Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (10 milliseconds)
English
Persian
Chief of Staff
رئیس ستاد
Chiefs of Staff
رئیس ستاد
Search result with all words
assistant chief of staff
معاون رئیس ستاد
jcs
رئیس ستاد ارتش
jcs
رئیس ستاد مشترک
joint chief of staff
رئیس ستاد مشترک
joint chief of staff
رئیس ستاد ارتش
vice chief of staff
جانشین رئیس ستاد
Other Matches
combined staff
ستاد مختلط ستاد متشکل از پرسنل نظامی چند کشور در عملیات
integrated staff
ستاد یکپارچه ستاد التقاطی
lord high stew of england
رئیس تشریفات تاجگذاری رئیس دادگاه دادرسی
paymaster general
رئیس سررشته داری رئیس کارپردازی
letter of recall
نامهای است که رئیس یک کشور به رئیس کشور دیگرنوشته و از او تقاضای مرخص کردن سفیری را که کارش در مملکت مرسل الیه پایان یافته میکند
public relations officers
رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
emcees
بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
emcee
بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
public relations officer
رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
republics
حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
republic
حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
headquarters
ستاد
general staff
ستاد کل
staffs
1- ستاد 2- کارکنان
staffs
قسمت ستاد
conducting staff
ستاد هادی
duty officer
افسرمداومتکار ستاد
directing staff
ستاد هادی
general staff
ستاد ارتش
operational headquarters
ستاد عملیاتی
officer on duty
افسرنگهبان ستاد
joint staff
ستاد مشترک
integrated staff
ستاد توام
special staff
ستاد تخصصی
staff officer
افسر ستاد
supreme commander's staff
ستاد کل ارتش
general staff
ستاد عمومی
vice chief of staff
دستیاررئیس ستاد
personal staff
ستاد شخصی
army staff
ستاد نظامی
staff
قسمت ستاد
staff
1- ستاد 2- کارکنان
brigade staff
ستاد تیپ
GHQ
ستاد عمومی
staffed
1- ستاد 2- کارکنان
staffed
قسمت ستاد
brigade headquarters
ستاد تیپ
combined staff
ستاد مرکب
joint
ستاد مشترک
army general staff
ستاد عمومی ارتش
army staff
ستاد نیروی زمینی
staffed
پرسنل ستاد ستادی
GHQ
مخفف ستاد مرکزی
duty officer
افسر نگهبان ستاد
directing staff
ستاد هدایت کننده
conducting staff
ستاد هدایت کننده
staff
پرسنل ستاد ستادی
supreme commander's staff
ستاد عالی ارتش
personal staff
ستاد خصوصی فرمانده
staffs
پرسنل ستاد ستادی
staff
چوب پرچم ستاد ارتش
staffs
چوب پرچم ستاد ارتش
planning staff
ستاد طرح ریزی کننده
staffed
چوب پرچم ستاد ارتش
general staff college
دانشکده فرماندهی و ستاد دانشگاه جنگ
combined communication board
هیئت ارتباطات ستاد یکانهای مرکب
staff
مربوط به ستاد سمبه پاک کننده توپ
staffed
مربوط به ستاد سمبه پاک کننده توپ
staffs
مربوط به ستاد سمبه پاک کننده توپ
reconstitution site
قرارگاه یا ستاد بازیافتی ازیک یکان منهدم شده
recredential
نامهای است که بعضی اوقات رئیس دولتی که سفیر نزد ان ماموریت دارد در جواب احضار نامه سفیر به رئیس دولت فرستنده سفیر می نویسد و در واقع این نامه پاسخی است به استوار نامهای که سفیر در شروع ماموریتش تقدیم داشته است
provost
رئیس
provosts
رئیس
mugwump
رئیس
chiefs
رئیس
administrators
