English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
high back resistance diode دیود با مقاومت معکوس زیاد
Other Matches
high back resistance diode دیود با مفاومت معکوس بالا
high back resistance diode مقاومت دیود در بایاس مخالف
back resistance مقاومت معکوس
heavy duty revetment پوشش با مقاومت زیاد
rapid hardening portland cement سیمان پرتلند با مقاومت زیاد
high impedance winding سیم پیچی با مقاومت زیاد
duodide دیود مضاعف دیود دوبل
brake lining مادهای با کارایی خوب دربرابر اصطکاک و مقاومت دربرابر حرارت زیاد
series resistance مقاومت ورودی مقاومت سری مقاومت ماقبل
varistor مقاومت نیمه هادی با دوالکترود که مقاومت ان به نسبت عکس ولتاژ در هرجهت تغییر میکند
impedance مقاومت فاهری الکتریسیته مقاومت سیم امپدانس
choke impedance امپدانس یا مقاومت فاهری چوک مقاومت پیچک
insulation resistance مقاومت الکتریکی مقاومت ایزولاسیون
resilience درجه مقاومت فرش در برابر سایش [این عامل نشان دهنده مقاومت فرش بر اثر رفت و آمد و مستهلک شدن آن است.]
semiconductor diode دیود
two electrode valve دیود
diode دیود
crystal rectifier دیود
crystal diode دیود
z diode دیود "زد"
double diode دیود دوبل
input diode دیود ورودی
crystal diode دیود بلوری
input diode دیود اولیه
silicon diode دیود سیلیسیمی
tunel diode دیود نقبی
tunel diode دیود تونلی
double diode دیود مضاعف
tunnel diode دیود تانل
tunnel diode دیود تونلی
z diode دیود زنر
diode lamp دیود دورانی
zener دیود زنر
zener diode دیود زینر
magneto diode دیود مغناطیسی
zener diode دیود زنر
zener دیود زینر
duodide زوج دیود
centering diode دیود مرکزگذار
load call وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
lith emitting diode دیود ساتع نور
high tension diode دیود فشار قوی
light emitting diode دیود ناشر نوری
interference inverter دیود پارازیت گیر
tunnel diode مهندسی دیود تانل
diode دیود [فیزیک] [مهندسی]
rectifier دیود [فیزیک] [مهندسی]
silicon detector دیود سیلیسیم دار
led دیود ساطع کننده نور
photodiode دیود حساس نسبت به نور
light emitting diode دیود ساطع کننده نور
zener diode stabilization تثبیت کنندگی دیود زنر
compression ignition احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
double base diode دیود- بیس دوبل ترانزیستور یونی- جانکشن
I didnt get much sleep. زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
grid bias resistance مقاومت پلاریزاسیون شبکه مقاومت بایاس شبکه
reluctivity مقاومت مغناطیسی ویژه ضریب مقاومت مغناطیسی
grid suppressor مقاومت میرایی شبکه مقاومت شبکه سوپرسورشبکه
lighted دیود نیمه هادی که در اثر اعمال جریان نور منتشر میکند.
light دیود نیمه هادی که در اثر اعمال جریان نور منتشر میکند.
led دیود نیمه هادی که در اثر اعمال جریان نور منتشر میکند
lightest دیود نیمه هادی که در اثر اعمال جریان نور منتشر میکند.
