Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (9 milliseconds)
English	Persian
staff manager	رئیس کارگزینی
Other Matches
personnel section	کارگزینی
personnel	کارگزینی
labour office	اداره کارگزینی
labouroffice	اداره کارگزینی
detail officer	افسر کارگزینی
administrative contracting office	دفتر استخدام کارگزینی
lord high stew of england	رئیس تشریفات تاجگذاری رئیس دادگاه دادرسی
paymaster general	رئیس سررشته داری رئیس کارپردازی
letter of recall	نامهای است که رئیس یک کشور به رئیس کشور دیگرنوشته و از او تقاضای مرخص کردن سفیری را که کارش در مملکت مرسل الیه پایان یافته میکند
public relations officer	رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
public relations officers	رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
emcees	بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
emcee	بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
republics	حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
republic	حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
recredential	نامهای است که بعضی اوقات رئیس دولتی که سفیر نزد ان ماموریت دارد در جواب احضار نامه سفیر به رئیس دولت فرستنده سفیر می نویسد و در واقع این نامه پاسخی است به استوار نامهای که سفیر در شروع ماموریتش تقدیم داشته است
personnel	کارمندان مجموعه کارمندان یک اداره اداره کارگزینی
leaders	رئیس
warden	رئیس
sheikh	رئیس
mugwump	رئیس
presidents	رئیس
chairman	رئیس
sheiks	رئیس
commandant	رئیس
commandants	رئیس
wardens	رئیس
sheikhs	رئیس
chiefs	رئیس
president	رئیس
leader	رئیس
chairmen	رئیس
director generals	رئیس کل
directors general	رئیس کل
higher up	رئیس
administrator	رئیس
administrators	رئیس
headsman	رئیس
masters	رئیس
head	رئیس
mastered	رئیس
superintendent	رئیس
superintendents	رئیس
master	رئیس
head master	رئیس
chief	رئیس
superiors	رئیس
Dean	رئیس
rulers	رئیس سر
ruler	رئیس سر
syndic	رئیس
header	رئیس
headers	رئیس
administered	رئیس
administer	رئیس
warden	رئیس
director	رئیس
administering	رئیس
Deans	رئیس
administers	رئیس
headmen	رئیس
headman	رئیس
provosts	رئیس
directors	رئیس
director general	رئیس کل
provost	رئیس
superior	رئیس
sheik	رئیس
beach master	رئیس بارانداز
chief of state	رئیس دولت
chairmen	رئیس جلسه
chief of police	رئیس شهربانی
gun captain	رئیس قبضه
dominie	رئیس اموزشگاه
communication chief	رئیس ارتباطات
chief of protocol	رئیس تشریفات
Chief Justice	رئیس دادگاه
chairman	رئیس جلسه
anchor men	رئیس گروه
magistrates	رئیس کلانتری
figureheads	رئیس پوشالی
figurehead	رئیس پوشالی
Chancellors	رئیس دانشگاه
figurehead	رئیس بی نفوذ
figureheads	رئیس بی نفوذ
vice-chancellors	نایب رئیس
vice-chancellor	نایب رئیس
vice chancellor	نایب رئیس
Chief Justices	رئیس دادگاه
boss	رئیس کارفرما
bossed	رئیس کارفرما
bosses	رئیس کارفرما
bossing	رئیس کارفرما
station master	رئیس ایستگاه
stationmaster	رئیس ایستگاه
stationmasters	رئیس ایستگاه
Chancellor	رئیس دانشگاه
gun captain	رئیس توپ
vice president	معاون [رئیس]
vice president	نایب رئیس
vice chairman	نایب رئیس
veep	نایب رئیس
the pro tem chief	رئیس موقت
subprincipal	نایب رئیس
speaker of parliament	رئیس پارلمان
speaker of parliament	رئیس مجلس
social secretary	رئیس دفتر
site manager	رئیس کارگاه
shipmaster	رئیس کشتی
sheik	رئیس خانواده
wagon master	رئیس قطار
wharfmaster	رئیس بندر
Chief of protocol. Master of ceremonies.	رئیس تشریفات
He is in bad with the boss.	با رئیس اش بد است
shop stewards	رئیس گروه
shop steward	رئیس گروه
First Lady	زن رئیس جمهور
First Ladies	زن رئیس جمهور
chairpersons	رئیس جلسه
chairperson	رئیس جلسه
anchormen	رئیس گروه
anchor man	رئیس گروه
wharfmaster	رئیس اسکله
sheik	رئیس قبیله
section chief	رئیس قبضه
lord chancellor	رئیس کل داوران
leadden limbs	رئیس اسپ
lady principal	خانم رئیس
kapell meister	رئیس ارکستر
jurat	رئیس شهرداری
hierarch	رئیس روحانی
heresiarch	رئیس رافضیون
heguman	رئیس دیر
head of the state	رئیس دولت
head of business firm	رئیس تجارتخانه
head mistress	خانم رئیس
harbour master	رئیس بندر
mess president	رئیس باشگاه
sagamore	رئیس ایل
sachem	رئیس ایل
ring master	رئیس سیرک
presidentess	زن رئیس جمهور
president of the republic	رئیس جمهور
president of the court	رئیس دادگاه
post general	رئیس کل پست
podesta	رئیس شهربانی
phylarch	رئیس قبیله
office manager	رئیس دفتر
office manager	رئیس اداره
mint master	رئیس ضرابخانه
harbor master	رئیس بندر
sheikhs	رئیس قبیله
presidents	رئیس دانشگاه
arches	موذی رئیس
Chief of Staff	رئیس ستاد
abbots	رئیس راهبان
surgeons	رئیس بهداری
surgeon	رئیس بهداری
ringmasters	رئیس گود
ringmasters	رئیس سیرک
Prime Minister	رئیس الوزرا
Prime Ministers	رئیس الوزرا
warden	رئیس زندان
principals	رئیس مدیر
presidents	رئیس جمهور
sheiks	رئیس قبیله
sheiks	رئیس خانواده
sheikh	رئیس خانواده
sheikh	رئیس قبیله
arch-	موذی رئیس
arch	موذی رئیس
sheikhs	رئیس خانواده
schoolmistress	خانم رئیس
schoolmistresses	خانم رئیس
president	رئیس جمهور
principal	رئیس مدیر
prefects	رئیس فرمانده
president	رئیس دانشگاه
prefect	رئیس فرمانده
ringmaster	رئیس گود
wardens	رئیس زندان
ringmaster	رئیس سیرک
chieftains	رئیس قبیله
master of ceremonies	رئیس تشریفات
postmaster	رئیس پست
emcees	رئیس تشریفات
postmasters	رئیس پست
Chiefs of Staff	رئیس ستاد
chamberlain	رئیس خلوت
chamberlains	رئیس خلوت
patriarch	رئیس خانواده
emcee	رئیس تشریفات
premier	مهمتر رئیس
patriarchs	رئیس خانواده
premiers	مهمتر رئیس
magistrate	رئیس کلانتری
chieftain	رئیس قبیله
masters of ceremonies	رئیس تشریفات
premieres	مهمتر رئیس
prior	رئیس صومعه

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com