رئیس
administrator
رئیس
chief
رئیس
chairman
رئیس
directors general
رئیس کل
director generals
رئیس کل
director general
رئیس کل
masters
رئیس
head master
رئیس
headsman
رئیس
superior
رئیس
higher up
رئیس
warden
رئیس
leaders
رئیس
leader
رئیس
administers
رئیس
superiors
رئیس
wardens
رئیس
administered
رئیس
administer
رئیس
chairmen
رئیس
mastered
رئیس
Dean
رئیس
commandant
رئیس
commandants
رئیس
sheik
رئیس
warden
رئیس
president
رئیس
sheiks
رئیس
sheikhs
رئیس
sheikh
رئیس
syndic
رئیس
headman
رئیس
rulers
رئیس سر
headmen
رئیس
ruler
رئیس سر
administering
رئیس
Deans
رئیس
headers
رئیس
director
رئیس
superintendent
رئیس
head
رئیس
superintendents
رئیس
master
رئیس
presidents
رئیس
header
رئیس
directors
رئیس
anchor men
رئیس گروه
communication chief
رئیس ارتباطات
harbour master
رئیس بندر
wharfmaster
رئیس اسکله
wharfmaster
رئیس بندر
dominie
رئیس اموزشگاه
wagon master
رئیس قطار
anchormen
رئیس گروه
First Ladies
زن رئیس جمهور
chairperson
رئیس جلسه
chairpersons
رئیس جلسه
chairmen
رئیس جلسه
Chief of protocol. Master of ceremonies.
رئیس تشریفات
beach master
رئیس بارانداز
He is in bad with the boss.
با رئیس اش بد است
shop stewards
رئیس گروه
Chancellors
رئیس دانشگاه
shop steward
رئیس گروه
Chancellor
رئیس دانشگاه
chief of police
رئیس شهربانی
chief of protocol
رئیس تشریفات
chief of state
رئیس دولت
First Lady
زن رئیس جمهور
chairman
رئیس جلسه
anchor man
رئیس گروه
vice president
معاون
[رئیس]
president of the republic
رئیس جمهور
mint master
رئیس ضرابخانه
mess president
رئیس باشگاه
section chief
رئیس قبضه
lord chancellor
رئیس کل داوران
sheik
رئیس قبیله
leadden limbs
رئیس اسپ
lady principal
خانم رئیس
kapell meister
رئیس ارکستر
sagamore
رئیس ایل
office manager
رئیس اداره
presidentess
زن رئیس جمهور
president of the court
رئیس دادگاه
post general
رئیس کل پست
podesta
رئیس شهربانی
phylarch
رئیس قبیله
ring master
رئیس سیرک
sachem
رئیس ایل
office manager
رئیس دفتر
jurat
رئیس شهرداری
sheik
رئیس خانواده
head mistress
خانم رئیس
harbor master
رئیس بندر
gun captain
رئیس توپ
gun captain
رئیس قبضه
subprincipal
نایب رئیس
the pro tem chief
رئیس موقت
veep
نایب رئیس
vice chairman
نایب رئیس
head of business firm
رئیس تجارتخانه
head of the state
رئیس دولت
staff manager
رئیس کارگزینی
shipmaster
رئیس کشتی
site manager
رئیس کارگاه
social secretary
رئیس دفتر
speaker of parliament
رئیس مجلس
speaker of parliament
رئیس پارلمان
hierarch
رئیس روحانی
heresiarch
رئیس رافضیون
heguman
رئیس دیر
vice president
نایب رئیس
postmasters
رئیس پست
Prime Minister
رئیس الوزرا
principals
رئیس مدیر
principal
رئیس مدیر
prior
رئیس صومعه
abbots
رئیس راهبان
abbot
رئیس راهبان
premiers
مهمتر رئیس
premier
مهمتر رئیس
chamberlains
رئیس خلوت
chamberlain
رئیس خلوت
presidents
رئیس دانشگاه
Prime Ministers
رئیس الوزرا
warden
رئیس زندان
postmaster
رئیس پست
chieftains
رئیس قبیله
chieftain
رئیس قبیله
magistrates
رئیس کلانتری
magistrate
رئیس کلانتری
premiering
مهمتر رئیس
premieres
مهمتر رئیس
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com