Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (33 milliseconds)
English
Persian
patronised
رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronises
رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronize
رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronized
رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronizes
رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
Other Matches
schoolmasters
مثل رئیس مدرسه رفتار کردن
schoolmaster
مثل رئیس مدرسه رفتار کردن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
letter of recall
نامهای است که رئیس یک کشور به رئیس کشور دیگرنوشته و از او تقاضای مرخص کردن سفیری را که کارش در مملکت مرسل الیه پایان یافته میکند
emcees
بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
emcee
بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
countenances
تشویق کردن
countenancing
تشویق کردن
countenance
[encourage]
تشویق کردن
cheered
تشویق کردن
elate
تشویق کردن
hearten
تشویق کردن
reanimate
تشویق کردن
encouage
تشویق کردن
lead on
تشویق کردن
to put a premium on
تشویق کردن
countenanced
تشویق کردن
countenance
تشویق کردن
embolden
تشویق کردن
eulogize
تشویق کردن
encourage
تشویق کردن
encourages
تشویق کردن
encouraged
تشویق کردن
eulogized
تشویق کردن
eulogizes
تشویق کردن
eulogizing
تشویق کردن
cheer
تشویق کردن
eulogising
تشویق کردن
eulogises
تشویق کردن
encourage
تشویق کردن
cheers
تشویق کردن
eulogised
تشویق کردن
inspirit
تشویق کردن
exhorting
تشویق و ترغیب کردن
exhorts
تشویق و ترغیب کردن
exhort
تشویق و ترغیب کردن
exhorted
تشویق و ترغیب کردن
princes
مثل شاهزاده رفتار کردن سروری کردن
prince
مثل شاهزاده رفتار کردن سروری کردن
overpraise
بیش از حد تشویق و تحسین کردن
befriends
دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriending
دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriend
دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriended
دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
oversell
بیش از حد کسی را به کاری تشویق کردن
graced
فیض الهی بخشیدن تشویق کردن
grace
فیض الهی بخشیدن تشویق کردن
graces
فیض الهی بخشیدن تشویق کردن
oversold
بیش از حد کسی را به کاری تشویق کردن
gracing
فیض الهی بخشیدن تشویق کردن
oversells
بیش از حد کسی را به کاری تشویق کردن
overselling
بیش از حد کسی را به کاری تشویق کردن
reward is an iduce to toil
چیزیکه ادم را بکار کردن تشویق میکند پاداش است
conduct
رفتار کردن رهبری کردن
conducted
رفتار کردن رهبری کردن
handles
رفتار کردن استعمال کردن
handle
رفتار کردن استعمال کردن
conducts
رفتار کردن رهبری کردن
conducting
رفتار کردن رهبری کردن
demeaned
رفتار کردن
treated
رفتار کردن با
to deport oneself
رفتار کردن
demean
رفتار کردن
treats
رفتار کردن
to demean oneself
رفتار کردن
treats
رفتار کردن با
treated
رفتار کردن
treat
رفتار کردن
treat
رفتار کردن با
demeans
رفتار کردن
to get up to nonsense
ابلهانه رفتار کردن
babies
مانندکودک رفتار کردن
despotize
مستبدانه رفتار کردن
jitter
با عصبانیت رفتار کردن
baby
مانندکودک رفتار کردن
shoot straight
<idiom>
منصفانه رفتار کردن
wrong
غیر منصفانه رفتار کردن
wrongs
غیر منصفانه رفتار کردن
wronging
غیر منصفانه رفتار کردن
matronize
مانند رئیسه رفتار کردن
to go with the tide
طبق مقتضیات رفتار کردن
to act
[be]
one's age
<idiom>
<verb>
طبق سن خود رفتار کردن
to lump them all together
<idiom>
با همه یکسان رفتار کردن
to wrong
غیر منصفانه رفتار کردن
emcees
رئیس تشریفات کردن
emcee
رئیس تشریفات کردن
stereotype
یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
princesses
مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
stereotypes
یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
crosser
خلاف میل کسی رفتار کردن
crosses
خلاف میل کسی رفتار کردن
princesse
مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
crossest
خلاف میل کسی رفتار کردن
stereotyping
یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
cross
خلاف میل کسی رفتار کردن
to cultivate good manners
کوشش کردن با ادب رفتار بکنند
live up to one's principles
موافق مرام خود رفتار کردن
grandmother
مثل مادر بزرگ رفتار کردن
grandmothers
مثل مادر بزرگ رفتار کردن
princess
مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
make oneself at home
<idiom>
مثل خونه خود رفتار کردن
stereotypy
یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
to go easy on somebody
[something]
با کسی
[چیزی]
مهربان
[آهسته]
[ملایم]
رفتار کردن
To treat them all alike. (indiscriminately).
