Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 179 (9 milliseconds)
English
Persian
bilateral observation
دیدبانی مضاعف
Search result with all words
bilateral spotting
دیدبانی مضاعف محل اصابت گلوله دیدبانی دو جانبه
Other Matches
spots
پیداکردن محل نقاط با دیدبانی دیدبانی کردن
spot
پیداکردن محل نقاط با دیدبانی دیدبانی کردن
scans
دیدبانی کردن دیدبانی مداوم
scanned
دیدبانی کردن دیدبانی مداوم
scan
دیدبانی کردن دیدبانی مداوم
night vision
دیدبانی در شب دید شبانه دیدبانی شبانه
flank observation
دیدبانی جانبی دیدبانی از دیدگاه جانبی
duplex
مضاعف
doubled up
مضاعف
double line
خط مضاعف
double
مضاعف
duplexes
مضاعف
double precision
مضاعف
bilateral
مضاعف
doubled
مضاعف
multiple
مضاعف
observations
دیدبانی
observation
دیدبانی
espial
دیدبانی
double junction
اتصال مضاعف
duplex console
پیشانه مضاعف
peak to peak voltage
ولتاژ مضاعف
duplexing
مضاعف کردن
two throw ladder
پلکان مضاعف
double image
تصویر مضاعف
double decomposition
تجزیه مضاعف
duplexing
مضاعف سازی
double bond
اتصال مضاعف
double blowing
دمش مضاعف
double counting
محاسبه مضاعف
double cropping
کشت مضاعف
fiddle blocks
قرقره مضاعف
double alternation
تناوب مضاعف
birefringence
انکسار مضاعف
double density
چگالی مضاعف
double density
تراکم مضاعف
double beam
پرتو مضاعف
double diode
دیود مضاعف
double lead screw
حلزونی مضاعف
binary
جفتی مضاعف
double salt
نمک مضاعف
double salt
ملح مضاعف
doubly linked
با پیوند مضاعف
doubliy
بطور مضاعف
double taxation
مالیات مضاعف
double dissociation
گسست مضاعف
doubleword
کلمه مضاعف
double word
کلمه مضاعف
doubled columns
ستونهای مضاعف
double refraction
شکست مضاعف
double refraction
انکسار مضاعف
double length
با طول مضاعف
birefringence
شکست مضاعف
double length
طول مضاعف
duplex computer
کامپیوتر مضاعف
doubled up
مضاعف نمودن
doubled
مضاعف نمودن
double precision
دقت مضاعف
dual nationality
تابعیت مضاعف
double
مضاعف نمودن
dual density
تراکم مضاعف
double punch
منگنه مضاعف
flank observation
دیدبانی جناحی
neglected
دیدبانی نکنید
observation
دیدبانی اتش
observes
دیدبانی کردن
observing
دیدبانی کردن
loop-hole
سوراخ دیدبانی
loophole
سوراخ دیدبانی
loopholes
سوراخ دیدبانی
watchtowers
برج دیدبانی
observed
دیدبانی کردن
observe
دیدبانی کردن
beacon
برج دیدبانی
observations
دیدبانی اتش
neglect
دیدبانی نکنید
neglecting
دیدبانی نکنید
neglects
دیدبانی نکنید
report
گزارش دیدبانی
reported
گزارش دیدبانی
reports
گزارش دیدبانی
watch tower
برج دیدبانی
beacons
برج دیدبانی
observation post
پست دیدبانی
o o line
خط دیدبانی سپاه
o o line
خط تقسیم دیدبانی
army of observation
عده دیدبانی
astronomic observation
دیدبانی نجومی
ground observation
دیدبانی زمینی
bilateral observation
دیدبانی دوجانبه
watchtower
برج دیدبانی
observation sector
قطاع دیدبانی
air observation
دیدبانی هوایی
aerial observation
دیدبانی هوایی
visual observation
دیدبانی بصری
visual observation
دیدبانی با چشم
radar quardship
دیدبانی بارادار
observing sector
منطقه دیدبانی
observing sector
قطاع دیدبانی
direct observation
دیدبانی مستقیم
oversrike
چاپ مضاعف دخشه
doubled pawns
پیادهای مضاعف شطرنج
electrical double layer
لایه مضاعف الکتریکی
double hardening
سخت گردانی مضاعف
double beam
شعاع مضاعف نور
double density recording
ضبط تراکم مضاعف
double entry
دفتر داری مضاعف
double contact lamp
لامپ با اتصال مضاعف
double irradiation technique
روش تاباندن مضاعف
double limiter
محدود کننده مضاعف
double linked list
لیست پیوندی مضاعف
double piston engine
