English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 123 (7 milliseconds)
English Persian
patentee ذینفع اختراع ثبت شده
Search result with all words
patentee ذینفع اختراع به ثبت رسیده
Other Matches
specification اوصاف و مشخصات دقیق یک اختراع که بر مبنای ان اختراع ثبت میشود
patents حق ثبت اختراع حق انحصاری اختراع
patenting حق ثبت اختراع حق انحصاری اختراع
patented حق ثبت اختراع حق انحصاری اختراع
patent حق ثبت اختراع حق انحصاری اختراع
beneficiary ذینفع
interested ذینفع
beneficiaries ذینفع
endorsee ذینفع
nominees ذینفع
nominee ذینفع
payees ذینفع
payee ذینفع
interests ذینفع کردن
interest ذینفع کردن
stranger غیر ذینفع
interested شخص ذینفع
interest groups گروههای ذینفع
devisee ذینفع حواله ارزی
advising bank بانکی که گشایش اعتبار اسنادی رابه ذینفع
holocausts هرنوع سندی که تماما" به خط خود ذینفع باشد
holocaust هرنوع سندی که تماما" به خط خود ذینفع باشد
excogitation اختراع
device اختراع
devices اختراع
mintage اختراع
patent right حق اختراع
patents حق اختراع
invention اختراع
contraptions اختراع
contraption اختراع
contrivances اختراع
patent حق اختراع
patenting حق اختراع
patented حق اختراع
contrivance اختراع
inventive اختراع کننده
patenting حق تثبیت اختراع
drum up <idiom> اختراع کردن
invented اختراع کردن
inventing اختراع کردن
invents اختراع کردن
to patent an invention ثبت اختراع
patenting حق ثبت اختراع
make something up <idiom> اختراع کردن
pull out of a hat <idiom> اختراع کردن
patent حق ثبت اختراع
invention of the aeroplane اختراع هواپیما
inventible قابل اختراع
invenit اختراع کرد
forgetive اختراع کننده
patent حق تثبیت اختراع
patented حق ثبت اختراع
patented حق تثبیت اختراع
minted اختراع کردن
inventive power هوش اختراع
artifice اختراع نیرنگ
artifices اختراع نیرنگ
inventive power قوه اختراع
mint اختراع کردن
patents حق ثبت اختراع
patents حق تثبیت اختراع
appliances تمهید اختراع
fictions داستان اختراع
fiction داستان اختراع
invent اختراع کردن
inventiveness قوه اختراع
mints اختراع کردن
appliance تمهید اختراع
inventiveness هوش اختراع
minting اختراع کردن
ingenuity امادگی برای اختراع
patent اختراع ثبت شده
best thing since sliced bread <idiom> [یک نوآوری یا اختراع خوب]
patent حق ثبت اختراع پروانه
contrivable اختراع کردنی اندیشیدنی
figment سخن جعلی اختراع
forgetive دارای هوش اختراع
patents حق ثبت اختراع پروانه
coin اختراع وابداع کردن
figments سخن جعلی اختراع
patenting حق ثبت اختراع پروانه
patents اختراع ثبت شده
patented حق ثبت اختراع پروانه
patenting اختراع ثبت شده
coins اختراع وابداع کردن
patented اختراع ثبت شده
patentee صاحب اختراع ثبت شده
compass نقشه کشیدن اختراع کردن
patentee صاحب اختراع ثبت شدن
europatents حق اختراع قابل قبول دراروپا
trump up <idiom> ساختن ،درمغز اختراع کردن
atentee صاحب اختراع ثبت شده
daedal دارای هوش اختراع پیچیده
CERN یس که www اولین آنجا اختراع شد
It sinds into insignificance beside his invention . این درمقابل اختراع اوهیچ است
cook up <idiom> اختراع کردن ،ساختن وچیزی روباهم گذاشتن
ajeeb دستگاه شطرنجبازمکانیکی به اختراع چارلزارثر هاپر در 8681
europatents اختراع ثبت شده که دراروپا معتبر میباشد
newest وسیله الکترونیکی که اخیرا اختراع شده باشد
newer وسیله الکترونیکی که اخیرا اختراع شده باشد
new- وسیله الکترونیکی که اخیرا اختراع شده باشد
nordenfelt یکجور مسلسل که سوئدی اختراع کرده است
contraption تدبیر [اختراع] [ابتکار] [اسباب عجیب و غریب]
new وسیله الکترونیکی که اخیرا اختراع شده باشد
royalties پولی که در مقابل استفاده از اختراع به صاحب ان پرداخت میگردد
royalty پولی که در مقابل استفاده از اختراع به صاحب ان پرداخت میگردد
mauser یکجور تفنگ که ماوزرنام المانی اختراع کرده است
morse alphabet or code الفبای خط و نقطه که شخصی بنام morse برای تلگراف اختراع کرد
caveator کسیکه درضمن تقاضای ثبت اختراع تقاضامیکند به تقاضای دیگران تر
upward compatible طراحی شده برای سازگاری با مدلهای موجود یا مدلهای آینده که هنوز اختراع نشده اند
upwards compatible طراحی شده برای سازگاری با مدلهای موجود یا مدلهای آینده که هنوز اختراع نشده اند
devises درست کردن اختراع کردن
devised درست کردن اختراع کردن
concoct جعل کردن اختراع کردن
devising درست کردن اختراع کردن
devise درست کردن اختراع کردن
concocts جعل کردن اختراع کردن
concocted جعل کردن اختراع کردن
concocting جعل کردن اختراع کردن
think up <idiom> اختراع کردن،خلق کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com