Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (16 milliseconds)
English
Persian
maddening
دیوانه کننده
madding
دیوانه کننده
Other Matches
One madman is pleased to see another .
<proverb>
دیوانه چو دیوانه بیند خوشش آید.
bedlam
وابسته به دیوانه ها یا دیوانه خانه
corrector
جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
moon mad
دیوانه
moonstruck
دیوانه
cracked
دیوانه
madcap
دیوانه
frenzied
دیوانه
luny
دیوانه
wild about
دیوانه
off one's rocker
<idiom>
دیوانه
out to lunch
<idiom>
دیوانه
bedlam
دیوانه
beside one's self
دیوانه
berserker
دیوانه
maddest
دیوانه
hare brained
دیوانه
crackers
<adj.>
دیوانه
fool
دیوانه
fooled
دیوانه
bonkers
دیوانه
mooney
دیوانه
raving
دیوانه
psychotic
دیوانه
moony
دیوانه
non compos
دیوانه
off ones he
دیوانه
manic
دیوانه
out of one's wits
دیوانه
furibund
دیوانه
frenetical
دیوانه
cuckoo
دیوانه
loony
دیوانه
loonies
دیوانه
looney
دیوانه
cuckoos
دیوانه
maniacal
دیوانه
crack brained
دیوانه
of unsound mind
دیوانه
nuts
دیوانه
craziest
دیوانه
mad brained
دیوانه
crazy
دیوانه
berserk
دیوانه
crazed
دیوانه
insane
دیوانه
deranged
دیوانه
fooling
دیوانه
gaga
دیوانه
demented
دیوانه
fools
دیوانه
foolish
دیوانه
crazier
دیوانه
energumen
دیوانه
brainsick
دیوانه
mad
دیوانه
lunatic
دیوانه
lunatics
دیوانه
phrenetic
دیوانه
fey
دیوانه
madman woman
دیوانه
craze
دیوانه کردن
loony bins
دیوانه خانه
loco
مجنون دیوانه
madly
دیوانه وار
lose one's head
دیوانه شدن
crackpot
دیوانه بی ازار
crazes
دیوانه کردن
demoniacal
دیوانه وار
lose one's marbles
<idiom>
دیوانه شدن
batty
دیوانه احمق
bedlamite
شخص دیوانه
battiest
دیوانه احمق
demonize
دیوانه کردن
battier
دیوانه احمق
loony bin
دیوانه خانه
run mad
دیوانه شدن
moonsick
دیوانه وار
franticly
دیوانه وار
frantically
دیوانه وار
madman woman
ادم دیوانه
drive mad
دیوانه کردن
maddish
دیوانه مانند
lunatic a
دیوانه گاه
Lunatic. Raving mad.
دیوانه زنجیری
crackpots
دیوانه بی ازار
like mad
دیوانه وار
naturals
دیوانه عادی
natural
دیوانه عادی
demoniac
دیوانه وار
maniac
ادم دیوانه
maniac
دیوانه وار
maniacs
ادم دیوانه
maniacs
دیوانه وار
monomaniac
دیوانه یک موضوع
demonic
شیطانی دیوانه
furiously
دیوانه وار
to run mad
دیوانه شدن
raves
دیوانه شدن
half mad
اندکی دیوانه
half made
اندکی دیوانه
half made
نیم دیوانه
madman
مرد دیوانه
psyho
ادم دیوانه
rave
دیوانه شدن
raved
دیوانه شدن
he has raving mad
چنان دیوانه
nutty
معطر دیوانه
nuttiest
معطر دیوانه
nuttier
معطر دیوانه
to go off one's head
دیوانه شدن
frenzied
دیوانه وار
to send mad
دیوانه کردن
to drive wild
دیوانه کردن
maddens
دیوانه کردن
maniacally
دیوانه وار
dement
دیوانه کردن
crazily
دیوانه وار
insanely
دیوانه وار
to drive mad
دیوانه کردن
madmen
مرد دیوانه
frenzy
دیوانه کردن
madden
دیوانه کردن
maddened
دیوانه کردن
he loves herher to d.
