Dictiornary-Farsi | رابطه ثروت و پس انداز | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
wealth saving relationship	رابطه ثروت و پس انداز


Other Matches

psychomancy	رابطه با روح رابطه ارواح باهم
silver spoon	ثروت موروثی دارای ثروت موروثی ثروتمند
average propensity to save	میل متوسط به پس انداز نسبتی از درامد که به پس انداز اختصاص می یابد
equation of exchange	همچنین نگاه کنید به "رابطه فیشر "معادله مبادلات بیان رابطه بین حجم پول در گردش سرعت گردش پول
nexus	رابطه رابطه داخلی
saving institutions	موسسات پس انداز شرکتهای پس انداز
deflection board	طرح تیر خمپاره انداز میز تصحیح سمت خمپاره انداز
unintended saving	پس انداز برنامه ریزی نشده پس انداز پیش بینی نشده
mortar report	گزارش تیراندازی خمپاره انداز دشمن گزارش تیرخمپاره انداز
I am [have] finished with you.	رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
I am done with you.	رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
moneybags	ثروت
fortunes	ثروت
wealth	ثروت
warison	ثروت
fortune	ثروت
riches	ثروت
mid wicket	توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
wealth effect	اثر ثروت
windfall	ثروت باداورده
bonanzas	ثروت باداورده
bonanza	ثروت باداورده
weal	ثروت دارایی
treasuring	ثروت جواهر
treasured	ثروت جواهر
weals	ثروت دارایی
fortunes	دارایی ثروت
commonwealths	ثروت عمومی
commonwealth	ثروت عمومی
political economy	علم ثروت
fortune	دارایی ثروت
riches	ثروت زیاد
treasure	ثروت جواهر
wealth creation	ایجاد ثروت
plutonomy	علم ثروت
distribution of wealth	توزیع ثروت
money	مسکوک ثروت
plutology	ثروت شناسی
wealth of nations	ثروت ملل
net wealth	ثروت خالص
purse proud	مغرور از ثروت
wealth tax	مالیات بر ثروت
possession	ثروت ید تسلط
plutolatry	ثروت پرستی
windfalls	ثروت باداورده
treasures	ثروت جواهر
affluence	فراوانی ثروت
national wealth	ثروت ملی
mammon	ممونا ثروت
worth	سزاوار ثروت
social wealth	ثروت اجتماعی
economic wealth	ثروت اقتصادی
mammonism	ثروت پرستی
dismal science	علم ثروت
wealth distribution	توزیع ثروت
mammonite	ثروت دوست زرپرست
patrimony	ثروت موروثی میراث
he is possessed of wealth	او دارای ثروت است
patrimonies	ثروت موروثی میراث
to grow rich	ثروت بهم زدن
white elephant <idiom>	ثروت یا مالکیت بیفایده
redistribution of wealth	توزیع دوباره ثروت
man made wealth	ثروت ساخت بشر
political economist	متخصص علم ثروت
productive	فراور مولد ثروت
gold	ثروت رنگ زرد طلایی
golds	ثروت رنگ زرد طلایی
It is immaterial how rich he may be .	مهم نیست چقدر ثروت داشته با شد
He left a large fortuue.	ثروت هنگفتی را به ارث (باقی )گذاشت
socialists	سوسیالیست طرفدار توزیع وتعدیل ثروت
social security wealth	ثروت ناشی از نظام تامین اجتماعی
socialist	سوسیالیست طرفدار توزیع وتعدیل ثروت
he aims at riches	مقصودش مال اندوزی است میزندبرای ثروت
To squander tyhe national wealth.	ثروت ملی را آتش زدن (برباد دادن )
capital levy	مالیات بر سرمایه افرادحقیقی قسمتی از ثروت کشورکه جبرا" توسط دولت اخذ میشود
physiocracy	حکومت بخکم عوامل طبیعی عقیده باینکه زمین یگانه سرچشمه ثروت است
physiocrat	کسیکه معتقداست که زمین یگانه سرچشمه ثروت است وحکومت بایدتابع طبیعت باشد
physiocrats	اقتصاددانان فرانسوی قرن هیجده که معتقد بودند زمین و طبیعت یگانه منبع ثروت است
connexions	رابطه
correlation	رابطه
connection	رابطه
respect	رابطه
respects	رابطه
relationship	رابطه
relevancy	رابطه
relationships	رابطه
contingence	رابطه
equations	رابطه
equation	رابطه
relation	رابطه
linkages	رابطه
linkage	رابطه
bond	رابطه
relevance	رابطه
interrelationships	رابطه متقابل
liaison	بستگی رابطه
trade-off	رابطه جایگزینی
liaison	رابطه نامشروع
