English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 178 (9 milliseconds)
English Persian
landfall دیدار خشکی املاک واراضی موروثی
landfalls دیدار خشکی املاک واراضی موروثی
Other Matches
landfall n دیدار خشکی زمینی که ناگهان بمیراث کسی دراید
heredity دارای حق موروثی انتقال موروثی
silver spoon ثروت موروثی دارای ثروت موروثی ثروتمند
estate املاک
estates املاک
domain املاک خالصه
seizin تصرف املاک
baronage املاک بارون
men of property صاحبان املاک
seisin تصرف املاک
real estate broker واسطه املاک
latifundia املاک وسیع
real estate املاک و مستغلات
real estate املاک و ساختمان
latifundia املاک زیاد
domains املاک خالصه
land register ثبت املاک
estate tax مالیات بر املاک
feuded حق موروثی
heredity موروثی
inheritable موروثی
feuding حق موروثی
feuds حق موروثی
feud حق موروثی
patrimonial موروثی
inherited موروثی
linal descent موروثی
real estate agency بنگاه معاملات املاک
real account حساب خرید املاک
property tax مالیات بر املاک و مستغلات
cadastral مربوط به املاک مزروعی
inheritated error خطای موروثی
strains حالت موروثی
heritage سهم موروثی
congenital موروثی ذاتی
strain حالت موروثی
hereditament مال موروثی
heredity انتقال موروثی
inborn موروثی جبلی
heirloom صفت موروثی
heirlooms صفت موروثی
principals صفت موروثی
principal صفت موروثی
indiction مالیات پانزده ساله املاک
property income درامد ناشی از املاک ومستغلات
registration of documents and lands اداره ثبت اسناد و املاک
private nuisance هتک حرمت منازل و املاک
land office اداره املاک وثبت اراضی
visiter دیدار گر
visitant دیدار گر
interviewed دیدار
interviewing دیدار
interviews دیدار
meets دیدار
interview دیدار
visitation دیدار
meet دیدار
visitations دیدار
patrimony ثروت موروثی میراث
tradition عقیده موروثی عرف
patrimonies ثروت موروثی میراث
notice to quit لغو [فسخ] قرارداد [املاک و مستغلات]
drop in <idiom> دیدار کوتاه
aurevior بامید دیدار
visitable دیدار پذیر
visit بازدید دیدار
visited بازدید دیدار
See you again . So long. به امید دیدار
visitational عیادت دیدار
visits بازدید دیدار
heritage مرده ریگ سهم موروثی
dukes لقب موروثی اعیان انگلیس
duke لقب موروثی اعیان انگلیس
freehold مالکیت مطلق ملک موروثی
strain صفت موروثی خصوصیت نژادی
strains صفت موروثی خصوصیت نژادی
sight seeing دیدار منافر جالب
grudged دیدار دو رغیب دیرین
grudge دیدار دو رغیب دیرین
grudges دیدار دو رغیب دیرین
toll traverse وجهی که برای عبور از املاک خصوصی پرداخت میشود
cadastre مامور ثبت وممیزی املاک مزروعی وغیر منقول
reunion بهم پیوستگی تجدید دیدار
reunions بهم پیوستگی تجدید دیدار
to have an i. with any one باکسی دیدار و گفتگو کردن
Industrial Park [طراحی املاک برای استفاده صنعتی در قرن نوزدهم در منچستر]
I'm looking forward to seeing you again. منتظر دیدار دوباره شما هستم.
pelagianism PELA که عقیده اش این بودگناه موروثی بشر است
hereditaments هر چیزی که قابل ارث گذاشتن باشد مال موروثی میراث
I very much look forward to meeting you soon. من خیلی مشتاقانه منتظر دیدار با شما به زودی هستم.
crispness خشکی
leanness خشکی
droughts خشکی
parchedness خشکی
mainland خشکی
barrenness خشکی
aridity خشکی
drought خشکی
xeransis خشکی
rigidity خشکی
dryness خشکی
constipation خشکی
terra firma خشکی
drouth خشکی
land خشکی
land n خشکی
dry gap bridge پل خشکی
dry land خشکی
stiffness خشکی
landlocked محصور در خشکی
zerophytes خشکی پسند
waterfronts پیشرفتگی خشکی در اب
landlocked محاط در خشکی
lands man اهل خشکی
waterfront پیشرفتگی خشکی در اب
loosened از خشکی در اوردن
loosening از خشکی در اوردن
loosens از خشکی در اوردن
landing ورود به خشکی
landings ورود به خشکی
xerophytes خشکی پسند
landward بسوی خشکی
aground به خشکی نشسته
spit یک نقطه از خشکی
spits یک نقطه از خشکی
loosen از خشکی در اوردن
landfall دیدن خشکی
chapt خشکی زدن
overland route راه خشکی
constipate خشکی اوردن
corkiness سبکی خشکی
huskiness درشتی خشکی
land breeze باد خشکی
hypnotic rigidity خشکی هیپنوتیسمی
landsman اهل خشکی
catatonic rigidity خشکی کاتاتونیایی
ankylosis خشکی بند
stiff neck خشکی گردن
overland از راه خشکی
absolute drought خشکی مطلق
landfalls دیدن خشکی
hemophilia بیماری موروثی که دران خون دیر لخته میشودودرنتیجه اشکال در بندامدن خونریزی پدید می اید
chap خشکی زدن پوست
land carriage حمل و نقل خشکی
land lubber ادم خشکی مانده
xerostomia خشکی دهان [پزشکی]
dry mouth syndrome خشکی دهان [پزشکی]
constipation خشکی مزاج [پزشکی]
dry mouth خشکی دهان [پزشکی]
costiveness خشکی مزاج [پزشکی]
dyschezia خشکی مزاج [پزشکی]
welter درهم و برهمی خشکی
eschar خشکی پوست زخم
spit پیشرفت خشکی در دریا
landside طرف روبه خشکی
spits پیشرفت خشکی در دریا
He is curt ( rigid , strict ) . آدم خشکی است
terraqueous شامل خشکی ودریا
terrarium نمایشگاه جانوران خشکی
groundhopper [British English] طرفدار فوتبال که مرتب همه بازیهای دور [از خانه] تیم خود را دیدار میکند.
overland mail پستی که از راه خشکی برود
amphibian vehicle وسیله نقلیه برای خشکی و اب
land به خشکی امدن پیاده شدن
road haulier حمل کننده کالا از طریق خشکی
portage حمل قایق سبک روی خشکی
landsman کسیکه زندگی وشغلش در خشکی است
holm جزیره کوچکی میان رودخانه با دریاچه ویانزدیک خشکی
horse اسب اصیل 5ساله یا بیشتر اوردن ماهی به خشکی بزور
plays شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
played شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
playing شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
play شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
gaff میله نگهدارنده ضلع بالایی بادبان قلاب مخصوص حمل ماهی به خشکی یا قایق
landing net تور ماهیگیری با دسته کوتاه یا بلند, دامی که باماهیهای بزرگ راباان به خشکی میکشند
exsiccant داروی خشکاننده داروی خشکی اور
exsiccative داروی خشکاننده داروی خشکی اوز
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com