Total search result: 204 (15 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
liaise |
رابط نظامی بودن |
liaised |
رابط نظامی بودن |
liaises |
رابط نظامی بودن |
liaising |
رابط نظامی بودن |
|
|
Other Matches |
|
principal line |
خط رابط نقاط اصلی در روی عکس هوایی خط رابط |
militarism |
روح سربازی یا نظامی گری نظامی گری توسل به قدرت نظامی |
judge advocate |
دادستان دادگاه نظامی مشاور قانونی دادگاه نظامی مستشار دادگاه نظامی |
facing |
یقه وسردست و مغزیهای لباس نظامی حرکات در جای نظامی |
facings |
یقه وسردست و مغزیهای لباس نظامی حرکات در جای نظامی |
maneuvres |
تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن |
maneuvred |
تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن |
manoeuvre |
تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن |
maneuvring |
تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن |
manoeuvres |
تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن |
manoeuvring |
تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن |
terminal command |
فرماندهی بارانداز نظامی یکان عملیات سکوی نظامی |
manoeuvred |
تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن |
terminals |
سکوی نظامی بارانداز نظامی انتهایی نهایی |
rank and file |
صفوف مختلف نظامی سلسله مراتب نظامی |
terminal |
سکوی نظامی بارانداز نظامی انتهایی نهایی |
phantom order |
قرارداد تولید وسایل نظامی درزمان جنگ قرارداد تبدیل کارخانههای شخصی به کارخانجات نظامی |
military government |
حکومت نظامی فرمانداری نظامی |
military channel |
چانل نظامی مجرای نظامی |
military impedimenta |
شماره بارنامه نظامی شماره حمل بار نظامی |
army terminals |
باراندازهای نظامی سکوهای نظامی باراندازهای نیروی زمینی |
connective |
رابط |
link |
رابط |
point of intersection |
رابط |
copulative |
رابط |
connector |
رابط |
wiring connector |
رابط |
interface |
رابط |
interfaces |
رابط |
liaisons |
رابط |
go between |
رابط |
fitting |
رابط |
internuncial |
رابط |
liaison |
رابط |
adapter |
رابط |
lead |
رابط برق |
high line |
پل رابط اصلی |
logical connective |
رابط منطقی |
lead in wire |
سیم رابط |
reducer |
لوله رابط |
high fidelity receiver |
گیرنده رابط |
interneuron |
نورون رابط |
link |
شاخه رابط |
serial interface |
رابط سری |
bent adaptor |
رابط خمیده |
bays |
پل رابط در پل شناور |
baying |
پل رابط در پل شناور |
inductor hose |
لوله رابط |
logical connector |
رابط منطقی |
interface card |
کارت رابط |
leads |
رابط برق |
feeder canal |
نهر رابط |
ground liaison |
رابط زمینی |
liaison officer |
افسر رابط |
push rod |
میله رابط |
enlarging adapter |
رابط فزاینده |
ediswan connector |
رابط ادیسوان |
edge connector |
رابط لبه |
push rod |
میل رابط |
lamp connector |
رابط لامپ |
bay |
پل رابط در پل شناور |
link belt |
تسمه رابط |
link chain |
زنجیر رابط |
fuse link |
رابط فیوز |
reducing adaptor |
رابط کاهنده |
bayed |
پل رابط در پل شناور |
connections |
میلههای رابط |
standard interface |
رابط استاندارد |
internuncio |
رابط پیک |
internuncial neuron |
نورون رابط |
journal |
شفت رابط |
connector plug |
دوشاخه رابط |
patch cord |
سیم رابط |
connector switch |
کلید رابط |
journals |
شفت رابط |
connecting cable |
کابل رابط |
connecting rod |
میله رابط |
connecting tube |
لوله رابط |
continuity equation |
رابط پیوستگی |
parallel interface |
رابط موازی |
box connector |
رابط جعبه |
centronics interface |
رابط موازی |
fuse wire |
رابط فیوز |
trunk line |
رابط ترانک |
cylinderical fit |
رابط استوانهای |
commissural fibres |
رشتههای عصبی رابط |
command liaison |
شبکه رابط یکان |
cell connector |
رابط پیل باتری |
dry cell connector |
رابط پیل خشک |
artillery liaison officer |
افسر رابط توپخانه |
relay post |
پست رابط ستون |
command liaison |
افسر رابط فرماندهی |
intervening variable |
متغیر فرضی رابط |
switch position |
موضع رابط دفاعی |
apple desktop interface |
رابط رومیزی اپل |
flared fitting |
رابط قیفی شکل |
commissure |
بافت عصبی رابط |
anterior commissure |
بافت رابط قدامی |
air liaison officer |
افسر رابط هوایی |
cross-tree |
[رابط عرضی دکلها] |
test lead |
رابط برق ازمایش |
triatic stay |
بکسل رابط ناو |
expressions |
فرمول یا رابط ه ریاضی |
battery connector |
رابط پیل باتری |
expression |
فرمول یا رابط ه ریاضی |
crawl trench |
خطوط رابط سنگرها |
machine address |
محل یک شی در رابط ه با مبدا |
cross tree |
رابط عرضی دکلها |
application program interface |
میانجی یا رابط برنامه کاربردی |
air transport liaison officer |
افسر رابط ترابری هوایی |
programmable communications interface |
رابط مخابراتی برنامه پذیر |
commissurotomy |
برداشتن بافت عصبی رابط |
api |
رابط یامیانجی برنامه کاربردی |
interfaces |
وصل کردن از طریق رابط |
to catch the connection |
وسیله نقلیه رابط را گرفتن |
interface |
وصل کردن از طریق رابط |
court martial |
محاکمه نظامی محاکمه نظامی کردن |
martial law |
مقررات حکومت نظامی حکومت نظامی |
hand salute |
سلام نظامی دادن سلام نظامی |
floating |
محل مخصوص در رابط ه با آدرس مرجع |
ditches |
گودال سنگر رابط خندق کندن |
ditched |
گودال سنگر رابط خندق کندن |
sbc |
RA و رابط دستگاه جانبی RO ,Computer SmallBusiness |
ditch |
گودال سنگر رابط خندق کندن |
crawl trench |
