Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (2 milliseconds)
English
Persian
chairman
رئیس جلسه
chairmen
رئیس جلسه
chairperson
رئیس جلسه
chairpersons
رئیس جلسه
Other Matches
sederunt
جلسه روحانیان کلیسا اعضای جلسه روحانی شورای روحانی
for two weeks
جلسه دوهفته پس افتاد جلسه را به دوهفته بعدموکول کردند
lord high stew of england
رئیس تشریفات تاجگذاری رئیس دادگاه دادرسی
paymaster general
رئیس سررشته داری رئیس کارپردازی
letter of recall
نامهای است که رئیس یک کشور به رئیس کشور دیگرنوشته و از او تقاضای مرخص کردن سفیری را که کارش در مملکت مرسل الیه پایان یافته میکند
emcee
بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
public relations officers
رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
public relations officer
رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
emcees
بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
republics
حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
republic
حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
seance
جلسه
sitting
جلسه
meeting
جلسه
sittings
جلسه
meetings
جلسه
meet
: جلسه
session
جلسه
meets
: جلسه
sessions
جلسه
public session
جلسه علنی
nonresident
غیرحاضر در جلسه
general meeting
جلسه عمومی
order of the day
دستور جلسه
in the meeting of d may
در جلسه سوم می
reunion
تجدید جلسه
agendas
دستور جلسه
meetings
انجمن جلسه
minutes
صورت جلسه
court session
جلسه دادگاه
agenda
دستور جلسه
reunions
تجدید جلسه
meeting
انجمن جلسه
special session
جلسه مخصوص
minute
صورت جلسه
recredential
نامهای است که بعضی اوقات رئیس دولتی که سفیر نزد ان ماموریت دارد در جواب احضار نامه سفیر به رئیس دولت فرستنده سفیر می نویسد و در واقع این نامه پاسخی است به استوار نامهای که سفیر در شروع ماموریتش تقدیم داشته است
work out
برنامه یک جلسه تمرین
to hold a session
جلسه منعقد کردن
convenes
تشکیل جلسه دادن
convening
تشکیل جلسه دادن
convene
تشکیل جلسه دادن
the house went into secret session
مجلس جلسه سری
stags
جلسه یا مهمانی مردانه
marathons
جلسه گروهی طولانی
record
صورت جلسه سابقه
marathon
جلسه گروهی طولانی
special session
جلسه فوق العاده
convened
تشکیل جلسه دادن
sitting in camera
جلسه غیر علنی
sitting in camera
جلسه خصوصی دادگاه
to hold a meeting
جلسه منعقد کردن
seance
جلسه احضار روح
rehearing
جلسه دادرسی مجدد
bull session
جلسه محاوره ومرور
private session
جلسه غیر علنی
protocol
صورت جلسه ازمایش
protocol
صورت جلسه کنفرانس
protocols
صورت جلسه ازمایش
convocations
جلسه عمومی دانشجویان
convocation
جلسه عمومی دانشجویان
stag
جلسه یا مهمانی مردانه
protocols
صورت جلسه کنفرانس
seance
جلسه احضارارواح وغیره
spectators
مستمعین جلسه دادگاه
walkout
اعتصاب ,ترک جلسه
walkouts
اعتصاب ,ترک جلسه
cabinet council
جلسه هیات وزیران
The meeting was postponed.
جلسه را عقب انداختند
critic report
گزارش نتیجه جلسه انتقاد
Those who attended the meeting.
کسانیکه در جلسه حاضر بودند
open the meeting
رسمیت جلسه را اعلام کردن
critiques
جلسه انتقاد بعد ازعملیات
proces verbal
صورت جلسه نشست نامه
preside
ریاست جلسه را بعهده داشتن
presided
ریاست جلسه را بعهده داشتن
presiding
ریاست جلسه را بعهده داشتن
critique
جلسه انتقاد بعد ازعملیات
presides
ریاست جلسه را بعهده داشتن
to sit
درباره موضوعی جلسه کردن
adjournments
احاله رسیدگی به جلسه بعد
adjournment
احاله رسیدگی به جلسه بعد
The date of the meeting has been advanced.
