Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
financial inventory
ذخایر مالی
Other Matches
fiscal drag
اثر کند کنندگی مالی هنگامیکه سیاست مالی نتواندرشد اقتصادی را حفظ نماید .
financial statement
صورت مالی گزارش مالی
ordnance
ذخایر
stores
ذخایر
field stockade
ذخایر صحرایی
keeping
ذخایر یکانها
legal reserves
ذخایر قانونی
war reserves
ذخایر جنگی
unit reserves
ذخایر یکانی
claimant stock
ذخایر امانی
supply reserves
ذخایر امادی
bulk stock
ذخایر قوال
financial inventory
ذخایر پولی
beach reserves
ذخایر ساحلی
initial reserves
ذخایر اولیه
bank reserves
ذخایر بانکی
build-up
جمع کردن ذخایر
build up
جمع کردن ذخایر
replenishes
تجدیدو ذخایر و انبارها
filler point
نقطه تکمیل ذخایر
build-ups
جمع کردن ذخایر
replenished
تجدیدو ذخایر و انبارها
naval stores
ذخایر و اماد دریایی
replenishing
تجدیدو ذخایر و انبارها
replenish
تجدیدو ذخایر و انبارها
resources
منابع اماد ذخایر
beach reserves
ذخایر موجود دربارانداز ساحلی
excess stock
ذخایر اضافی ذخیره کردن بیش از حد لزوم
bulk stock
ذخایر بسته بندی شده اماد قوال و یک جا
quando acciderint
وقتی مدیرترکه در مقابل غرماء متوفی به دفاع در دست نبودن مالی از متوفی متوسل میشودمحکمه با صدور حکمی باعنوان بالا مقرر می دارد که هر گاه مالی از متوفی بدست اید باید به غرماء داده شود
cere
موم مالی کردن یا روغن مالی کردن
management coding
سیستم کد بندی و علامت گذاری کالاها و ذخایر از نظرمدیریت توزیع
catches
ذخایر به دست امده ازدشمن تصرف وسایل و سلاح دشمن
initial reserves
ذخایر اصلی احتیاط اولیه یا اصلی
ready reserve
ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
finances
مالی
accounting classification
کد مالی
financing
مالی
fiscal
مالی
financial
مالی
financed
مالی
pecuniary
مالی
monetary
مالی
finance
مالی
financial crisis
بحران مالی
financial centers
مراکز مالی
financial circles
محافل مالی
financial feasibility
امکان مالی
financial assets
دارائیهای مالی
anointment
پماد مالی
financial expenses
هزینههای مالی
financial data
اطلاعات مالی
financial e.
متخصص مالی
financial capital
سرمایه مالی
finance markets
بازارهای مالی
felting
نمد مالی
committee of ways and means
کمیسیون مالی
financial ability
تمکن مالی
capital commitment
تعهدات مالی
financial adviser
مشاور مالی
financial affairs
امور مالی
financial assets
موجودی مالی
financial bill
لایحه مالی
finance officer
افسر مالی
financial budget
بودجه مالی
finance house
موسسه مالی
financial intermediary
واسطه مالی
spiel
شیره مالی
Mali
کشور مالی
unction
روغن مالی
taction
دست مالی
sustention
استعانت مالی
sustentation
استعانت مالی
subvention
کمک مالی
mart
بازار مالی
financial market
بازار مالی
sparge
گل مالی کردن
snow job
ماست مالی
self support
استقلال مالی
financial status
وضع مالی
financial secretary
مشاور مالی
financial relations
روابط مالی
financial position
وضعیت مالی
financial policy
سیاست مالی
financial plan
برنامه مالی
financial period
دوره مالی
financial management
مدیریت مالی
fiscal control
نظارت مالی
fiscal control
کنترل مالی
rough usage
دست مالی
pecuniary penalty
مجازات مالی
non pecuniary
غیر مالی
judgment debt
محکوم به مالی
in low water
در تنگی مالی
illinition
روغن مالی
fiscally
ازلحاظ مالی
fiscal policy
سیاست مالی
inunction
روغن مالی
embrocation
روغن مالی
chamberlains
نافر مالی
chamberlain
نافر مالی
fiscal year
دوره مالی
embrocations
روغن مالی
fiscal years
