Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (11 milliseconds)
English
Persian
sightless
دیده نشده
unsight
دیده نشده
Search result with all words
parity
سیگنال وقفه از تابع بررسی خطا که بیان میکند داده دریافتی در برسی پریتی پذیرفته نشده و آسیب دیده است
hidden
اثری که در حین آزمایش برنامه دیده نشده بود
captain a protest
افهار نامه صادره از طرف مقامات بندر در مورد شرح کالای خسارت دیده یا تخلیه نشده
certificate of damage
تصدیق خسارت وارده بر کالای خسارت دیده یا تخلیه نشده که از طرف مقامات بندرصادر میشود
unobserved fire
تیر دیده بانی نشده
greige carpet
فرش خود رنگ
[فرشی که الیاف آن پیش از بافت رنگرزی نشده باشد. این نوع بافت در بین بافندگان محلی و خصوصا در افغانستان و کشورهای تازه استقلال یافته روسیه دیده می شود.]
Other Matches
unpremediated
پیش بینی نشده الهام نشده غیر منتظره
unbroke
رام نشده سوقان گیری نشده
unborn
هنوز زاده نشده هنوززاده نشده
unresolved
تصمیم نگرفته حل نشده تصفیه نشده
unbaoked
سوار نشده رام نشده بی پشتیبان
uncommitted
غیر متعهد نشده تعهد نشده
unobligated
اعتبارتعهد نشده تعهدات پرداخت نشده
unpicked
نچیده گزین نشده انتخاب نشده
undisciplined
تربیت نشده تادیب نشده بی انتظام
unsought
جستجو نشده کشف نشده
untried
امتحان نشده محاکمه نشده
uncharged
محسوب نشده رسمامتهم نشده
undirected
رهبری نشده راهنمایی نشده
unredeemed
جبران نشده سبک نشده
unset
جایگزین نشده جاانداخته نشده
unsifted
الک نشده رسیدگی نشده
inconsummate
تکمیل نشده انجام نشده
unasked
خواسته نشده پرسیده نشده
irredenta
انجام نشده جبران نشده
unintended saving
پس انداز برنامه ریزی نشده پس انداز پیش بینی نشده
incomplete
انجام نشده پر نشده
unintended investment
سرمایه گذاری برنامه ریزی نشده سرمایه گذاری پیش بینی نشده
rool crush
اثر تاخوردگی
[فرش هایی که درست عدل بندی نشده و یا مدت طولانی بصورت چهارلا در انبار باشد پس از مفروش شدن در زمین برآمدگی هایی در محل تا دارد که اگر به شکستگی منجر نشده باشد پس از مدتی اصلاح می شود.]
eying
دیده
eyes
دیده
eyeing
دیده
eye
دیده
eye water
اب دیده
feelers
دیده بان
worldly wise
جهان دیده
lookouts
دیده بان
feeler
دیده بان
vedette
دیده ورسوار
lookout
دیده بان
worldly-wise
جهان دیده
imperceptible
دیده نشدنی
monitoring
دیده بانی
lost
زیان دیده
feeders
دیده بان
scouting
دیده وری
invisible
دیده نشدنی
indiscernible
دیده نشدنی
observer
دیده بان
observers
دیده بان
damaged
خسارت دیده
pitched
تهیه دیده
light of one's eyes
نور دیده
light struck
نور دیده
enntinel
دیده بان
eyeless
بی بصیرت بی دیده
in sight
دیده شدنی
visible
دیده شدنی
scouts
دیده وری
scouted
دیده وری
scout car
خودرو دیده ور
feeder
دیده بان
scout
دیده وری
hardened steel
فولاد اب دیده
weatherbeaten
باد و باران دیده
cheesed off
آزار دیده-اذیتشده
espies
دیده بانی کردن
espy
دیده بانی کردن
espying
دیده بانی کردن
sentinels
دیده بان کشیک
I have visited Europe time and again.
بارها اروپا را دیده ام.
sentinel
دیده بان کشیک
monitor
دیده بانی کردن
A wolf which has been drenched by rain .
<proverb>
گرگ باران دیده .
it is of frequent
بسیار دیده میشود
forward post
پستهای دیده ور جلو
had i seen him
اگر من او را دیده بودم
heat affected zone
منطقه حرارت دیده
damaged shipments
محموله خسارت دیده
damaged shipments
کالاهای اسیب دیده
injured muscle
عضله اسیب دیده
cauliflowr ear
گوش اسیب دیده
invisibly
چنانکه دیده نشود
brain injured
اسیب دیده مغزی
espied
دیده بانی کردن
suffering economy
اقتصاد اسیب دیده
observational
وابسته به دیده بانی
garret
برج دیده بانی
garrets
برج دیده بانی
sunbaked
حرارت افتاب دیده
injured party
طرف خسارت دیده
injured party
طرف صدمه دیده
injured parties
طرف خسارت دیده
injured parties
طرف صدمه دیده
scouts
دیده وری کردن
scouted
دیده وری کردن
stager
گرگ باران دیده
scout
دیده وری کردن
monitors
دیده بانی کردن
shock concrete
بتن ضرب دیده
you have been seen
دیده شده اید
monitored
دیده بانی کردن
software mointor
دیده بان نرم افزاری
trainband
گروه نظامی تعلیمات دیده
My hand is bruised.
