English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7 milliseconds)
English Persian
hardly a child anymore دیگر به سختی بچه ای
Other Matches
temper درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
tempered درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
tempers درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
chip قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chips قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
otherwise <adv.> به ترتیب دیگری [طور دیگر] [جور دیگر]
conversion وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversions وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
reference نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time دفعه دیگر [وقت دیگر]
tunnelling روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
he was otherwise ordered جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
shifted تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifts تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shift تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
adamancy سختی
toughness سختی
terribleness سختی
adamancy سر سختی
austerity سختی
heavily به سختی
oppressiveness سختی
seriously به سختی
hardness سختی
tenacity سختی
sternness سختی
steeliness سختی
soreness سختی
rigorousness سختی
intensity سختی
severity سختی
violence سختی
stiffness سختی
privation سختی
privations سختی
strictness سختی
duress سختی
rigor سختی
rigorism سختی
rigours سختی
rigour سختی
rigors سختی
roughing سختی
hardness of water سختی اب
hardship سختی
inexpiableness سختی
intension سختی
long suffering سختی کش
grievousness سختی
inflexibility سختی
astingency سختی
intenseness سختی
intolerableness سختی
intractability سختی
difficulty سختی
hardily به سختی
hardiness سختی
difficulties سختی
buckram سختی
hardships سختی
rigidity سختی
impenetrableness سختی
implacability سختی
inclemency سختی
odburacy سختی
arduousness سختی
flintiness سختی
inexorability سختی
aggravation سختی
induration سختی
hard lines سختی
irreconcilableness سختی در عقیده
depth of case عمق سختی
to suffer hardship سختی کشیدن
depth of hardening zone عمق سختی
life of privation زندگی در سختی
hardness test ازمایش سختی
irreconcilability سختی در عقیده
granite سختی استحکام
asperity سختی ترشی
stubbornly از روی سر سختی
softener کاهنده سختی اب
soften سختی را گرفتن
sclerometer سختی سنج
impact hardness سختی برخورد
I hardly ate من تو را سختی خوردم
softens سختی را گرفتن
imperviousness سختی بی اعتنائی
strain hardness سختی درجه
strain hardness سختی کشی
softened سختی را گرفتن
thermosetting سختی پذیر
gameness جان سختی
stubbornness سر سختی لجاجت
narrow circumstances تنگی سختی
durometer سختی سنج
water hardness درجه سختی آب
painfulness زحمت سختی
duration سختی بقاء
hardly any به سختی هیچ [هر]
permanent hardness of water سختی دایم اب
permanent hardness سختی دائمی
graveness عبوسی سختی
eburnation عاجی سختی
addle سختی گرفتاری
refractorily باسر سختی
acataposis سختی بلع
resistance سختی مخالفت
rebound hardness سختی جهشی
hardenability قابلیت سختی
solidity استواری سختی
temporary hardness سختی موقت
tenacity coefficient ضریب سختی
metafile 1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود
he had no more no to say دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
stress سختی پریشان کردن
red hardness سختی گرم سرخ
go for broke <idiom> به سختی تلاش کردن
thermoplastics پلاستیک سختی ناپذیر
quenching ترساندن درجه سختی
eke out <idiom> به سختی بدست آوردن
come down hard on <idiom> به سختی تنبه کردن
stressing سختی پریشان کردن
rebound hardness test ازمایش سختی جهشی
hardness testing machine دستگاه ازمایش سختی
drop hardness test ازمایش سختی سقوطی
It was raining hard. باران سختی می با رید
to start with difficulty به سختی روشن شدن
scleroscope hardness دستگاه سختی سنج
heavy fighting is in progress جنگ سختی جریان
scratch hardness درجه سختی خراش
rockwell hardness test ازمایش سختی راک ول
