Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (3 milliseconds)
English
Persian
bain-marie
دیگی که دیگ کوچک تری در آن جا بگیرد
double boiler
دیگی که دیگ کوچک تری در آن جا بگیرد
waterbath
دیگی که دیگ کوچک تری در آن جا بگیرد
water bath
دیگی که دیگ کوچک تری در آن جا بگیرد
water quench
دیگی که دیگ کوچک تری در آن جا بگیرد
Other Matches
bain-marie
[ظرفی که ظرف کوچک تری در آن قرار بگیرد و مواد درون آن ظرف بطور غیر مستقیم گرم شود.]
double boiler
[ظرفی که ظرف کوچک تری در آن قرار بگیرد و مواد درون آن ظرف بطور غیر مستقیم گرم شود.]
waterbath
[ظرفی که ظرف کوچک تری در آن قرار بگیرد و مواد درون آن ظرف بطور غیر مستقیم گرم شود.]
water bath
[ظرفی که ظرف کوچک تری در آن قرار بگیرد و مواد درون آن ظرف بطور غیر مستقیم گرم شود.]
water quench
[ظرفی که ظرف کوچک تری در آن قرار بگیرد و مواد درون آن ظرف بطور غیر مستقیم گرم شود.]
the d. take him
بلا بگیرد
to burn the food
بگذارند غذا ته بگیرد
cartful
انچه دریک گاری جا بگیرد
He muddles the water to catch fish .
<proverb>
آب را گل آلود مى کند ماهى بگیرد .
he has raving mad
بودکه کسی جلواورانمیتوانست بگیرد
She found it hard to make up her mind.
برایش سخت بود که تصمیم بگیرد
complete substitution
وقتی یک کالاجای کالای دیگر را بگیرد
confidence level
احتمالی که یک عدد در محدوده قرار بگیرد
trundle bed
تختخواب چرخکدار کوتاهی که زیرتختخواب بزرگتری جا بگیرد
alternatives
چیزی که میتواند جای چیز دیگر را بگیرد
alternative
چیزی که میتواند جای چیز دیگر را بگیرد
counter check
چکی که فقط کشنده چک میتواند ان را از بانک بگیرد
CB
رادیوی موج کوتاه که میتواند این امواج را بگیرد
diaper pattern
طرح گل و بلبل تکراری
[بطوری که کل متن فرش را در بر بگیرد.]
You cannot make a silk purse out of a sows ear .
<proverb>
هیچکس نمى تواند از گوش ماده خو,ابریشم خالص بگیرد .
betterment
خرجی که به منظور افزایش بازده یا تقلیل هزینه عملیات صورت بگیرد
regional breakpoint
نقط ه توقف که در هر جایی از برنامه میتواند قرار بگیرد تا رفع اشکال شود
He is trying to run before he has learned do walk.
<proverb>
او مى خواهد قبل از آنکه راه رفتن را یاد بگیرد شروع به دویدن کند.
petty cash
صندوق ویژه وجوه کوچک حساب هزینه های کوچک
gemmule
یاخته کوچک که ازان جانورتازه پدیدمیاید غنچه کوچک
When we get this project off the ground we can relax.
وقتی این پروژه پا بگیرد و با موفقیت شروع شود، دیگر خیالمان راحت است.
widget
آلت کوچک
[ابزار ]
[اسباب مکانیکی کوچک]
increment
فواصل کوچک کیسههای کوچک خرج
jigger
بادبان کوچک یکجور کرجی کوچک
increments
فواصل کوچک کیسههای کوچک خرج
pig board
تخته کوچک برای موجهای کوچک
concertina fold
قسمت دیگر به جهت مخالف تاکاغذ به طور مناسب در چاپگر قرار بگیرد و به دخالت کاربر نیازی نباشد
mask
طرح مدار مجتمع که برای معرفی الگویی که باید روی قطعه نیمه هادی قرار بگیرد به کار می رود
masks
طرح مدار مجتمع که برای معرفی الگویی که باید روی قطعه نیمه هادی قرار بگیرد به کار می رود
place utility
استفاده فیزیکی یا وضعی حالتی که موسسه تولیدی جهت بالا بردن سود خودحمل و نقل محصولش را نیزبر عهده بگیرد
ecphora
پیش آمدگی
[طرحی که یک قسمت روی قسمت دیگر قرار بگیرد.]