همه رابا یک چوب راندن ( یکسان رفتار کردن )
to make
[commit]
a faux pas
اشتباه اجتماعی کردن
[در رابطه با رفتار بین مردم]
change horses in midstream
<idiom>
وسط کارمهمی نقشه یا رئیس را عوض کردن
emulated
کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulate
کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulating
کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulates
کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
Act your age
[and not your shoe size]
!
به سن خودت رفتار بکن !
[مثل بچه ها رفتار نکن !]
lord high stew of england
رئیس تشریفات تاجگذاری رئیس دادگاه دادرسی
simulating
کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
conduct
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
simulates
کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
simulate
کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
conducted
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
paymaster general
رئیس سررشته داری رئیس کارپردازی
public relations officer
رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
public relations officers
رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
republics
حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
republic
حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
charge
عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charges
عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
cheer
تشویق
encouragement
تشویق
eulogy
تشویق
eulogies
تشویق
exhortation
تشویق
cheered
تشویق
abets
تشویق
abetting
تشویق
abetted
تشویق
persuasion
تشویق
cheers
تشویق
persuasions
تشویق
abet
تشویق
applause
تشویق و تمجید
abetting
تشویق تقویت
take heart
<idiom>
تشویق شدن
persuadable
قابل تشویق
abetted
تشویق تقویت
to the cheers of
[the crowd]
با تشویق
[جمعیت]
lead on
<idiom>
تشویق موزیانه
abets
تشویق تقویت
inspiriting
تشویق کننده
encouragingly
ازراه تشویق
encourager
تشویق کننده
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
cheerleaders
سر دستهی تشویق کنندگان
acclamation
آفرین
[تشویق]
[تحسین]
unit awards
تشویق نامه یکانی
cheerleader
سر دستهی تشویق کنندگان
shot in the arm
<idiom>
تشویق یا برانگیختن چیزی
protreptic
تشویق کننده نصیحت
export incentive
تشویق دولت در جهت صادرات
you tell'em
<idiom>
تشویق شخص دربیان گفتهها
recredential
نامهای است که بعضی اوقات رئیس دولتی که سفیر نزد ان ماموریت دارد در جواب احضار نامه سفیر به رئیس دولت فرستنده سفیر می نویسد و در واقع این نامه پاسخی است به استوار نامهای که سفیر در شروع ماموریتش تقدیم داشته است
he inspirited me to do it
مرا بکردن ان کار تشویق کرد
citations
تقدیررسمی از ابراز لیاقت تشویق نامه
bounties
تشویق صنایع و بازرگانی به وسیله دولت
citation
تقدیررسمی از ابراز لیاقت تشویق نامه
patronizingly
ازروی بزرگ منشی ازراه تشویق
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
golden handshake
پاداشی که برای تشویق کارمند به بازنشستگی به او پیشنهاد میشود
golden handshakes
پاداشی که برای تشویق کارمند به بازنشستگی به او پیشنهاد میشود
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
trading stamp
تمبریکه برای تشویق در مقابل خرید کالا بخریدار میدهند
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com