English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (11 milliseconds)
English Persian
anchor man رئیس گروه
anchor men رئیس گروه
anchormen رئیس گروه
shop steward رئیس گروه
shop stewards رئیس گروه
Other Matches
packs گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
pack گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
lord high stew of england رئیس تشریفات تاجگذاری رئیس دادگاه دادرسی
paymaster general رئیس سررشته داری رئیس کارپردازی
letter of recall نامهای است که رئیس یک کشور به رئیس کشور دیگرنوشته و از او تقاضای مرخص کردن سفیری را که کارش در مملکت مرسل الیه پایان یافته میکند
beach group گروه خدمات بارانداز ساحلی گروه پیشرو یا یورتچی دریایی
commodity groups گروه اقلام مشابه لجستیکی گروه کالاهای مصرفی
emcee بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
emcees بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
public relations officer رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
public relations officers رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
beach party گروه ساحلی گروه شناسایی اسکله یا ساحل
republic حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
republics حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
civil reserve air fleet گروه هواپیماهای احتیاط کشوری گروه هواپیماهای غیرنظامی که در موقع جنگ مورد استفاده قرار می گیرند
task component بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
framing یک فرایند ارتباطات که تعیین میکند کدام گروه از بیتهاتشکیل یک کاراکتر را میدهدو کدام گروه کاراکترها یک پیام را نمایش میدهد
clean up party گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
countervailing power قدرت یک گروه که در واکنش به قدرت گروه دیگر بوجود می اید
task forces گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
task force گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
kaldor criterion ضابطهای که براساس ان هرگونه تغییر ازنظر اجتمائی مطلوب یا مفیداست مشروط برانکه میزان نفع گروه منتفع شونده ازمیزان گروه متضررشونده بیشتر باشد . این ضابطه اولین بار بوسیله اقتصاددان امریکائی
landing group گروه پیاده شونده به ساحل گروه پیاده شدن
amphibious task group گروه ماموریت اب خاکی گروه رزمی موقت اب خاکی
stables گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
stable گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
horde گروه بیشمار گروه
hordes گروه بیشمار گروه
recredential نامهای است که بعضی اوقات رئیس دولتی که سفیر نزد ان ماموریت دارد در جواب احضار نامه سفیر به رئیس دولت فرستنده سفیر می نویسد و در واقع این نامه پاسخی است به استوار نامهای که سفیر در شروع ماموریتش تقدیم داشته است
battery of tests گروه ازمونهای کارایی افراد گروه ازمونهای خصوصیات پرسنلی افراد
Dean رئیس
chairmen رئیس
ruler رئیس سر
president رئیس
Deans رئیس
chairman رئیس
higher up رئیس
presidents رئیس
head رئیس
commandant رئیس
administrators رئیس
administrator رئیس
master رئیس
head master رئیس
rulers رئیس سر
director generals رئیس کل
chiefs رئیس
superintendents رئیس
superintendent رئیس
directors general رئیس کل
sheikh رئیس
syndic رئیس
headman رئیس
chief رئیس
sheikhs رئیس
director general رئیس کل
provost رئیس
provosts رئیس
masters رئیس
headsman رئیس
mastered رئیس
commandants رئیس
sheiks رئیس
headmen رئیس
sheik رئیس
wardens رئیس
header رئیس
director رئیس
directors رئیس
headers رئیس
warden رئیس
leaders رئیس
warden رئیس
mugwump رئیس
leader رئیس
administer رئیس
superiors رئیس
superior رئیس
administers رئیس
administered رئیس
administering رئیس
jurat رئیس شهرداری
office manager رئیس دفتر
postmasters رئیس پست
staff manager رئیس کارگزینی
kapell meister رئیس ارکستر
office manager رئیس اداره
wardens رئیس زندان
Chancellors رئیس دانشگاه
warden رئیس زندان
veep نایب رئیس
vice chairman نایب رئیس
podesta رئیس شهربانی
postmaster رئیس پست
chamberlains رئیس خلوت
chieftain رئیس قبیله
chieftains رئیس قبیله
mint master رئیس ضرابخانه
the pro tem chief رئیس موقت
chairmen رئیس جلسه
magistrates رئیس کلانتری
magistrate رئیس کلانتری
chairman رئیس جلسه
premiering مهمتر رئیس
premieres مهمتر رئیس
lady principal خانم رئیس
premiered مهمتر رئیس
Chancellor رئیس دانشگاه
chamberlain رئیس خلوت
premiere مهمتر رئیس
sheikhs رئیس قبیله
abbots رئیس راهبان
bossing رئیس کارفرما
station master رئیس ایستگاه
sheik رئیس خانواده
stationmaster رئیس ایستگاه
stationmasters رئیس ایستگاه
sheik رئیس قبیله
Chief Justices رئیس دادگاه
section chief رئیس قبضه
sagamore رئیس ایل
bosses رئیس کارفرما
premier مهمتر رئیس
abbot رئیس راهبان
social secretary رئیس دفتر
lord chancellor رئیس کل داوران
site manager رئیس کارگاه
Chief Justice رئیس دادگاه
shipmaster رئیس کشتی
boss رئیس کارفرما
bossed رئیس کارفرما
premiers مهمتر رئیس
vice chancellor نایب رئیس
vice-chancellor نایب رئیس
sachem رئیس ایل
figureheads رئیس پوشالی
figureheads رئیس بی نفوذ
president of the court رئیس دادگاه
principal رئیس مدیر
principals رئیس مدیر
post general رئیس کل پست
Prime Minister رئیس الوزرا
Prime Ministers رئیس الوزرا
speaker of parliament رئیس مجلس
subprincipal نایب رئیس
figurehead رئیس بی نفوذ
ring master رئیس سیرک
vice-chancellors نایب رئیس
patriarchs رئیس خانواده
speaker of parliament رئیس پارلمان
patriarch رئیس خانواده
mess president رئیس باشگاه
presidentess زن رئیس جمهور
president of the republic رئیس جمهور
figurehead رئیس پوشالی
phylarch رئیس قبیله
emcee رئیس تشریفات
chairpersons رئیس جلسه
chairperson رئیس جلسه
First Lady زن رئیس جمهور
hierarch رئیس روحانی
prior رئیس صومعه
sheikh رئیس قبیله
sheiks رئیس خانواده
ringmaster رئیس سیرک
sheikh رئیس خانواده
sheikhs رئیس خانواده
sheiks رئیس قبیله
ringmaster رئیس گود
First Ladies زن رئیس جمهور
Chiefs of Staff رئیس ستاد
emcees رئیس تشریفات
master of ceremonies رئیس تشریفات
prefects رئیس فرمانده
masters of ceremonies رئیس تشریفات
prefect رئیس فرمانده
head of the state رئیس دولت
arch موذی رئیس
head of business firm رئیس تجارتخانه
head mistress خانم رئیس
arch- موذی رئیس
arches موذی رئیس
heguman رئیس دیر
ringmasters رئیس سیرک
schoolmistress خانم رئیس
ringmasters رئیس گود
gun captain رئیس توپ
He is in bad with the boss. با رئیس اش بد است
wharfmaster رئیس اسکله
surgeons رئیس بهداری
Chief of protocol. Master of ceremonies. رئیس تشریفات
communication chief رئیس ارتباطات
wharfmaster رئیس بندر
chief of police رئیس شهربانی
wagon master رئیس قطار
chief of protocol رئیس تشریفات
vice president نایب رئیس
chief of state رئیس دولت
gun captain رئیس قبضه
harbor master رئیس بندر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com