تاریخ جلسه جلو افتاده است
masters of ceremonies
متصدی تفریحات یا معرف نطاق جلسه
minute
خلاصه ساختن صورت جلسه نوشتن
call a metting
تعیین وقت و دعوت برای جلسه
seminar
جلسه بحث وتحقیق در اطراف موضوعی
committees
هیئت بررسی انجمن جلسه خصوصی
seminars
جلسه بحث وتحقیق در اطراف موضوعی
master of ceremonies
متصدی تفریحات یا معرف نطاق جلسه
committee
هیئت بررسی انجمن جلسه خصوصی
the rules of protocol
قوانین قرارداد
[صورت جلسه کنفرانس]
I acted as interpreter for the Prime Minister at yesterday's meeting.
من در جلسه دیروز مترجم نخست وزیر بودم.
hansardize
متوجه مذاکرات جلسه پیش خودش کردن
quorum
حداقل عده لازم برای رسمیت جلسه
agendas
لیست کارهایی که میبایست در جلسه به انهارسیدگی شود
briefing
جلسه توجیهی خلاصه کردن دستورات و گزارشات
briefings
جلسه توجیهی خلاصه کردن دستورات و گزارشات
convoke
برای تشکیل جلسه وشورایاکمیسیون دعوت کردن
agenda
لیست کارهایی که میبایست در جلسه به انهارسیدگی شود
to call a meeting of the board of directors
برای شرکت در جلسه هیئت مدیره احضار کردن
To conduct a meeting in an orderly manner.
جلسه ای رابا نظم وتر تیب اداره کردن
peremptory undertaking
تعهد خواهان باارائه دلیل در اولین جلسه بعدی دادگاه
national educational computing conferenc
جلسه سالیانه فارغ التحصیلان علاقمند به استفاده کامپیوتر در اموزش
walkthrough
جلسه بررسی که در ان یک مرحله از توسعه سیستم یابرنامه برای معرفی کردن خطاها مرور میشود
ruler
رئیس سر
warden
رئیس
leader
رئیس
leaders
رئیس
warden
رئیس
wardens
رئیس
mugwump
رئیس
provosts
رئیس
rulers
رئیس سر
superior
رئیس
chief
رئیس
chiefs
رئیس
header
رئیس
directors
رئیس
director
رئیس
chairmen
رئیس
headers
رئیس
provost
رئیس
superiors
رئیس
higher up
رئیس
administer
رئیس
administered
رئیس
administering
رئیس
headsman
رئیس
head master
رئیس
syndic
رئیس
administers
رئیس
chairman
رئیس
administrator
رئیس
masters
رئیس
sheik
رئیس
mastered
رئیس
sheikh
رئیس
headmen
رئیس
sheikhs
رئیس
administrators
رئیس
directors general
رئیس کل
commandants
رئیس
commandant
رئیس
director generals
رئیس کل
director general
رئیس کل
sheiks
رئیس
president
رئیس
headman
رئیس
master
رئیس
Deans
رئیس
superintendent
رئیس
superintendents
رئیس
head
رئیس
Dean
رئیس
presidents
رئیس
harbor master
رئیس بندر
subprincipal
نایب رئیس
harbour master
رئیس بندر
staff manager
رئیس کارگزینی
head mistress
خانم رئیس
chief of protocol
رئیس تشریفات
head of business firm
رئیس تجارتخانه
gun captain
رئیس توپ
gun captain
رئیس قبضه
beach master
رئیس بارانداز
chief of police
رئیس شهربانی
vice president
نایب رئیس
vice chairman
نایب رئیس
chief of state
رئیس دولت
communication chief
رئیس ارتباطات
veep
نایب رئیس
the pro tem chief
رئیس موقت
dominie
رئیس اموزشگاه
wagon master
رئیس قطار
head of the state
رئیس دولت
wharfmaster
رئیس بندر
presidentess
زن رئیس جمهور
shop stewards
رئیس گروه
shop steward
رئیس گروه
First Lady
زن رئیس جمهور
office manager
رئیس دفتر
office manager
رئیس اداره
section chief
رئیس قبضه
First Ladies
زن رئیس جمهور
He is in bad with the boss.
با رئیس اش بد است
sagamore
رئیس ایل
phylarch
رئیس قبیله
president of the republic
رئیس جمهور
president of the court
رئیس دادگاه
ring master
رئیس سیرک
post general
رئیس کل پست
sachem
رئیس ایل
Chief of protocol. Master of ceremonies.
رئیس تشریفات
podesta
رئیس شهربانی
anchormen
رئیس گروه
sheik
رئیس قبیله
sheik
رئیس خانواده
kapell meister
رئیس ارکستر
jurat
رئیس شهرداری
hierarch
رئیس روحانی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com