English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 87 (6 milliseconds)
English Persian
not have two pennies to rub together <idiom> دیناری در بساط نداشتن
Other Matches
not have a penny to one's name <idiom> آهی در بساط نداشتن
penny bank دیناری
stalling بساط
countered بساط
countering بساط
stall بساط
lay out بساط
counter بساط
bookstall بساط کتابفروشی
stand بساط ایستگاه
bookstalls بساط کتابفروشی
bar بساط پیاله فروشان
bars بساط پیاله فروشان
stand سه پایه دکه بساط دکان
lackvt نداشتن
lack نداشتن
want نداشتن
wanted نداشتن
lacked نداشتن
lacks نداشتن
clean record نداشتن پیشینه بد
stone-broke <idiom> آه دربساط نداشتن
To know no bounds. حد وحصر نداشتن
to sit out شرکت نداشتن در
to be in the wrong حق نداشتن زورگفتن
sit out شرکت نداشتن در
to be at a loss for an answer پاسخی نداشتن
freedom from evil record نداشتن پیشینه بد
errorless نداشتن خطا
powerlessly با نداشتن نیرو
disinterest علاقه نداشتن
disliking دوست نداشتن
missed نداشتن فاقدبودن
misses نداشتن فاقدبودن
dislikes دوست نداشتن
disliked دوست نداشتن
dislike دوست نداشتن
miss نداشتن فاقدبودن
To be between the devil and the deep blue sea. راه پس وپیش نداشتن
distrusting سوء فن اعتماد نداشتن
to paddle one's own canoe کار بکسی نداشتن
thriftessness نداشتن عقل معاش
distrusted سوء فن اعتماد نداشتن
out of favor with someone <idiom> حسن نیت نداشتن
out of step <idiom> هم آهنگ وتوازن نداشتن
want نیازمند بودن به نداشتن
distrust سوء فن اعتماد نداشتن
make no bones about something <idiom> هیچ رازی نداشتن
not a leg to stand on <idiom> مدرک کافی نداشتن
to make no doubt مطمئن بودن شک نداشتن
to get the key of the street جای شب ماندن نداشتن
inefficiently با نداشتن قابلیت بیفایده
disconnection قطع نداشتن رابطه
diffidently با نداشتن اعتماد بخود
wanted نیازمند بودن به نداشتن
inapprehension نداشتن بیم یا نگرانی
inertness نداشتن زورجنبش یا ایستادگی
intestacy نداشتن وصیت نامه
to not feel hungry [to not like having anything] اصلا اشتها نداشتن
distrusts سوء فن اعتماد نداشتن
to foel حال درستی نداشتن
to dislike somebody [something] دوست نداشتن کسی [چیزی]
Nothing to declare همراه نداشتن کالاهای گمرکی
not have a bean <idiom> حتی یک شاهی هم پول نداشتن
to play a poor game ناشی بودن مهارت نداشتن
out of tune <idiom> باهم خوب وسازش نداشتن
to act independently of others کاری به کار دیگران نداشتن
loses نداشتن چیزی دیگر پس از این
forlackof shoes بواسطه نداشتن یا نبودن کفش
lose نداشتن چیزی دیگر پس از این
(can't) stand <idiom> تحمل نکردن،دوست نداشتن
strapped for cash <idiom> هیچ پولی دربساط نداشتن
in the dark <idiom> هیچ اطلاعی از چیزی نداشتن
to knock about سرگردان بودن زندگی منظم نداشتن
to have no prospects هیچ چشم داشتی [امیدی ] نداشتن
caught short <idiom> پول کافی برای پرداخت نداشتن
have half a mind <idiom> احساس وسوسه کردن بیشتر از تحمل نداشتن
You've got me stumped. <idiom> من رو گیر انداختی. [نداشتن جوابی برای سوالی]
to be a dead duck امکان موفق شدن را نداشتن [چیزی یا کسی]
Beats me! <idiom> من رو گیر انداختی. [نداشتن جوابی برای سوالی]
You've got me there! <idiom> من رو گیر انداختی. [نداشتن جوابی برای سوالی]
byes صعود به دور بعدبه سبب نداشتن حریف گذشتن توپ از خط عرضی دروازه امتیاز بدون توپزن
bye صعود به دور بعدبه سبب نداشتن حریف گذشتن توپ از خط عرضی دروازه امتیاز بدون توپزن
walkovers برد به سبب نداشتن حریف مسابقهای که فقط یک اسب بعلت حذف دیگر اسبها باقی مانده
walkover برد به سبب نداشتن حریف مسابقهای که فقط یک اسب بعلت حذف دیگر اسبها باقی مانده
rug condition [وضعیت ظاهری و ارزش واقعی فرش که به عوامل مختلفی از جمله اندازه، رنگ، عدم پارگی نخ هاخسارت ناشی از بیدزدگی، نداشتن ریشه تقلبی، ارتفاع پرز مناسب و غیره بستگی دارد.]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com