scratch hardness tester ازمایشگر سختی خراش
vickers hardness test ازمایش سختی ویکرز
the violence of a wind سختی یاتندی باد
to escape with life and limb سختی رهایی جستن
stresses سختی پریشان کردن
brinell hardness number ضریب سختی برینل
to rub through or along با سختی بسر بردن
thrust hardness درجه سختی فشاری
nip and tuck <idiom> به سختی تمام کردن
thermoset پلاستیک سختی ناپذیر
joming test ازمایش تعیین سختی فلزات
let (someone) have it <idiom> شخصی را به سختی صدمه زدن
dark horse <idiom> کاندیدی که به سختی مردم بشناسندش
lift is full of troubles زندگی را سراسر سختی است
pull through در سختی بکسی کمک کردن
Difficult times lie ahead. دوران سختی درپیش است
hardness tester ازمایش کننده یا تستر سختی
to get off cheaply بدون سختی رها یافتن
to get off easy بدون سختی رها یافتن
to get off lightly بدون سختی رها یافتن
pressed for time <idiom> با اشکال وبه سختی وقت
footed سر تیر ماده سختی راقراردادن
water softener [کاهش دهنده درجه سختی آب]
English is not a hard language . انگلیسی زبان سختی نیست
charley horse سختی وگرفتگی دردناک ماهیچه
violence شدت و تندی و سختی خشونت
to pile up or on the agony شرح اندوه یا سختی ای رازیادترکردن
to plow [one's way] through something [American English] با سختی در کاری جلو رفتن
serverance allowance حق پوشاک برای سختی هوا
thermoplast پلاستیک سختی ناپذیر ترموپلاست
to talk like a Dutch uncle to somebody [American E] <idiom> کسی را به سختی راملامت کردن [اصطلاح]
brinell hardness test طریقه اندازه گیری سختی برینل
He is hard nut to crack . آدم سختی (سخت گیری )است
vicker's diamond hardness tester دستگاه ازمایش تعیین سختی فلزات
dutch uncle کسی که به سختی دیگری راملامت کند
irresistibleness غیر قابل مقاومت بودن سختی
HTML مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
impenitence سر سختی زیاد در گناهکاری پشیمان نشدن از گناه
give (someone) a hard time <idiom> لحظات سختی برای کسی فراهم کردن
dimension stock چوب سختی که به ابعاد معینی تبدیل شده
implacably از روی سختی یا سنگدلی چنانکه ارامش نپذیرد
trans shipment انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
carbonet hardness درجه سختی آب و عاملی جهت تعیین رنگرزی بهتر
durometer اسبابی که بوسیله ان سختی وسفتی اجسام را معین میکنند
high test امتحان سختی را گذرانده دارای قوه فراره زیاد
to take the bull by the horns دلیرانه با سختی روبرو شدن با شاخ گاوی درافتادن
I have got into a jam . Iam in a tight corner . I am in a bad fix. بد طوری گیر کرده ام ( دروضع سختی قرار دارم )
accolade سختی مراسم اعطای منصب شوالیه یا سلحشوری و یاشهسواری
accolades سختی مراسم اعطای منصب شوالیه یا سلحشوری و یاشهسواری
to stand the racket ازعهده ازمایش برامدن تحمل سختی وامتحان کردن بردباری
lignum vi tae یکجور درخت گرمسیری صمغ دار درامریکاکه چوب سختی دارد
cold rolling عملیاتی که برای افزایش سختی و استکام فولاد روی ان صورت میگیرد
It's pretty hard to be in a bad mood around a fivemonth old baby. ناراحت بودن در کنار یک نوزاد پنج ماهه کار سختی است.
parkinsonism اختلال مزمن عصبی که با سختی عضلات بدن ولرزش مشخص میشود
final setting time مدت زمانی که بتن بدان درجه از سختی برسد که بتواندفشار معین را تحمل کند
nerd شخصی که صرفا کامپیوتری شده است و به سختی درباره چیزی که مربوط به فناوری نباشد حرف می زند یا فکر میکند
nerds شخصی که صرفا کامپیوتری شده است و به سختی درباره چیزی که مربوط به فناوری نباشد حرف می زند یا فکر میکند
multipoundage syatem روش تمرین وزنه برداری باکاستن وزنه هنگام سختی کار
aviation pay معاش هوایی سختی خدمت هوایی
temper brittleness شکنندگی حالت سختی شکنندگی بازپخت
brinell hardness سنجش سختی نسبی اجسام جامد یا صلب توسط اندازه گیری میزان فرورفتگی ناشی از فشردن گلوله 01 میلیتری سخت روی سطح فلز موردازمایش
cold working شکل دادن به قطعات فلزی دردمای معمولی که باعث افزایش شکنندگی سختی واستحکام و کاهش خاصیت تورق پذیری یا مفتول پذیری ان میگردد
furthering دیگر
from one another <adv.> از هم دیگر
else دیگر
from each other <adv.> از هم دیگر
no more دیگر نه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com