overbuild زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
to hold somebody in great respect کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
led یک واحد نمایش الفبا عددی متداول که هر گاه با ولتاژبه خصوصی تغذیه شود می درخشد دیود ناشر نور
conversed :معکوس
converting معکوس
converse :معکوس
inverse معکوس
conversely معکوس
vice versa معکوس
conversed معکوس
converses :معکوس
conversing :معکوس
converts معکوس
contrary معکوس
reversible معکوس
converse معکوس
obverse معکوس
conversing معکوس
convert معکوس
converted معکوس
reversing معکوس
negatives معکوس
negative معکوس
reciprocal معکوس
converses معکوس
reverses معکوس
countering معکوس
reversals معکوس
reversed معکوس
reversal معکوس
upside down معکوس
reverse معکوس
counter معکوس
countered معکوس
reversion معکوس
negative correlation همبستگی معکوس
reversing معکوس کردن
inverted structure ساختار معکوس
inverse function تابع معکوس
conversely بطور معکوس
lateral inversion معکوس جانبی
reverse pitch گام معکوس
mirroring معکوس نمودن
backset معکوس وارونه
back splice پیوند معکوس
back formation اشتقاق معکوس
back conductance برقرسانایی معکوس
reversing معکوس کننده
countdown شمارش معکوس
feedback تزویج معکوس
indian in reverse هندی معکوس
reverses معکوس کردن
reverses معکوس کننده
inverse واژگونه معکوس
opposite روبرو معکوس
opposites روبرو معکوس
reversed معکوس کردن
reversed معکوس کننده
draw back کشیدن معکوس
reverse معکوس کردن
negative caster گردش معکوس
inverter معکوس کننده
invertible معکوس شدنی
countdowns شمارش معکوس
reverse gear دنده معکوس
reverse gears دنده معکوس
inverted opening گشایش معکوس
inverted file فایل معکوس
invert suger قند معکوس
invert matrix ماتریس معکوس
inverse voltage ولتاژ معکوس
inverse relationship ارتباط معکوس
inverse ratio نسبت معکوس
inverse feedback واخوراند معکوس
inverse ratio or proportion نسبت معکوس
reverse معکوس کننده
reciprocal معکوس دوجانبه
reverse control کنترل معکوس
obcordate قلبی معکوس
reverse bias تغذیه معکوس
reverse bias پیشقدر معکوس
obversion استنتاج معکوس
reversion معکوس کردن
reversal film فیلم معکوس
retroaction عمل معکوس
switcheroo عمل معکوس
reciprocal متقابل معکوس
dis- معکوس کردن
reversal process جریان معکوس
reverse current جریان معکوس
reverse speed سرعت معکوس
reverse polarity پلاریته معکوس
reverse thrust تراست معکوس
reverse slope شیب معکوس
reverse video ویدئوی معکوس
reverse osmosis اسمز معکوس
negative relation رابطه معکوس
back-up معکوس ریختن
back up معکوس ریختن
set back معکوس پس زدن
complemented معکوس یک عدد دودویی
complement معکوس یک عدد دودویی
complementing معکوس یک عدد دودویی
couple back معکوس تزویج شدن
initial inverse voltage ولتاژ معکوس نخستین
reversed battery plate صفحه باتری معکوس
reverse current circuit breaker مدارشکن جریان معکوس
complements معکوس یک عدد دودویی
reverse video صفحه نمایش معکوس
inverted file فایل معکوس شده
reverse flow regin ناحیه جریان معکوس
shift the rudder معکوس کردن سکان
double quartan fever نوبه ربع معکوس
retroact عمل معکوس کردن
inverting circuit مدار معکوس کننده
inverse current جریان ولتاژ معکوس
inverse electrode current جریان الکتردی معکوس
inverse تابع معکوس [ریاضی]
What invert sugar قند معکوس چیست
de- معکوس عمل کردن
backfire نتیجه معکوس گرفتن
retrogress ترقی معکوس کردن
one's complement معکوس یک عدد دودویی
retrogressed ترقی معکوس کردن
backfires نتیجه معکوس گرفتن
king's indian in reverse هندی شاه معکوس
retrogresses ترقی معکوس کردن
inverse function تابع معکوس [ریاضی]
back turns of armature سیمپیچی معکوس ارمیچر
backfiring نتیجه معکوس گرفتن
back titration تیتر کردن معکوس
retrogressing ترقی معکوس کردن
obvert نتیجه معکوس گرفتن از
backfired نتیجه معکوس گرفتن
reversion برگرداندن شیب معکوس دادن
back azimuth method گرای معکوس در اخراج اشعه
reverse polish notation نشان گذاری لهستانی معکوس
peak inverse anode voltage اوج ولتاژ اندی معکوس
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com