Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
neutrino
ذره کوچک فراری با جرم درحال سکون صفر واپسین 5/0
Other Matches
stationed
جا درحال سکون
station
جا درحال سکون
stations
جا درحال سکون
tranquil
بی جنبش درحال سکون
pouncing
درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pounce
درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pounces
درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pounced
درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
in plant
درحال رویش درحال رشد
last a
واپسین
death bed
دم واپسین
ultimate
واپسین
lord's supper
شام واپسین
aftertime
روزگار واپسین
miz
واپسین دگل
miz
واپسین بادبان کشتی
he is on his last legs
در دم واپسین زندگی است
pull it out
پیروزی در واپسین لحظات
aftermost
عقب ترین واپسین
mizzen
واپسین بادبان کشتی دو دگلی
mizen
واپسین بادبان کشتی دو دگلی
swan song
واپسین عمل یا اثر یا گفتار صدای قو
oxytone
واژهای که این نشان روی هجای واپسین ان واقع شود
quiescsnce or cency
سکون
imperturbability
سکون
quiescence
سکون
quietude
سکون
rests
سکون
stayed
سکون
stay
سکون
inaction
سکون
quietness
سکون
rest
سکون
quies csnce or cency
سکون
inertia
سکون
slack
سکون
equilibrium
سکون
slackest
سکون
slacks
سکون
idle position
حالت سکون
lulled
ارامش سکون
immovableness
سکون ثبات
lull
ارامش سکون
angle of repose
زاویه سکون
station
سکون پاتوق
lulling
ارامش سکون
quietest
ارامش سکون
quiet
ارامش سکون
rest energy
انرژی سکون
lulls
ارامش سکون
stasis
حالت سکون
stations
سکون پاتوق
statics
سکون شناسی
stationary state
وضعیت سکون
stationed
سکون پاتوق
slack time
زمان سکون
deadbeats
دارای سکون
rest mass
جرم سکون
rest position
موقعیت سکون
deadbeat
دارای سکون
absconder
فراری
rampant
<adj.>
فراری
fugitive
فراری
evacuee
فراری
refugees
فراری
refugee
فراری
defectors
فراری
deserters
فراری
deserter
فراری
lamister
فراری
lamster
فراری
run away
فراری
evacuees
فراری
fugitives
فراری
elusive
فراری
escapee
فراری
runaway
فراری
defector
فراری
volatileness
فراری
dead center
مرکز سکون و بی حرکتی
stationary state
تعادل درحالت سکون
stand
دوره سکون اب دریا
flyaway
فرار فراری
The fujitive ( elusive ) prisoner .
زندانی فراری
bleeder resistor
مقاومت فراری
straggler
فراری سرگردان
escaped slave
برده فراری
lamster
فراری ازقانون
to put to flight
فراری کردن
stragglers
فراری سرگردان
lamister
فراری ازقانون
runaway
شخص فراری
gleanings
ریزه فراری
fugitively
بشکل فراری
bleeder current
جریان فراری
induction relay
رله فراری
fugitiveness
پناهنده یا فراری
low test
دارای خاصیت فراری
run away
گریختن شخص فراری
slackers
فراری ازخدمت نظام
scatback
توپدار سریع و فراری
fugitives
سرباز فراری گریخته
slacker
فراری ازخدمت نظام
wetback
مهاجر فراری مکزیکی
desert from military service
فراری از خدمت نظام
stern chase
تعاقب کشتی فراری
fugitive
سرباز فراری گریخته
idles
بی بار شدن در حال سکون ساکن
idle
بی بار شدن در حال سکون ساکن
slack water
موقع سکون وارامش اب دریا اب ساکن
idlest
بی بار شدن در حال سکون ساکن
idled
بی بار شدن در حال سکون ساکن
Inquietude
حس آشوبی که از وجود آسایش و سکون به دست می آید.
An apple a day keeps the doctor away.
<proverb>
غذای خوب طبیب را فراری می دهد.
Gasoline is volatile .
