Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (2 milliseconds)
English	Persian
mess steward	رئیس رسد غذاخوری سراشپز
Other Matches
consolidated dining facility	تاسیسات غذاخوری عمومی مجتمع غذاخوری عمومی
chef	سراشپز
chefs	سراشپز
lord high stew of england	رئیس تشریفات تاجگذاری رئیس دادگاه دادرسی
paymaster general	رئیس سررشته داری رئیس کارپردازی
eating	غذاخوری
monophagy	یک نوع غذاخوری
mess	سالن غذاخوری
messes	سالن غذاخوری
mass hall	سالن غذاخوری
mess gear	وسایل غذاخوری
meal time	هنگام غذاخوری
mess kit	وسایل غذاخوری
mess kit	فرف عایق غذاخوری
mess	غذاخوری باشگاه ناو
officer's mess	سالن غذاخوری افسران
messes	غذاخوری باشگاه ناو
place settings	وسایل میز غذاخوری
place setting	وسایل میز غذاخوری
repasts	غذا خوردن وقت غذاخوری
repast	غذا خوردن وقت غذاخوری
letter of recall	نامهای است که رئیس یک کشور به رئیس کشور دیگرنوشته و از او تقاضای مرخص کردن سفیری را که کارش در مملکت مرسل الیه پایان یافته میکند
public relations officers	رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
emcee	بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
public relations officer	رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
emcees	بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
republics	حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
republic	حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
recredential	نامهای است که بعضی اوقات رئیس دولتی که سفیر نزد ان ماموریت دارد در جواب احضار نامه سفیر به رئیس دولت فرستنده سفیر می نویسد و در واقع این نامه پاسخی است به استوار نامهای که سفیر در شروع ماموریتش تقدیم داشته است
masters	رئیس
mastered	رئیس
director generals	رئیس کل
directors general	رئیس کل
master	رئیس
superintendents	رئیس
presidents	رئیس
administers	رئیس
administering	رئیس
head	رئیس
mugwump	رئیس
administered	رئیس
superintendent	رئیس
administer	رئیس
provosts	رئیس
wardens	رئیس
chairmen	رئیس
superiors	رئیس
chairman	رئیس
provost	رئیس
superior	رئیس
warden	رئیس
leaders	رئیس
leader	رئیس
administrator	رئیس
administrators	رئیس
chief	رئیس
chiefs	رئیس
higher up	رئیس
headsman	رئیس
head master	رئیس
rulers	رئیس سر
headers	رئیس
headmen	رئیس
headman	رئیس
director general	رئیس کل
director	رئیس
warden	رئیس
syndic	رئیس
ruler	رئیس سر
Deans	رئیس
Dean	رئیس
sheikh	رئیس
commandant	رئیس
commandants	رئیس
president	رئیس
sheiks	رئیس
directors	رئیس
header	رئیس
sheik	رئیس
sheikhs	رئیس
chairpersons	رئیس جلسه
anchor man	رئیس گروه
bossed	رئیس کارفرما
anchor men	رئیس گروه
anchormen	رئیس گروه
First Ladies	زن رئیس جمهور
chairperson	رئیس جلسه
Chancellor	رئیس دانشگاه
Chancellors	رئیس دانشگاه
beach master	رئیس بارانداز
chairmen	رئیس جلسه
boss	رئیس کارفرما
wagon master	رئیس قطار
wharfmaster	رئیس بندر
chairman	رئیس جلسه
wharfmaster	رئیس اسکله
First Lady	زن رئیس جمهور
shop steward	رئیس گروه
figurehead	رئیس پوشالی
vice-chancellors	نایب رئیس
vice-chancellor	نایب رئیس
vice chancellor	نایب رئیس
vice president	معاون [رئیس]
stationmaster	رئیس ایستگاه
figurehead	رئیس بی نفوذ
figureheads	رئیس پوشالی
bosses	رئیس کارفرما
shop stewards	رئیس گروه
He is in bad with the boss.	با رئیس اش بد است
Chief of protocol. Master of ceremonies.	رئیس تشریفات
bossing	رئیس کارفرما
station master	رئیس ایستگاه
chief of police	رئیس شهربانی
figureheads	رئیس بی نفوذ
stationmasters	رئیس ایستگاه
podesta	رئیس شهربانی
mint master	رئیس ضرابخانه
phylarch	رئیس قبیله
mess president	رئیس باشگاه
shipmaster	رئیس کشتی
site manager	رئیس کارگاه
social secretary	رئیس دفتر
speaker of parliament	رئیس مجلس
speaker of parliament	رئیس پارلمان
sheik	رئیس خانواده
sheik	رئیس قبیله
section chief	رئیس قبضه
post general	رئیس کل پست
president of the court	رئیس دادگاه
office manager	رئیس دفتر
president of the republic	رئیس جمهور
presidentess	زن رئیس جمهور
office manager	رئیس اداره
ring master	رئیس سیرک
sachem	رئیس ایل
sagamore	رئیس ایل
staff manager	رئیس کارگزینی
lord chancellor	رئیس کل داوران
subprincipal	نایب رئیس
harbor master	رئیس بندر
gun captain	رئیس توپ
gun captain	رئیس قبضه
dominie	رئیس اموزشگاه
veep	نایب رئیس
communication chief	رئیس ارتباطات
vice chairman	نایب رئیس
vice president	نایب رئیس
chief of state	رئیس دولت
harbour master	رئیس بندر
head mistress	خانم رئیس
head of business firm	رئیس تجارتخانه
leadden limbs	رئیس اسپ
lady principal	خانم رئیس
kapell meister	رئیس ارکستر
jurat	رئیس شهرداری
hierarch	رئیس روحانی
heresiarch	رئیس رافضیون
heguman	رئیس دیر
the pro tem chief	رئیس موقت
head of the state	رئیس دولت
chief of protocol	رئیس تشریفات
prior	رئیس صومعه
presidents	رئیس دانشگاه
Chief of Staff	رئیس ستاد
presidents	رئیس جمهور
prefects	رئیس فرمانده
Prime Minister	رئیس الوزرا
president	رئیس دانشگاه
Prime Ministers	رئیس الوزرا
warden	رئیس زندان
wardens	رئیس زندان
premiere	مهمتر رئیس
emcee	رئیس تشریفات
premiered	مهمتر رئیس
president	رئیس جمهور
Chiefs of Staff	رئیس ستاد
chamberlain	رئیس خلوت
chamberlains	رئیس خلوت
emcees	رئیس تشریفات
ringmaster	رئیس گود
ringmasters	رئیس سیرک
ringmasters	رئیس گود
abbots	رئیس راهبان
abbot	رئیس راهبان
surgeon	رئیس بهداری
principal	رئیس مدیر
premiers	مهمتر رئیس
principals	رئیس مدیر
premier	مهمتر رئیس
surgeons	رئیس بهداری
masters of ceremonies	رئیس تشریفات
master of ceremonies	رئیس تشریفات
arch-	موذی رئیس
schoolmistresses	خانم رئیس
chieftains	رئیس قبیله
sheikh	رئیس قبیله
sheikhs	رئیس خانواده
postmaster	رئیس پست
postmasters	رئیس پست
arches	موذی رئیس

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com