English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
he no longer went there دیگر انجا نرفت
Other Matches
barnstorm مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstorms مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstorming مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstormed مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
Sweet went down his throat. <proverb> آب خوش از گلویش پایین نرفت .
I dont quite remembered to post (mail)your letter. کاملا" بخاطرم ماند ( یادم نرفت ) که نامه تان را پست کنم
yonder انجا
therof از انجا
thereat در انجا
thither انجا
thither به انجا
thence از انجا
wherever انجا که
so far forth تا انجا
there به انجا
i know that place by sight انجا را
there انجا
whence که از انجا چه جا
whereon در انجا
wherefrom که از انجا
it is impossible to live there در انجا میسرنیست
for a iknow تا انجا که می دانم
as far as possible تا انجا که میشد
as for as i know تا انجا که من میدانم
away مرتبا از انجا
it is not half bad انجا بداست
here and there اینجا انجا
as far as possible تا انجا که بتوان
thenceforward از انجا ببعد
we used to play there ما انجا بازی میکردیم
whereat که بدان جهت که در انجا
i went there in my own شخصا` انجا رفتم
stay there till i return انجا بمانیدتامن برگردم
within living memory تا انجا که مردمان زنده
i did not find a there کسی را در انجا نیافتم
there was not a soul ذی نفسی انجا نبود
there دراین موضوع انجا
i stayed there for days سه روز انجا ماندم
i went there particularly to یک کاره انجا رفتم
at the top of one's bent تا انجا که می توان تحمل کرد
iam a to go there از رفتن به انجا خجالت می کشم
the population is stationary شماره نفوس انجا کم وزیادنمیشود
i put the population at 0000 نفوس انجا را 00002 تن براورد می کنم
he went there in black اوبا جامه سیاه انجا رفت
see if he is still there به بیند او هنوز انجا است یانه
hydropath establishment بیمارستانی که ناخوشیها را در انجا بااب درمان می کنند
hydrotherapeutic بیمارستانی که ناخوشیها را در انجا بااب درمان می کنند
chip قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chips قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
limbers ناودانهای طرفین ته کشتی که از انجا اب به منبع تلمبه میرسد
otherwise <adv.> به ترتیب دیگری [طور دیگر] [جور دیگر]
passing lane فاصله بین دو یار که میتوان از انجا توپ را پاس داد
fitting shop کارگاهی که در انجا اجزای ماشین را سوار میکنند کارگاه مونتاژ
to ring the changes کاری راتا انجا که بتوان باشکال گوناگون انجام دادن
load line خط دورکشتی که وقتی کشتی کاملا بارگیری شداب تا انجا میرسد
conversion وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversions وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
reference نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time دفعه دیگر [وقت دیگر]
tunnelling روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
he was otherwise ordered جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
shifted تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifts تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shift تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
i am very keen on going there من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
metafile 1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود
he had no more no to say دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
statitizing فرایند انتقال یک دستورالعمل از حافظه کامپیوتر به ثباتهای دستورالعمل و نگهداری ان ان در انجا بگونهای که برای اجرا شدن اماده باشد
it is impossible to live there نمیشود در انجا زندگی کرد زندگی
HTML مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
trans shipment انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
tontine تاسیس خاصی که به موجب ان عدهای مشترکا" پول قرض می دهند با این شرط که بهره ان مرتبا" و بااقساط معین بین ان ها تقسیم شود و با مرگ هر یک ازایشان سهم دیگران از بهره بیشتر شود تا انجا که اخرین فرد زنده کل بهره را دریافت کند
another دیگر
alternatives شق دیگر
secus از دیگر سو
alternatives دیگر
no more دیگر نه
alternative شق دیگر
else دیگر
further دیگر
furthered دیگر
furthering دیگر
furthers دیگر
other دیگر
others دیگر
next دیگر
alternative دیگر
one an other یک دیگر
of one another <adv.> از هم دیگر
from each other <adv.> از هم دیگر
of each other <adv.> از هم دیگر
he is no more او دیگر
from one another <adv.> از هم دیگر
anymore دیگر
again دیگر
thence دیگر
elsewhere بجای دیگر
my other books کتابهای دیگر من
elsewhere نقطه دیگر
elsewhere درجای دیگر
the other two دوتای دیگر
otherwhere در مکان دیگر
tother بعدی دیگر
t' other بعدی دیگر
beside ازطرف دیگر
never more هرگز دیگر
so muchthe worse دیگر بدتر
nevermore هرگز دیگر
again از طرف دیگر
variant نوع دیگر
others نوع دیگر
yon ان یکی دیگر ان
It never occurred again. دیگر رخ نداد.