دستم ضرب دیده است
seasoned troops
ارتش ورزیده و جنگ دیده
bird's eye view
منظرهای که از بلندی دیده میشود
bird's eye views
منظرهای که از بلندی دیده میشود
i cannot place you
نمیدانم شما را کجا دیده ام
It can be seen from a distance of two kilometers .
از فاصله دو کیلومتری دیده می شود
out of sigt out of mind
از دل برود هر انکه از دیده برفت
injured person
آدم آسیب دیده
[زخمی]
visibility was poor
چیزها درست دیده نمیشد
out of sight out of mind
از دل برود هر انچه از دیده برفت
Long absent, soon forgotten.
<proverb>
از دل برود هر آنکه از دیده برفت.
visible roof
سقفی که از درون دیده شود
battlefield evacuation
تخلیه پرسنل اسیب دیده
seasoned soldier
سرباز ورزیده و جنگ دیده
blind gate
دروازههای مسیر که دیده نمیشوند
you have perhaps seen it
شاید انرا دیده باشید
Seldom seen soon forgotten .
<proverb>
از دل برود هر آنچه از دیده برفت .
damaged in transit
صدمه دیده هنگام ترانزیت
ding
قسمت اسیب دیده تخته موج
you have perhaps seen it
ممکن است انرا دیده باشید
loopholes
سوراخ دیده بانی ایجاد کردن
damaged
آنچه آسیب یا رنج دیده است
to come in to notice
دیده شدن روی کار امدن
loophole
سوراخ دیده بانی ایجاد کردن
picket
کلنگ انفرادی هواپیما یا ناو دیده ور
backward
بازیابی داده از سیستم آسیب دیده
picketed
کلنگ انفرادی هواپیما یا ناو دیده ور
pickets
کلنگ انفرادی هواپیما یا ناو دیده ور
u.sings
[ and+]
با انهایی که من دیده بودم فرق داشت
There were some angry looks in the crowd .
قیافه ها ؟ عصبانی دربین جمعیت دیده می شد
annunciator
ی که برای جلب توجه دیده یا شنیده میشود
visually
آنچه دیده میشود یا قابل دیدن است
visual
آنچه دیده میشود یا قابل دیدن است
blind hole
سوراخ چمن که از فاصله معین دیده نمیشود
scouts
پیشاهنگ دیده ور گشت زنی و نگهبانی دادن
scouts
عملیات اکتشافی کردن پوییدن دیده بان
Every crisis should be viewed
[seen]
as an opportunity.
هر بحرانی باید به عنوان یک فرصت دیده شود.
visuals
آنچه دیده میشود یا قابل دیدن است
backwards
بازیابی داده از سیستمی که آسیب دیده است
He is a seasoned veteran . He has been through the mI'll . He has seen the lot .
گرگ با لا دیده است ( آدم مجرب وآزموده )
I ran away lest I should be seen .
فرار کردم رفتم که مبادا دیده بشوم
nerved
قطع عصب پای اسیب دیده اسب
one in the dark
میلهای که پشت میله دیگربماند و دیده نشود
bird's eye perspective
پرسپکتیو اجسامی که از نقاط دور دیده میشوند
salvaging
نجات کشتی غرق شده یاصدمه دیده
salvages
نجات کشتی غرق شده یاصدمه دیده
salvaged
نجات کشتی غرق شده یاصدمه دیده
salvage
نجات کشتی غرق شده یاصدمه دیده
scouted
پیشاهنگ دیده ور گشت زنی و نگهبانی دادن
scout
پیشاهنگ دیده ور گشت زنی و نگهبانی دادن
scouted
عملیات اکتشافی کردن پوییدن دیده بان
scout
عملیات اکتشافی کردن پوییدن دیده بان
the eye is bigger than the belly
<proverb>
نعمت روی زمین پر نکند دیده تنگ
short round
فشنگ لق یا اسیب دیده گلولهای که کوتاه خورده باشد
positive
که اشیا را همان گونه که دیده می شوند نشان میدهد
this word occurs in gulistan p
این واژه درهمه جای گلستان دیده میشود
phosphene
حلقههای روشنایی که ازفشردن تخم چشم دیده میشود
disabled list
فهرست بازیگران اسیب دیده ومحروم از چند بازی
fog dog
روشنایی کم که درهنگام مه گرفتگی نزدیک افق دیده میشود
put-downs
کشش اسب اسیب دیده یا پیر یابیمار از روی ترحم
recognizing
دیدن چیزی و به خاطر سپردن ان که قبلاگ دیده شده است
recognizes
دیدن چیزی و به خاطر سپردن ان که قبلاگ دیده شده است
lanugo
کرکی که در روی جنین انسان و برخی جانوران دیده میشود
infinity
مسافت شی از دید شخصی که اشعههای نور از شی موازی دیده می شوند.