correlation	ضریب رابطه
corresponds	رابطه داشتن
corresponded	رابطه داشتن
correspond	رابطه داشتن
transitive	رابطه غیرمستقیم
mil relation	رابطه میلیم
trade-offs	رابطه جایگزینی
symbiotic relation	رابطه همزیستی
sonship	رابطه فرزندی
liaising	رابطه داشتن
liaises	رابطه داشتن
liaised	رابطه داشتن
trade off	رابطه جایگزینی
interrelationship	رابطه متقابل
transitive	رابطه مجازی
terms of trade	رابطه مبادله
liaisons	رابطه نامشروع
liaisons	بستگی رابطه
liaise	رابطه داشتن
fiduciary relationship	رابطه امانی
equivalence relation	رابطه هم ارزی
monotonic relation	رابطه همسو
mutual relationship	رابطه متقابل
relation	رابطه نسبت
negative relation	رابطه منفی
definitional equation	رابطه تعریفی
de broglie relation	رابطه دوبروی
negative relation	رابطه معکوس
contractual relationship	رابطه قراردادی
commutation relation	رابطه جابجایی
mil relation	رابطه میلیمی
flow formula	رابطه جریان
incommunicable	بدون رابطه
interrelation	رابطه متقابل
lead lag relation	رابطه سبقت
linear relationship	رابطه خطی
relationship	رابطه [ریاضی]
functional relationship	رابطه تابعی
functional relation	رابطه تابعی
tie	رابطه برابری
ties	رابطه برابری
mil formula	رابطه میلیمی
causal relationship	رابطه علی
causal link	رابطه سببیت
positive relation	رابطه مثبت
bode's relation	رابطه بود
privity of contract	رابطه متعاقدین
binary relation	رابطه دوتایی
arithmetic relation	رابطه حسابی
relation learning	رابطه اموزی
relations of production	رابطه تولید
cash nexus	رابطه نقدی
lesbianism	رابطه جنسی زن با زن
positive relation	رابطه مستقیم
preattunement	وفق [رابطه ای]
preattunement	هم کوکی [رابطه ای]
preattunement	هم آهنگی [رابطه ای]
denouncement	اعلان قطع رابطه
cohabited	رابطه جنسی داشتن
cohabiting	رابطه جنسی داشتن
cohabits	رابطه جنسی داشتن
sexual intercourse	رابطه جنسی مجامعت
cause and effect relationship	رابطه علت و معلولی
disconnection	قطع نداشتن رابطه
parent child relationship	رابطه پدر و پسر
price system	نسبت و رابطه قیمتها با هم
absolute address	محل یک شی در رابطه با مبدا
mass energy relation	رابطه جرم و انرژی
intimacy	رابطه نامشروع جنسی
cohered	رابطه خویشی داشتن
cohere	رابطه خویشی داشتن
difference equation	رابطه بازگشتی [ریاضی]
to make a connection	رابطه ای برقرار کردن
break away	قطع رابطه کردن
recurrence relation [RR]	رابطه بازگشتی [ریاضی]
coheres	رابطه خویشی داشتن
cohering	رابطه خویشی داشتن
cohabit	رابطه جنسی داشتن
stress strain relation	رابطه تنش- کرنش
oral intercourse	رابطه جنسی دهانی
This does not apply to . . .	در رابطه با . . . کاربرد ندارد.
input output relation	رابطه ورودی- خروجی
average marginal relationship	رابطه مفاهیم متوسط ونهائی
to discontinue relations [with somone]	رابطه قطع کردن [با کسی]
divisibility relation	رابطه بخش پذیری [ریاضی]
habit	روش طرز رشد رابطه
causality	رابطه بین علت ومعلول
causal nexus	رابطه میان علت و معلول
mil rule	قانون مربوط به رابطه میلیمی
habits	روش طرز رشد رابطه
thermoelectric	وابسته به رابطه برق وحرارت
to correspond with	رابطه [نامه نگاری] داشتن با
fisher equation	این رابطه عبارت است از :
creation of contractual tie	انشاء ایجاد رابطه قراردادی
filiation	نسل رابطه پدر و فرزندی
to be together with somebody	با کسی بودن و رابطه جنسی داشتن
to have connections	رابطه داشتن [با مردم برای هدفی]
faulty connection	رابطه اشتباه [الکترونیک مهندسی برق]
neutral technology	تکنولوژی بی طرف در رابطه با عوامل تولید
trade off between inflation and	رابطه جانشینی بین تورم و بیکاری
intercommunication	رابطه یا مخابره بین چند مرکز
sugar daddies	مرد مسن و پولدار که با زن جوانتر رابطه دارد