موتور پیستون مضاعف
double tape
نوار مساحی مضاعف
double taxation
مالیات بندی مضاعف
double triode
لامپ تریود مضاعف
double blind method
روش بی نام مضاعف
radar beacon
برج دیدبانی رادار
tog method
روش دیدبانی محوری
pilothouse
اطاق دیدبانی کشتی
apex angle
زاویه راسی دیدبانی
surveillance
دیدبانی و مراقبت از منطقه
observed fire
تیر دیدبانی شده
infrared viewer
دوربین دیدبانی شبانه
terrain spotting
دیدبانی کردن زمین
ground observation
دیدبانی ازروی زمین
scope
وسیله دیدبانی یا بینایی
optical
مربوط به دیدبانی بصری
snooper scope
دوربین تعقیب و دیدبانی
astronomic station
ایستگاه دیدبانی نجومی
double filament lamp
لامپ رشتهای با فیلامان مضاعف
double two high rolling mill
دستگاه نورد مضاعف دوبل
addend
عدد مضاعف عددافزوده شده
alum
سولفات مضاعف الومینیوم و پتاسیم
spotting
دیدبانی کردن دید زدن
visibility range
شعاع عمل دیدبانی یا دید
tog method
روش دیدبانی در خط توپ هدف
weather observation
مشاهدات هواشناسی دیدبانی جوی
folded optics
وسیله عکاسی یا دیدبانی تاشونده
air spot
تنظیم تیربا دیدبانی هوایی
observed chart
طرح تیر دیدبانی شده
snooper
هواپیمایی که در حال تعقیب یا دیدبانی است
iceland spar
کلسیت شفاف دارای خاصیت انکسار مضاعف
polyene
ترکیبی الی که دارای پیوستگی مضاعف است
spotting
تنظیم تیر و دیدبانی اتش درتوپخانه دریایی
air spot
تنظیم تیر توپخانه با استفاده از دیدبانی هوایی
neglecting
این گلوله با عناصر غلط تیراندازی شده و دیدبانی نکنید
neglected
این گلوله با عناصر غلط تیراندازی شده و دیدبانی نکنید
neglects
این گلوله با عناصر غلط تیراندازی شده و دیدبانی نکنید
spotting line
خط دیدبانی توپخانه دریایی یازمینی خط تنظیم تیر ودیدبانی اتش
neglect
این گلوله با عناصر غلط تیراندازی شده و دیدبانی نکنید
pibal
دیدبانی بصری بالن هواسنجی برای تعیین سمت باد
double buffering
روش انتقال اطلاعات میان کامپیوتر و دستگاه جانبی میانگیر مضاعف
intermediate area
منطقه واسطه دیدبانی رادار منطقهای به عمق 2 تا 01هزار متر در جلوی لشگر
seen fire
اتش مداوم و دیدبانی شده پدافند هوایی که روی سبقت معین در جلوی هواپیما اجرامیشود
multipe expansion of credit
استنباط مضاعف اعتبارات حقی که خزانه داری کل درقبول چک امانتی به مقداری بیش از ذخیره و اعتبار خوددارد
sniper scope
دوربین تیراندازی بوسیله تیراندازان ماهر دوربین مادون قرمز دیدبانی در شب
spotting charge
خرج مشقی برای تصحیحات دیدبانی خرج مخصوص تنظیم تیر
crested
دیدبانی غیر ممکن غیر قابل دید به وسیله مانع
pibal
تعیین جهت وزش باد به طریقه بصری دیدبانی بصری
rawin
دستگاه رادارهواسنجی دستگاه هواسنجی دیدبانی بصری مسیر بادهای طبقات بالای جو
interocular distance
فاصله بین عدسیهای یک وسیله دیدبانی یا بین دوچشم
area search
کاوش منطقه با دیدبانی بصری کاوش منطقهای
multiple
مضاعف چند ردیفه چند لولهای
reduction coefficient
ضریب کاهش استعداد ضریب دیدبانی
double
مضاعف کردن دولا کردن
doubled
مضاعف کردن دولا کردن
doubled up
مضاعف کردن دولا کردن
duodide
دیود مضاعف دیود دوبل
observation
دیدبانی کردن مشاهده کردن
observations
دیدبانی کردن مشاهده کردن
visualreport
گزارش دیدبانی بصری گزارش مشاهدات بصری در حین پرواز
screen
دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
screening, screenings
دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
screened
دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
screens
دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
bight
حلقه طناب مضاعف قایق حلقه طناب دوبل
scitovsky double criterion
معیار دوگانه سیتووسکی معیار مضاعف سیتووسکی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com