Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
English
Persian
to make a connection
رابطه ای برقرار کردن
Other Matches
psychomancy
رابطه با روح رابطه ارواح باهم
induct
برقرار کردن
inducted
برقرار کردن
inducts
برقرار کردن
set up
برقرار کردن
inducting
برقرار کردن
call to order
به حفظ انتظام دعوت کردن نظم مجلسی را برقرار کردن
to induct into a seat
در جایی برقرار کردن
reinstate
دوباره برقرار کردن
reinstated
دوباره برقرار کردن
reinstating
دوباره برقرار کردن
reinstates
دوباره برقرار کردن
reinstall
دوباره برقرار کردن
reintegrate
مجددا برقرار کردن
communicate
ارتباط برقرار کردن
safety
برقرار کردن تامین
To bring about a reconciliation.
آشتی دادن ( برقرار کردن )
instate
برقرار کردن منصوب نمودن
To establish( make) contact.
تماس دایر ( برقرار ) کردن
establishing
برقرار کردن احراز کردن ثابت یا پابرجاکردن
establishes
برقرار کردن احراز کردن ثابت یا پابرجاکردن
establish
برقرار کردن احراز کردن ثابت یا پابرجاکردن
touch
تماس برقرار کردن با چیزی با انگشتان
telecommuting
ارتباط برقرار کردن راه دور
establishment
محل کار برقرار کردن قرارگاه
touches
تماس برقرار کردن با چیزی با انگشتان
establishments
محل کار برقرار کردن قرارگاه
talk
صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talks
صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talked
صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
stabilization
برقرار کردن تعادل یاثبات گلوله در مسیر
equation of exchange
همچنین نگاه کنید به "رابطه فیشر "معادله مبادلات بیان رابطه بین حجم پول در گردش سرعت گردش پول
instituting
برقرار کردن تاسیس کردن
appoints
برقرار کردن منصوب کردن
appoint
برقرار کردن منصوب کردن
institute
برقرار کردن تاسیس کردن
instituted
برقرار کردن تاسیس کردن
institutes
برقرار کردن تاسیس کردن
break away
قطع رابطه کردن
to discontinue relations
[with somone]
رابطه قطع کردن
[با کسی]
nexus
رابطه رابطه داخلی
to pull strings
از رابطه ها برای پارتی بازی استفاده کردن
to make friends
[to make connections]
رابطه پیدا کردن
[با مردم برای هدفی]
to make
[commit]
a faux pas
اشتباه اجتماعی کردن
[در رابطه با رفتار بین مردم]
to pick up somebody
[to find sexual partners]
بلند کردن کسی
[زنی]
[برای رابطه جنسی]
[اصطلاح روزمره]
I am
[have]
finished with you.
رابطه بین من و تو تمام شد!
[رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
I am done with you.
رابطه بین من و تو تمام شد!
[رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
connectivity
توانایی یک وسیله برای ارتباط برقرار کردن باسایر وسیله ها و ارسال اطلاعات
conferencing
اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
quamdiu bene se gesserit
تا زمانیکه تخلفی نکند منظور برقرار کردن حق انتفاع است برای کسی به این شرط که تا از شروط عقدتخلف نکند تصرفش ادامه داشته باشد
established
برقرار
confirmed
برقرار
on
برقرار
indefeasible
برقرار
enactor
برقرار کننده
to set in
برقرار شدن
maintained
نگهداشتن برقرار داشتن
maintains
نگهداشتن برقرار داشتن
to install oneself in a place
در جایی برقرار شدن
maintain
نگهداشتن برقرار داشتن
to pair somebody off
[up]
with somebody
کسی را با کسی دیگر زوج کردن
[برای ازدواج یا رابطه دوست دختر یا پسر]
[همچنین می تواند لحن منفی داشته باشد]
We finally succeed in making a radio contact.
عاقبت توانستیم یک تماس رادیویی برقرار کنیم
combined communication board
هیئت برقرار کننده ارتباط درستادهای مرکب
circuits
مداری که امکان ارتباط داده دو جهته برقرار میکند
circuit
مداری که امکان ارتباط داده دو جهته برقرار میکند
female
سوراخی که سوزنی وارد آن میشود تا اتصال برقرار شود
initialling
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initial
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initials
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialed
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialled
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialing
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
plugs
اتصالی که وارد سوکت میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند
pacts
قاعده عمومی و مطلقی را برقرار وخود را ملزم به رعایت ان می کنند
pact
قاعده عمومی و مطلقی را برقرار وخود را ملزم به رعایت ان می کنند
reveals
نمایش اطلاعاتی که پنهان شده بودند پس ازاینکه شرط برقرار شد
reveal
نمایش اطلاعاتی که پنهان شده بودند پس ازاینکه شرط برقرار شد
revealed
نمایش اطلاعاتی که پنهان شده بودند پس ازاینکه شرط برقرار شد
plug
اتصالی که وارد سوکت میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند
plugging
اتصالی که وارد سوکت میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند
socket
[سوراخی که سوزن یا ورودی وارد میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند]
networking
نرم افزاری که اتصال بین برنامه کاربر و شبکه برقرار میکند
sockets
سوراخی که سوزن یا ورودی وارد میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند
connection
رابطه
relevance
رابطه
relation
رابطه
linkages
رابطه
relationships
رابطه
equations
رابطه
connexions
رابطه
bond
رابطه
respects
رابطه
relevancy
رابطه
correlation
رابطه
equation
رابطه
contingence
رابطه
linkage
رابطه
relationship
رابطه
respect
رابطه
sessions
لایه در مدل استاندارد SO/ OSI , که اتصال و قط عی را بین گیرنده و فرستنده برقرار میکند
session
لایه در مدل استاندارد SO/ OSI , که اتصال و قط عی را بین گیرنده و فرستنده برقرار میکند
X.