بنزین ماده فراری است ( زود می پرد )
aerostatics
علمی که درمورد گازها درحالت سکون و تعادل بحث میکند
petty cash
صندوق ویژه وجوه کوچک حساب هزینه های کوچک
evacuee
فراری یا پناهندهای که درموقع جنگ محل خودراتخلیه میکند
evacuees
فراری یا پناهندهای که درموقع جنگ محل خودراتخلیه میکند
internee
فراری ازخطوط دشمن افراد وارد شده به منطقه
internees
فراری ازخطوط دشمن افراد وارد شده به منطقه
gemmule
یاخته کوچک که ازان جانورتازه پدیدمیاید غنچه کوچک
In this contract , there are no loopholes for either party .
دراین قرار داد هیچ را ؟ فراری برای طرفین نیست
fumigant
ماده فراری که بعنوان ضدعفونی برای دفع افات بکارمیرود
widget
آلت کوچک
[ابزار ]
[اسباب مکانیکی کوچک]
feverous
درحال تب
suspensive
درحال توقف
dying
درحال نزع
moribund
درحال نزع
blushingly
درحال شرمندگی
ongoing
درحال پیشرفت
For the time being. At peresent. presently.
درحال حاضر
suspense
درحال تعلیق
high water
دریا درحال مد
suspensive
درحال تعلیق
perdue
درحال کمین
to be on the grin
درحال پوزخندبودن
perlexedly
درحال اشفتگی
amort
درحال مرگ
on stream
درحال فعالیت
latent
درحال کمون
nascent
درحال تولد
aglow
درحال اشتعال
at the present moment
درحال حاضر
on the boil
درحال جوشیدن
shiveringly
درحال لرز
in a wrought up state
درحال عصبانی
in child birth
درحال زایمان
on one's knees
درحال خضوع
amok
درحال جنون
sejant
درحال جلوس
perdu
درحال کمین
reelingly
درحال تلوتلو
dormant
درحال کمون
kissing kind
درحال اشتی
functioning
درحال کار
struck
درحال اعتصاب
pig board
تخته کوچک برای موجهای کوچک
increments
فواصل کوچک کیسههای کوچک خرج
increment
فواصل کوچک کیسههای کوچک خرج
jigger
بادبان کوچک یکجور کرجی کوچک
the belligernt powers
دولتهای درحال جنگ
hang-up
درحال معلق ماندن
about to do something
<idiom>
درحال انجام کاری
pounced
درحال حمله با پنجه
fall into abeyance
درحال وقفه افتادن
sobersided
فروتن درحال هوشیاری
ramblingly
درحال گردش یاولگردی
enravish
درحال جذبه انداختن
pounce
درحال حمله با پنجه
enrapture
درحال جذبه انداختن
hang up
درحال معلق ماندن
rising
درحال ترقی یا صعود
hang-ups
درحال معلق ماندن
pounces
درحال حمله با پنجه
goods inwards
کالاهای درحال تحویل
goods intake
کالاهای درحال تحویل
jump kick
شوت درحال پرش
hover
درحال توقف پر زدن
hovered
درحال توقف پر زدن
hovers
درحال توقف پر زدن
saleint
درحال جست وخیز
saleintiant
درحال جست وخیز
hanging
اویزان درحال تعلیق
flutteringly
درحال اشفتگی مضطربانه
declining industry
صنعت درحال تنزل
sacking
درحال یورش وچپاول
pouncing
درحال حمله با پنجه
in one's cups
درحال میگساری و مستی
sejant
درحال چمباتمه زدن
overtaking vessel
ناو درحال سبقت
flagrante delicto
درحال ارتکاب جرم
goods receiving
کالاهای درحال تحویل
swing up
درحال تاب خوردن
real stagnation point
نقطهای که در ان سیال روی سطح جسم بحالت سکون درامده وازانجا جریان خطی شروع میشود
antistatic mat
پوششی در قسمت جلوی یک دستگاه مانند یک واحد دیسک که به حالت سکون حساس است لایی ناایستا
to grind out an oath
درحال دندان قرچه سوگندیادکردن
streamers
نوار یاپرچم درحال اهتزاز
to dye in the wool
درحال خامی رنگ کردن
to dye in grain
درحال خامی رنگ کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com