section	برش کامل
full speed	سرعت کامل
full step	یک قدم کامل
full step	گام کامل
full word	کلمه کامل
integers	عدد کامل
integer	عدد کامل
hip and thigh	بطور کامل
full justification	تطابق کامل
full frame	قاب کامل
clamps	بست کامل
clamped	بست کامل
clamp	بست کامل
full employment	اشتغال کامل
hottest	امادگی کامل
hotter	امادگی کامل
clamping	بست کامل
hot	امادگی کامل
absolutes	کامل قطعی
absolute	کامل قطعی
hunky dory	بارضایت کامل
perfect liquid	نقدینه کامل
total function	تابع کامل
willie waught	یک جرعه کامل
full-blown	تمام کامل
U-turn	دور کامل
U-turns	دور کامل
grand slams	موفقیت کامل
grand slam	موفقیت کامل
perfectly	بطور کامل
full stops	وقفه کامل
full stop	وقفه کامل
hale and hearty <idiom>	درسلامتی کامل
to the bone <idiom>	به طور کامل
utmost good faith	با صداقت کامل
unperfect	غیر کامل
uncomplimentary	غیر کامل
total porosity	تخلخل کامل
total score	نمره کامل
totalize	کامل کردن
totals	جمع کل کامل
totalling	جمع کل کامل
totalled	جمع کل کامل