سال مالی
fiscal year
سال مالی
financial year
سال مالی
fiscal
سال مالی
funded
اعتبار مالی
fund
اعتبار مالی
subsidization
کمک مالی
slobbery
لجن مالی
financially
از نظر مالی
financier
متخصص مالی
financiers
متخصص مالی
roughcast
گل مالی شده
financial years
سال مالی
credit
اعتبار مالی
credited
اعتبار مالی
crediting
اعتبار مالی
credits
اعتبار مالی
subsidies
کمکهای مالی
fiscal years
دوره مالی
waxing
موم مالی
subsidy
کمک مالی
padding
لگد مالی
financial statement
صورت وضعیت مالی
finance
قسمت مالی یا دارایی
scrabbled
دست مالی کردن
anoints
روغن مالی کردن
pure fiscal policy
سیاست مالی خالص
active fiscal policy
سیاست مالی فعال
anointing
روغن مالی کردن
anoint
روغن مالی کردن
functional finance
سیاست مالی اصولی
scrabbles
دست مالی کردن
inuct
روغن مالی کردن
mud bath
گل مالی تن برای درمان
scrabbling
دست مالی کردن
scrabble
دست مالی کردن
tallow
پیه مالی کردن
tools of fiscal policy
ابزار سیاست مالی
felt
نمد مالی کردن
means test
سنجش استطاعت مالی
spiel
شیره مالی کردن
aid package
بسته کمک مالی
to come into a property
مالی را صاحب شدن
means tests
سنجش استطاعت مالی
corporate treasurer
مدیر امور مالی
chief financial officer
[CFO]
مدیر امور مالی
To whitewash . To do a perfunctory job. To do a patch - up of work.
ماست مالی کردن
financed
قسمت مالی یا دارایی
accountable disbursing officer
افسر ذیحساب مالی
salvaged
مالی را از خطرنجات دادن
salvages
مالی را از خطرنجات دادن
embrocate
روغن مالی کردن
compensatory fiscal policy
سیاستهای مالی ترمیمی
expansionary fiscal policy
سیاست مالی انبساطی
finance company
شرکت تامین مالی
financial investment
سرمایه گذاری مالی
anointment
روغن مالی تدهین
austere fiscal policy
سیاست مالی مضیق
rough
دست مالی کردن
salvaging
مالی را از خطرنجات دادن
financial intermediary
موسسه مالی واسطه
financial accounts
حساب های مالی
current income
درامد یک سال مالی
fiscal
مربوط به مالی یامالیه
roughest
دست مالی کردن
financial mission
هئیت مامورین مالی
financial planning
برنامه ریزی مالی
contractionary fiscal policy
سیاست مالی انقباضی
financing
قسمت مالی یا دارایی
discretionary fiscal policy
سیاست مالی اختیاری
salvage
مالی را از خطرنجات دادن
disbursing officer
افسر ذیحساب مالی
finances
قسمت مالی یا دارایی
annual financial statement
گزارش مالی سالانه
restrictive fiscal policy
سیاست مالی انقباضی
company secretary
مسئول مالی و حقوقی شرکت
Monetary systems.
سیستم های پولی ( مالی )
administrative(financial,legal)process.
جریان اداری (مالی .حقوقی )
feel the pinch
<idiom>
در تنگنای مالی قرار گرفتن
deficit financing
اداره امور مالی با کسرموازنه
grope
دست مالی کورمالی کردن
To deliberately fudge the issue . To gloss it over .
موضوعی را ماست مالی کردن
waxer
کسیکه موم مالی میکند
financial planning system
سیستم برنامه ریزی مالی
subsidies
مکهای مالی دولت , سوبسید
passive fiscal policy
سیاست مالی غیر فعال
jigger
ماشین نم مالی جرثقیل ابی
groped
دست مالی کورمالی کردن
financial data
اطلاعات مربوط به امور مالی
gropes
دست مالی کورمالی کردن
anele
تدهین یا روغن مالی کردن
groping
دست مالی کورمالی کردن
deficit financing
تامین مالی از راه کسر بودجه
deforciant
کسی که مالی را از دیگری بزور می گیرد
financier
کارشناس علم مالیه متخصص مالی
in the hole
<idiom>
قرض داشتن ،عقب ماندگی مالی
scrabbled
سرسری چیز نوشتن دست مالی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com