shunts به خط دیگر انداختن
what more do you want دیگر چه می خواهید
shunted به خط دیگر انداختن
otherguess نوع دیگر
to wit بعبارت دیگر
shunt به خط دیگر انداختن
to be no more دیگر نبودن
other نوع دیگر
otherwise طور دیگر
nevermore دیگر ابدا
next year سال دیگر
no more of that بس است دیگر
another day یک روز دیگر
another guess نوعی دیگر
another guess قسمتی دیگر
another شخص دیگر
another یکی دیگر
on the other part از طرف دیگر
otherguess جور دیگر
othergates طور دیگر
othergates جور دیگر
other people مردم دیگر
about face سوی دیگر
about face جهت دیگر
about-face سوی دیگر
about-face جهت دیگر
about-faces سوی دیگر
otherguess بروش دیگر
otherguise جور دیگر
alternative unit واحدهای دیگر
scilicet بعبارت دیگر
at a later period در موقع دیگر
none other than هیچکس دیگر جز
on more بار دیگر
otherworld دنیای دیگر
otherwhile وقت دیگر
otherwhile گاه دیگر
otherwhere جای دیگر
otherwhence از جای دیگر
otherness چیز دیگر
on the opposite side در انسوی دیگر
on the other hand از سوی دیگر
on the other hand ازطرف دیگر
aliunde از منبع دیگر
on the other hand <adv.> به ترتیب دیگر
about-faces جهت دیگر
withil ازطرف دیگر
otherwise <adv.> به ترتیب دیگر
by the same token <adv.> به ترتیب دیگر
namely <adv.> به عبارت دیگر
to wit <adv.> به عبارت دیگر
videlicet به عبارت دیگر
in fact به عبارت دیگر
at the same time [on the other hand] <adv.> به ترتیب دیگر
over بسوی دیگر
over- بسوی دیگر
apart from that <adv.> به ترتیب دیگر
alternatively <adv.> از سوی دیگر
somewhere else یک جای دیگر
on the other side <adv.> به ترتیب دیگر
alternatively <adv.> به ترتیب دیگر
a horse of another colour [different colour] مطلبی دیگر
on the other hand <adv.> ازطرف دیگر
by the same token <adv.> ازطرف دیگر
at the same time [on the other hand] <adv.> ازطرف دیگر
apart from that <adv.> از سوی دیگر
at the same time [on the other hand] <adv.> از سوی دیگر
by the same token <adv.> از سوی دیگر
apart from that <adv.> ازطرف دیگر
alternatively <adv.> ازطرف دیگر
otherwise <adv.> از سوی دیگر
on the other side <adv.> ازطرف دیگر
otherwise <adv.> ازطرف دیگر
on the other side <adv.> از سوی دیگر
otherwise <adv.> طور دیگر
on the other side <adv.> طور دیگر
on the other hand <adv.> طور دیگر
by the same token <adv.> طور دیگر
at the same time [on the other hand] <adv.> طور دیگر
apart from that <adv.> طور دیگر
alternatively <adv.> طور دیگر
on the other hand <adv.> از سوی دیگر
in other words <adv.> به عبارت دیگر
no longer نه دیگر [زمانی]
In our other words. بعبارت دیگر
no more دیگر ن [فعل]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com