دیوانه عشق اوست
nutty as a fruitcake
<idiom>
خیلی دیوانه وابله
He's got a screw loose.
او
[مرد]
دیوانه است.
I am not as mad as all that .
آنقدها هم دیوانه نیستم
madding
دیوانه از غضب برافروخته
wilds
خود رو شیفته و دیوانه
wildest
خود رو شیفته و دیوانه
wild
خود رو شیفته و دیوانه
amok
شخص عصبانی و دیوانه
To drive (send) somebody mad.
کسی را دیوانه کردن
gallomaniac
دیوانه فرانسوی مابی
crazy idea
طرز فکر دیوانه
crackpot idea
طرز فکر دیوانه
You must be out of your mind (senses).
حتما" دیوانه شدی
to be off one's nut
دیوانه شدن یابودن
maddened
عصبانی کردن دیوانه شدن
fanatics
دارای روح پلید دیوانه
fanatic
دارای روح پلید دیوانه
fanatical
دارای روح پلید دیوانه
frenzy
جنون انی دیوانه کردن
nut
اجیل گرد اوردن دیوانه
To be crazy about someone (something).
دیوانه کسی ( چیزی ) بودن
madden
عصبانی کردن دیوانه شدن
He was running like a madman.
عین دیوانه ها داشت می دوید
moon mad
ماه زده دیوانه وار
this man is mad
این مرد دیوانه است
maddens
عصبانی کردن دیوانه شدن
As for me , I was going crazy ( mad ) .
مرا می گویی داشتم دیوانه می شدم
moons
ماه زده شدن دیوانه کردن
moon
ماه زده شدن دیوانه کردن
You're driving me mad!
تو من را واقعا دیوانه می کنی!
[اصطلاح روزمره]
theatre fiend
آدم دیوانه وار علاقه مند به تیاتر
to take a pot shot
[pot shots]
at somebody
[something]
به کسی
[چیزی]
مثل دیوانه ها تیر اندازی کردن
Method to my madness
<idiom>
هدفی که شخصی دارد هر چند دیوانه وار به نظر برسد
to turn somebody's head
<idiom>
کسی را دیوانه وار عاشق خود کردن
[اصطلاح مجازی]
fiend
دارای احساسات شدید
[دیوانه وار مشتاق یا علاقه مند]
A ston ethrown by a fool into a well , cannot be f.
<proverb>
سنگى را دیوانه اى در چاه بیاندازد صد عاقل نمى توانند در آورند .
nymphomanic
دچار جنون خوابیدن با مرد دیوانه برای بغل خوابی بامرد
altitude/height hold
متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
marshaller
هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
inhibitor
کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
propounder
ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
quick disconnect coupling
کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
sensor
گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
primers
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primer
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
homogeneous computer network
یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
changer
دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
steam fitter
نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
distractive
گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
detonator
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
interceptor
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
vasomotor
اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
makgi boowi
نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
interceptors
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
del credere
وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
detonators
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
search jammer
تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
prepossessing
مجذوب کننده جلب توجه کننده
claqueur
تشویق کننده
[یا هو کننده]
استخدام شده
padding
پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
sprining charge
خرج چال کننده یا گود کننده
suppressive
خنثی کننده اتش سرکوب کننده
expostulator
سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
astigmatizer
وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
stop order
دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
preventive
حفافت کننده جلوگیری کننده
cogitator
اندیشه کننده مطالعه کننده
contractive
جمع کننده چوروک کننده
gesticulant
اشاره کننده وحرکت کننده
modifier
اصلاح کننده تعدیل کننده
modifiers
اصلاح کننده تعدیل کننده
provisioner
تدارک کننده تهیه کننده
presenters
ارائه کننده معرفی کننده
venerator
تکریم کننده ستایش کننده
acknowledger
تصدیق کننده قبول کننده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com