barrator
قاضی رشوه گیر رئیس یامتصدی کشتی که رشوه بگیرد
knobble
برامدگی کوچک گره کوچک
pannikin
لیوان کوچک پیمانه کوچک
colours
چاپگری که میتواند کپیهای رنگی بگیرد. از قبیل -ink get رنگی -dot maxrix رنگی و -thermal transfer
colour
چاپگری که میتواند کپیهای رنگی بگیرد. از قبیل -ink get رنگی -dot maxrix رنگی و -thermal transfer
surface mount technology
روش ساخت تختههای مدار که قط عات الکترونیکی مستقیماگ روی سطح تخته قرار دارند به جای اینکه در سوراخها قرار بگیرد و در آن محل جا شوند
demurs
ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demur
ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurred
ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurring
ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
applet
1-برنامههای کاربردی کوچک 2-برنامه کوچک برای بهبود کارایی برنامه کاربردی وب که توسط Activex یا برنامه جا وا تامین میشود3-
declaration of trust
افهارنامه تکلیف به قبض افهارنامهای که ناقل به منتقل الیه یا مصالح به متصالح میدهد و در ان به او تکلیف میکند که اداره مورد انتقال یا مال الصلح رابه عهده بگیرد و ان را قبض کند
small-scale
طبلک کوچک مقیاس نقشه مقیاس کوچک
small scale
طبلک کوچک مقیاس نقشه مقیاس کوچک
storage
1-حافظه داخلی کوچک با دستیابی سریع سیستم که حاوی برنامه جاری است . 2-حافظه کوچک داخلی سیستم
davit
جرثقیل کوچک جرثقیل کوچک قایق
pipsqueak
کوچک
gracile
کوچک
plumelet
پر کوچک
half pint
کوچک
pint-size
کوچک
pint size
کوچک
minuscule
کوچک
ickle
کوچک
pipsqueaks
کوچک
petit
کوچک
pillule
حب کوچک
pilule
حب کوچک
culvert
پل کوچک
culverts
پل کوچک
fractional
کوچک
tiddliest
کوچک
puny
کوچک
tiddly
کوچک
imminution
کوچک
minor
کوچک
venule
رگ کوچک
petty
کوچک
tiddlier
کوچک
whiffet
سگ کوچک
dinky
کوچک
runty
کوچک
micros
کوچک
micro
کوچک
exiguousness
کوچک
seed bud
پر کوچک
ponceau
پل کوچک
canis minor
سگ کوچک
canis minoris
سگ کوچک
weensy
کوچک
small
کوچک
cerebellum
مخ کوچک
dimmers
کوچک
diminutive
کوچک
smallest
کوچک
minute
کوچک
small fry
کوچک
short ton
تن کوچک
floret
گل کوچک
little
کوچک
bantams
کوچک
smaller
کوچک
minus cule
کوچک
plumule
پر کوچک
weenier
کوچک
fortalice
دژ کوچک
thumbnails
کوچک
weeniest
کوچک
weeny
کوچک
bantam
کوچک
thumbnail
کوچک
pedicel
ساقه کوچک
pouches
کیسه کوچک
petit mal
صرع کوچک
droplets
قطره کوچک
papilla
برامدگی کوچک
droplet
قطره کوچک
gorges
دره کوچک
pettily
بطور کوچک
gorged
دره کوچک
gorge
دره کوچک
pouch
کیسه کوچک
pedicel
پای کوچک
peccabillo
گناه کوچک
inlet
خلیج کوچک
pinpoint
چیز کوچک
miniaturization
کوچک سازی
pinpointed
چیز کوچک
splint
برامدگی کوچک
nutlet
فندق کوچک
pinpointing
چیز کوچک
pinpoints
چیز کوچک
inlets
خلیج کوچک
nutlet
هسته کوچک
oliver
چکش کوچک
tip
سر صفحه کوچک
notelet
یادداشت کوچک
minims
هرچیز کوچک
minor port
بندر کوچک
microstomous
کوچک دهان
mini floppy
دیسک کوچک
minicomputer
کامپیوتر کوچک
minify
کوچک کردن
minimizer
کوچک شمار
onager
گورخر کوچک
minor diameter
قطر کوچک
minor exchange
تفاوت کوچک
minor repair
تعمیرات کوچک
sparklet
جرقه کوچک
minus cule
حرف کوچک
negrillo
زنگی کوچک
minim
هرچیز کوچک
tipping
سر صفحه کوچک
sparklet
برق کوچک
prickled
خراش کوچک
prickle
خراش کوچک
minimizing
کوچک شمردن
minimizes
کوچک شمردن
minimized
کوچک شمردن
minimize
کوچک شمردن
minimising
کوچک شمردن
minimises
کوچک شمردن
prickles
خراش کوچک
whip
تاکل کوچک
point target
هدف کوچک
wisp
بقچه کوچک
sprigs
شاخه کوچک
sprig
شاخه کوچک
princeling
شاهزاده کوچک
puniness
کوچک اندامی
whips
تاکل کوچک
whipped
تاکل کوچک
minimised
کوچک شمردن
radicle
ریشه کوچک
phlyctenule
تاول کوچک
small detail
جزء کوچک
small gross
قراص کوچک
small intestine
روده کوچک
small sircraft
هواپیمای کوچک
small tool
ابزار کوچک
cam
تپه کوچک
small truck
کامیون کوچک
short castling
قلعه کوچک
scatter rug
قالیچه کوچک
rillet
نهر کوچک
roe deer
یکجورگوزن کوچک
saucers
بشقاب کوچک
saucer
بشقاب کوچک
roughed slab
بلوک کوچک
rundlet
بشکه کوچک
runlet
بشکه کوچک
runnel
نهر کوچک
wisps
بقچه کوچک
pocket lamp
لامپ کوچک
miniaturised
کوچک کردن
squirts
فواره کوچک
squirting
فواره کوچک
squirted
فواره کوچک
squirt
فواره کوچک
planchette
تخته کوچک
shrunken
کوچک شدن
atrophying
کوچک شدن
atrophy
کوچک شدن
twig
: شاخه کوچک
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com