سنگرهای رابط بین خطوط مواضع |
cross bleed |
سیستم نیوماتیکی رابط بین موتورها |
cylinderical limit gage |
دستگاه اندازه گیر رابط استوانهای |
logical operators |
رابط های منطقی [ریاضی] [زبان شناسی] |
logical connective |
رابط های منطقی [ریاضی] [زبان شناسی] |
I missed the connection. |
من اتوبوس [قطار هواپیمای] رابط را از دست دادم. |
relations between load, shear and moment |
رابط بین بار و نیروی برشی و لنگر خمشی |
venn diagram |
نمایش گرافیکی رابط ه بین وضعیتهای سیستم یا مدار |
interface human machine interface |
امکانات بهبود رابط ه بین کاربرد و سیستم کامپیوتری |
relative |
محل مشخص در رابط ه با یک مرجع یا آدرس مربوطه پایه |
functions |
لیستی که رابط ه بین دو مجموعه دستورات یا داده را بیان میکند |
relational database |
پرش پایگاه داده که حاوی عملگرهای رابط های است |
functioned |
لیستی که رابط ه بین دو مجموعه دستورات یا داده را بیان میکند |
eia interface |
یک رابط استاندارد میان دستگاههای جانبی وریزکامپیوترها و مدمها وترمینالها |
line haul |
خط رابط بین کلماتی که نصف ان در سطر بعد واقع شده |
function |
لیستی که رابط ه بین دو مجموعه دستورات یا داده را بیان میکند |
graph |
نمودار نمایش رابط ه بین دو یا چند متغیر به صورت خط یا مجموعهای نقاط |
graphs |
نمودار نمایش رابط ه بین دو یا چند متغیر به صورت خط یا مجموعهای نقاط |
tac log group |
گروه رابط نیروهای پیاده شونده به ساحل در روی ناوهای اب خاکی |
ccitt v. |
در ارتباطات داده سری ای ازاستانداردها است که خصوصیات رابط را توصیف میکند |
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . |
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن ) |
peregrinate |
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن |
quick disconnect |
نوعی رابط الکتریکی که دونیمه منطبق شونده اش بطورسریع باز و بسته میشود |
crankpin |
قسمت استوانهای دسته میل لنگ که میلههای رابط بدان متصل میشود |
contain |
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن |
contained |
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن |
contains |
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن |
to have short views |
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن |
privilege |
وضعیت کاربرد در رابط ه با نوع برنامه که اجرا میکند ومنابعی که میتواند استفاده کند |
presentation manager |
تهیه شده است IB , icrosoftیک میانجی رابط نگارهای ورابط برنامه نویسی کاربردی |
decision |
جدولی که رابط ه بین متغیرهای مشخص و اعمالی که در شرایط مختلف رخ میدهند نشان میدهد |
decisions |
جدولی که رابط ه بین متغیرهای مشخص و اعمالی که در شرایط مختلف رخ میدهند نشان میدهد |
outnumbers |
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر |
outnumber |
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر |
outnumbered |
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر |
outnumbering |
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر |
to be in one's right mind |
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن |
correspond |
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن |
corresponded |
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن |
to mind |
مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن] |
corresponds |
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن |
up to it/the job <idiom> |
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن |
foreign military sales |
فروش نظامی خارجی فروش مواد و تجهیزات فروش مواد و تجهیزات نظامی به خارجیان |
table |
ساختاری که نحوه اتصال رکوردها و داده ها را به صورت رابط ه بین سط رها و ستونهای جدول نشان میدهد |
tabling |
ساختاری که نحوه اتصال رکوردها و داده ها را به صورت رابط ه بین سط رها و ستونهای جدول نشان میدهد |
tabled |
ساختاری که نحوه اتصال رکوردها و داده ها را به صورت رابط ه بین سط رها و ستونهای جدول نشان میدهد |
tables |
ساختاری که نحوه اتصال رکوردها و داده ها را به صورت رابط ه بین سط رها و ستونهای جدول نشان میدهد |
lurk |
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن |
fittest |
شایسته بودن برای مناسب بودن |
validity of the credit |
معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار |
to look out |
اماده بودن گوش بزنگ بودن |
look out |
منتظر بودن گوش به زنگ بودن |
fits |
شایسته بودن برای مناسب بودن |
lurked |
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن |
fit |
شایسته بودن برای مناسب بودن |
lurking |
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن |
lurks |
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن |
belong |
مال کسی بودن وابسته بودن |
To be on top of ones job . |
بر کار سوار بودن ( مسلط بودن ) |
to be hard put to it |
درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن |
reasonableness |
موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن |
belongs |
مال کسی بودن وابسته بودن |
belonged |
مال کسی بودن وابسته بودن |
to be in a habit |
دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن |
fort |
دژ نظامی |
service |
نظامی |
military |
نظامی |
mil |
نظامی |
serviced |
نظامی |
martin |
نظامی |
soldiers |
نظامی |
warlike |
نظامی |
martial |
نظامی |
soldier |
نظامی |
monitored |
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن |
monitors |
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن |