English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (35 milliseconds)
English Persian
to discontinue relations [with somone] رابطه قطع کردن [با کسی]
Search result with all words
to make friends [to make connections] رابطه پیدا کردن [با مردم برای هدفی]
to make a connection رابطه ای برقرار کردن
break away قطع رابطه کردن
to pick up somebody [to find sexual partners] بلند کردن کسی [زنی] [برای رابطه جنسی] [اصطلاح روزمره]
to pull strings از رابطه ها برای پارتی بازی استفاده کردن
to make [commit] a faux pas اشتباه اجتماعی کردن [در رابطه با رفتار بین مردم]
to pair somebody off [up] with somebody کسی را با کسی دیگر زوج کردن [برای ازدواج یا رابطه دوست دختر یا پسر] [همچنین می تواند لحن منفی داشته باشد]
Other Matches
psychomancy رابطه با روح رابطه ارواح باهم
equation of exchange همچنین نگاه کنید به "رابطه فیشر "معادله مبادلات بیان رابطه بین حجم پول در گردش سرعت گردش پول
nexus رابطه رابطه داخلی
I am [have] finished with you. رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
I am done with you. رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
bond رابطه
connection رابطه
linkage رابطه
relationships رابطه
respects رابطه
relevance رابطه
relationship رابطه
relation رابطه
linkages رابطه
equation رابطه
equations رابطه
relevancy رابطه
respect رابطه
correlation رابطه
connexions رابطه
contingence رابطه
liaising رابطه داشتن
preattunement هم آهنگی [رابطه ای]
ties رابطه برابری
lesbianism رابطه جنسی زن با زن
linear relationship رابطه خطی
terms of trade رابطه مبادله
lead lag relation رابطه سبقت
definitional equation رابطه تعریفی
tie رابطه برابری
contractual relationship رابطه قراردادی
relation learning رابطه اموزی
mil relation رابطه میلیم
mil formula رابطه میلیمی
positive relation رابطه مستقیم
correlation ضریب رابطه
relation رابطه نسبت
fiduciary relationship رابطه امانی
privity of contract رابطه متعاقدین
preattunement هم کوکی [رابطه ای]
preattunement وفق [رابطه ای]
mutual relationship رابطه متقابل
bode's relation رابطه بود
mil relation رابطه میلیمی
equivalence relation رابطه هم ارزی
flow formula رابطه جریان
arithmetic relation رابطه حسابی
interrelation رابطه متقابل
monotonic relation رابطه همسو
trade off رابطه جایگزینی
liaisons بستگی رابطه
liaisons رابطه نامشروع
positive relation رابطه مثبت
causal link رابطه سببیت
binary relation رابطه دوتایی
interrelationships رابطه متقابل
de broglie relation رابطه دوبروی
interrelationship رابطه متقابل
relationship رابطه [ریاضی]
causal relationship رابطه علی
sonship رابطه فرزندی
relations of production رابطه تولید
trade-offs رابطه جایگزینی
liaised رابطه داشتن
symbiotic relation رابطه همزیستی
negative relation رابطه معکوس
liaise رابطه داشتن
transitive رابطه غیرمستقیم
transitive رابطه مجازی
negative relation رابطه منفی
liaises رابطه داشتن
cash nexus رابطه نقدی
corresponded رابطه داشتن
liaison بستگی رابطه
commutation relation رابطه جابجایی
trade-off رابطه جایگزینی
liaison رابطه نامشروع
incommunicable بدون رابطه
correspond رابطه داشتن
functional relationship رابطه تابعی
functional relation رابطه تابعی
corresponds رابطه داشتن
intimacy رابطه نامشروع جنسی
disconnection قطع نداشتن رابطه
stress strain relation رابطه تنش- کرنش
This does not apply to . . . در رابطه با . . . کاربرد ندارد.
wealth saving relationship رابطه ثروت و پس انداز
denouncement اعلان قطع رابطه
difference equation رابطه بازگشتی [ریاضی]
oral intercourse رابطه جنسی دهانی
cohering رابطه خویشی داشتن
coheres رابطه خویشی داشتن
cohered رابطه خویشی داشتن
cohere رابطه خویشی داشتن
cohabited رابطه جنسی داشتن
absolute address محل یک شی در رابطه با مبدا
price system نسبت و رابطه قیمتها با هم
input output relation رابطه ورودی- خروجی
recurrence relation [RR] رابطه بازگشتی [ریاضی]
cause and effect relationship رابطه علت و معلولی
cohabit رابطه جنسی داشتن
cohabits رابطه جنسی داشتن
cohabiting رابطه جنسی داشتن
mass energy relation رابطه جرم و انرژی
sexual intercourse رابطه جنسی مجامعت
parent child relationship رابطه پدر و پسر
divisibility relation رابطه بخش پذیری [ریاضی]
causal nexus رابطه میان علت و معلول
filiation نسل رابطه پدر و فرزندی
mil rule قانون مربوط به رابطه میلیمی
causality رابطه بین علت ومعلول
habits روش طرز رشد رابطه
habit روش طرز رشد رابطه
fisher equation این رابطه عبارت است از :
creation of contractual tie انشاء ایجاد رابطه قراردادی
to correspond with رابطه [نامه نگاری] داشتن با
average marginal relationship رابطه مفاهیم متوسط ونهائی
thermoelectric وابسته به رابطه برق وحرارت
neutral technology تکنولوژی بی طرف در رابطه با عوامل تولید
trade off between inflation and رابطه جانشینی بین تورم و بیکاری
to be together with somebody با کسی بودن و رابطه جنسی داشتن
to have connections رابطه داشتن [با مردم برای هدفی]
faulty connection رابطه اشتباه [الکترونیک مهندسی برق]
intercommunication رابطه یا مخابره بین چند مرکز
sugar daddy مرد مسن و پولدار که با زن جوانتر رابطه دارد
subcontrariety رابطه بین دو قیاس متقابل تشابه قیاسی
to push for an answer [in reference to something] برای پاسخ فشار آوردن [در رابطه با چیزی]
aerodynamic shape شکل یک جسم در رابطه باجریان هوا در اطراف ان
sugar daddies مرد مسن و پولدار که با زن جوانتر رابطه دارد
hypotaxis رابطه ترکیبی یا صرف ونحوی کلمه اصلی بامشتقاتش
fornication رابطه جنسی [قبل از] بیرون از ازدواج [دین] [حقوق]
compatible زیردستگاهی که در رابطه باکل دستگاه عملکرد مناسبی دارد
geocoding روش تهیه یک صفحه گرافیکی اطلاعات در رابطه با یک ناحیه جغرافیایی
I give the programme zero [nought] out of ten for reality. من به این برنامه در رابطه با حقیقی بودنش از ده امتیاز صفر را می دهم.
phenology مبحث رابطه بین اب وهواوتغییرات حاصله در پدیدههای زیست شناسی
pareto distribution در حقیقت بیانگر توزیع درامد است که بر اساس ان رابطه بین درامدشخصی و جمعیت در ان بررسی میشود
phillips curve شکلی غیرخطی بوده و در حقیقت نشان میدهد که یک رابطه جانشینی بین تورم و بیکاری وجود دارد
isolationism سیاست مبتنی برکناره گیری و دوری جستن ازجریانات سیاسی جهان و نیزقطع رابطه اقتصادی با سایرکشورها
relative income hypothesis بوده و نقش اداب و رسوم در رابطه بامصرف را نشان میدهد . این تئوری ازدیگرتئوریهای جدید درباره مصرف است
supply price of capital قیمت عرضه سرمایه اصطلاح کینز در رابطه باهزینه سرمایه گذاری
coupling نوعی رابطه متقابل بین سیستم هایا خصوصیات یک سیستم
bionomics زیوه شناسی شاخهای از علم زیست شناسی که از رابطه موجودات زنده بامحیطبحث میکند
parts explosion رسم تمام قطعات تشکیل دهنده یک مجموعه که رابطه قطعات با یکدیگر را نشان میدهد
stormbound قطع رابطه شده در اثر توفان توفان زده
immanentism نظریه فسلفی که معتقد است رابطه میان خدا و فکر و روح و دنیا رابطهای ذاتی است
uberrima fides صفتی است که در بعضی از قراردادها که باعث برقراری انواع خاصی از رابطه بین افراد میشود وجودش از شرایط صحت عقل است
wagners law براساس این قانون که توسط اقتصاددان المانی بیان شده رابطه مستقیمی بین افزایش مخارج دولت و افزایش رشد وتوسعه اقتصادی وجود دارد
communication link رابطه مخابراتی ربط مخابراتی
phillips curve منحنی است که بر اساس ان رابطه بین نرخ بیکاری و نرخ تورم درانگلستان را نشان میدهد.شکل اولیه این منحنی
primary key [کلید اصلی، همچنین کلید اولیه نامیده می شود، یک کلید در یک پایگاه داده رابطه ای است که منحصر به فرد برای هر رکورد است.]
okuns law براساس این قانون رابطه نزدیکی بین تغییرات نرخ بیکاری وافزایش تولید واقعی وجوددارد . اوکان نشان میدهد که در امریکا برای کاهش 1درصد نرخ بیکاری تولیدواقعی باید معادل 3درصدافزایش یابد
law of demand براساس قانون تقاضا مقدار تقاضای کالا باقیمت ان کالا رابطه معکوس دارد . هر چه قیمت کالا بالاتررود مقدار تقاضا برای کالاکمتر میشود
countershaft محور رابطه در یک رشته محور که بین محور ومتحرک قرار می گیرد تا نسبت سرعت زیادی را بوجود اوردو یا در محلی قرار گیرد که در ان اتصال مستقیم مشکل باشد
monetarists طرفداران مکتب پولی گروهی که معتقدند که سیاست پولی در رابطه باایجاد ثبات اقتصادی و تثبیت اشتغال و درامد نقش موثرتری نسبت به سیاست مالی دارد . همچنین این عده اعتقاد دارند که اقتصاد بخودی خود تثبیت خواهد شد
wage fund theory of wages نظریه مزد بر اساس وجوه دستمزد براساس این نظریه که توسط استوارت میل بیان شده مزد بر اساس رابطه میان کل وجوه مربوط به پرداخت دستمزد و تعدادکارگران تعیین میشودبنابراین برای افزایش دستمزد بایستی یا کل این وجوه را بالا برد و یا اینکه تعداد کارگران را کاهش داد
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com