English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 99 (2 milliseconds)
English Persian
s.for study ذوق تحصیل
Search result with all words
schooling تحصیل
gain حصول تحصیل منفعت کردن
gained حصول تحصیل منفعت کردن
gains حصول تحصیل منفعت کردن
school تحصیل در مدرسه
schools تحصیل در مدرسه
strike اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
strikes اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
acquisition تحصیل
acquisitions تحصیل
availability سهولت و امکان تحصیل اعتبار
get تحصیل شده
get حاصل کردن تحصیل کردن
gets تحصیل شده
gets حاصل کردن تحصیل کردن
getting تحصیل شده
getting حاصل کردن تحصیل کردن
recoveries تحصیل چیزی
recovery تحصیل چیزی
graft پیوند بافت تحصیل پول و مقام و غیره ازراههای نادرست
graft از راه نادرستی تحصیل کردن
grafted پیوند بافت تحصیل پول و مقام و غیره ازراههای نادرست
grafted از راه نادرستی تحصیل کردن
grafts پیوند بافت تحصیل پول و مقام و غیره ازراههای نادرست
grafts از راه نادرستی تحصیل کردن
safe conduct سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
safe conducts سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
safe-conducts سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
co ed دختری که دردبیرستان یادانشکده مختلط تحصیل میکند وابسته به مدارس مختلط پسرودختر
co-ed دختری که دردبیرستان یادانشکده مختلط تحصیل میکند وابسته به مدارس مختلط پسرودختر
co-eds دختری که دردبیرستان یادانشکده مختلط تحصیل میکند وابسته به مدارس مختلط پسرودختر
earn تحصیل کردن
earned تحصیل کردن
earns تحصیل کردن
homecoming عازم میهن مراجعت به وطن یامحل تحصیل
homecomings عازم میهن مراجعت به وطن یامحل تحصیل
obtaining تحصیل
achievement تحصیل
achievements تحصیل
procure تحصیل کردن جاکشی کردن
procured تحصیل کردن جاکشی کردن
procures تحصیل کردن جاکشی کردن
procuring تحصیل کردن جاکشی کردن
serendipity تحصیل نعمت غیرمترقبه
degree دیپلم یا درجه تحصیل
degrees دیپلم یا درجه تحصیل
graduation فراغت از تحصیل
win بدست اوردن تحصیل کردن
wins بدست اوردن تحصیل کردن
achieve تحصیل کردن
achieved تحصیل کردن کسب موفقیت کردن
achieves تحصیل کردن کسب موفقیت کردن
achieving تحصیل کردن کسب موفقیت کردن
studies تحصیل
studies تحصیل کردن مطالعه کردن
study تحصیل
study تحصیل کردن مطالعه کردن
studying تحصیل
studying تحصیل کردن مطالعه کردن
minor در رشته ثانوی یا فرعی تحصیل کردن کماد
cultured مهذب تحصیل کرده
educated تحصیل کرده
acquirement تحصیل
acquistion تحصیل
alumni پسریامردیکه دراموزشگاهی تحصیل کرده وازانجافارغ التحصیل شده
clerisy طبقه تحصیل کرده
dropout کسی که ترک تحصیل میکند
earned income درامد تحصیل شده
etymologize تحصیل علم اشتقاق کردن
he applied him self to study مشغول تحصیل شد
impetration تحصیل بدرخواست
ineducable غیر قابل تحصیل
my unwillingness to study بی میلی من نسبت بتحصیل بیزازی من از تحصیل
nonresident تحصیل مکاتباتی
procuance تحصیل چیزی خرید
procuration تحصیل چیزی خرید
s.for study میل به تحصیل
school and college ability test آزمون توانایی تحصیل درمدرسه و دانشگاه
school drop out ترک تحصیل کرده
schoolable مشمول تحصیل اجباری
schoolfellow تعلیم تحصیل
scoolable مشغول تحصیل اجباری
securement تحصیل
securer تحصیل کننده
self taught تحصیل کرده
studiousness عشق بخواندن یا تحصیل
to leave school ترک تحصیل کردن
to obtain permission تحصیل اجازه کردن
to study for the bar تحصیل حقوق کردن
to study persian زبان فارسی تحصیل کردن
toi mug at سخت تحصیل کردن
school age سن آغاز تحصیل
school age سالهای تحصیل
yuppie جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
yuppies جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
To neglect ones studies . از تحصیل خود غافل ماندن ( شدن )
academia حیطه ای از فعالیت ها و کار مرتبط با تحصیل در دانشگاه
convocation جشن پایان تحصیل جمعی دانشجویان
Partial phrase not found.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com