استاندارد CCITT که ارتباط بین ترمینال و شبکه تنظیم بسته برقرار میکند
communication
پردازندهای که چندین واسط و مدیریت بین کامپیوتر و کنترل خط وط ارتباطی برقرار میکند.
central
ترمینالی که ارتباط بین کامپیوتر مرکز و ترمینالهای راه دور را برقرار میکند
liaisons
بستگی رابطه
trade-offs
رابطه جایگزینی
definitional equation
رابطه تعریفی
relationship
رابطه
[ریاضی]
de broglie relation
رابطه دوبروی
interrelation
رابطه متقابل
relation learning
رابطه اموزی
liaisons
رابطه نامشروع
liaison
بستگی رابطه
fiduciary relationship
رابطه امانی
lead lag relation
رابطه سبقت
liaison
رابطه نامشروع
flow formula
رابطه جریان
interrelationship
رابطه متقابل
trade off
رابطه جایگزینی
trade-off
رابطه جایگزینی
positive relation
رابطه مستقیم
sonship
رابطه فرزندی
ties
رابطه برابری
tie
رابطه برابری
mil formula
رابطه میلیمی
preattunement
هم کوکی
[رابطه ای]
mil relation
رابطه میلیمی
mil relation
رابطه میلیم
negative relation
رابطه معکوس
monotonic relation
رابطه همسو
negative relation
رابطه منفی
preattunement
هم آهنگی
[رابطه ای]
correlation
ضریب رابطه
mutual relationship
رابطه متقابل
preattunement
وفق
[رابطه ای]
arithmetic relation
رابطه حسابی
relations of production
رابطه تولید
contractual relationship
رابطه قراردادی
commutation relation
رابطه جابجایی
relation
رابطه نسبت
linear relationship
رابطه خطی
privity of contract
رابطه متعاقدین
symbiotic relation
رابطه همزیستی
terms of trade
رابطه مبادله
causal relationship
رابطه علی
causal link
رابطه سببیت
cash nexus
رابطه نقدی
positive relation
رابطه مثبت
equivalence relation
رابطه هم ارزی
bode's relation
رابطه بود
binary relation
رابطه دوتایی
interrelationships
رابطه متقابل
liaised
رابطه داشتن
lesbianism
رابطه جنسی زن با زن
correspond
رابطه داشتن
liaising
رابطه داشتن
functional relationship
رابطه تابعی
incommunicable
بدون رابطه
transitive
رابطه غیرمستقیم
functional relation
رابطه تابعی
transitive
رابطه مجازی
corresponded
رابطه داشتن
corresponds
رابطه داشتن
liaise
رابطه داشتن
liaises
رابطه داشتن
jump instruction
موقعتی که پردازنده به بخش دیگر برنامه هدایت میشود در صورتی که شرط برقرار باشد
disconnection
قطع نداشتن رابطه
cohabiting
رابطه جنسی داشتن
cause and effect relationship
رابطه علت و معلولی
cohabits
رابطه جنسی داشتن
mass energy relation
رابطه جرم و انرژی
price system
نسبت و رابطه قیمتها با هم
absolute address
محل یک شی در رابطه با مبدا
oral intercourse
رابطه جنسی دهانی
sexual intercourse
رابطه جنسی مجامعت
coheres
رابطه خویشی داشتن
cohabited
رابطه جنسی داشتن
intimacy
رابطه نامشروع جنسی
recurrence relation
[RR]
رابطه بازگشتی
[ریاضی]
wealth saving relationship
رابطه ثروت و پس انداز
cohered
رابطه خویشی داشتن
cohere
رابطه خویشی داشتن
parent child relationship
رابطه پدر و پسر
This does not apply to . . .
در رابطه با . . . کاربرد ندارد.
difference equation
رابطه بازگشتی
[ریاضی]
denouncement
اعلان قطع رابطه
stress strain relation
رابطه تنش- کرنش
input output relation
رابطه ورودی- خروجی
cohering
رابطه خویشی داشتن
cohabit
رابطه جنسی داشتن
else rule
قانون منط ق برنامه دریک دستور -IF Then برای اعمال IF دیگر اگر شرط -IF Then برقرار نبود
logic
بخشی از کد که توابع نامناسب مثل آسیب سیستم انجام میدهد وقتی شرایط ی برقرار باشند
average marginal relationship
رابطه مفاهیم متوسط ونهائی
fisher equation
این رابطه عبارت است از :
thermoelectric
وابسته به رابطه برق وحرارت
habits
روش طرز رشد رابطه
creation of contractual tie
انشاء ایجاد رابطه قراردادی
filiation
نسل رابطه پدر و فرزندی
causal nexus
رابطه میان علت و معلول
divisibility relation
رابطه بخش پذیری
[ریاضی]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com