keloid or cheloid
یکجو ربرامدگی درپوست که درجای اسیب دیده پیدا میشود
beauty is in the eyes of the beholder
<proverb>
اگر بر دیده مجنون نشینی به غیر از خوبی لیلی نبینی
many
اعلام تعداد 8 یا بیشترهواپیمای دشمن دیده میشود در رهگیری هوایی
dual
دومسیر جداگانه ضبط صوت که در وسایل استریو دیده میشود
put-down
کشش اسب اسیب دیده یا پیر یابیمار از روی ترحم
The damaged tanker disgorged thousands of liters of oil into the see.
از تانکر آسیب دیده هزاران لیتر نفت به دریا روان شد.
put down
کشش اسب اسیب دیده یا پیر یابیمار از روی ترحم
corposant
گلولههای روشنایی که گاهی درهوای طوفانی بردکلهای کشتی دیده م
recognises
دیدن چیزی و به خاطر سپردن ان که قبلاگ دیده شده است
recognize
دیدن چیزی و به خاطر سپردن ان که قبلاگ دیده شده است
recognising
دیدن چیزی و به خاطر سپردن ان که قبلاگ دیده شده است
grand slams
علامت اینکه کلیه هواپیماهای دیده شده مورد اصابت قرارگرفتند
grand slam
علامت اینکه کلیه هواپیماهای دیده شده مورد اصابت قرارگرفتند
carnation border
حاشیه گل میخکی که در فرش های آسیایی خصوصا هندی دیده می شود
iguanodon
سوسمار بزرگ گیاه خوار که اکنون بشکل سنگواره دیده میشود
addax
یکنوع بز کوهی که رنگ روشن دارد و در افریقاو سیبری دیده میشود
turnkey system
سیستم کامپیوتری که قبلا"تدارک دیده شده و برای استفاده اماده است
rill erosion
این نوع فرسایش دراولین بسترفرسایش یافته بصورت جوی دیده میشود
accadian
که قبل از زبان اشوری رایج بوده و درکتیبههای میخی دیده شده است
hidden
پاک کننده خط وطی که در هنگام مشاهده شکل دوبعدی یک شی سه بعدی نباید دیده شوند
lags
زمانی که طول می کشد تا تصویر بهتر دیده میشود و پس از نمایش آن روی صففحه CRT
lag
زمانی که طول می کشد تا تصویر بهتر دیده میشود و پس از نمایش آن روی صففحه CRT
lagged
زمانی که طول می کشد تا تصویر بهتر دیده میشود و پس از نمایش آن روی صففحه CRT
distress
توقیف مال متخلف و دادن ان به قبض طرف زیان دیده تامین خواسته یا محکوم به اضطرار
read
خطایی که در هنگام عمل خواندن رخ میدهد چون داده ذخیره شده آسیب دیده است
Millions saw the apple fall, but Newton was the one who asked why?
میلیون ها نفر به زمین افتادن سیب را دیده بودند اما فقط نیوتون پرسید چرا؟
stratus
لایه یکنواخت و یک شکلی ازابرهای کم ارتفاع وخاکستری رنگ که از سطح زمین بخوبی دیده میشوند
reads
خطایی که در هنگام عمل خواندن رخ میدهد چون داده ذخیره شده آسیب دیده است
In the short term, it may be wiser to sacrifice profit in favour of turnover.
برای دوره کوتاه مدت مصلحت دیده می شود که سود را به نفع فروش فدا دهند.
cloud design
طرح ابری که بیشتر در فرش های چینی دیده می شود و حالتی از ابر را نشان می دهد
distresses
توقیف مال متخلف و دادن ان به قبض طرف زیان دیده تامین خواسته یا محکوم به اضطرار
unbowed
خم نشده
uncharged
پر نشده
controlled airspace
قسمتی از هوا یا فضا در ابعادو اندازههای معین که سرویس کنترل هوایی برای ان تدارک دیده شده است
tenantless
اشغال نشده
unverified
<adj.>
ممیزی نشده
unverified
<adj.>
ارزیابی نشده
in quires
صحافی نشده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com