English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
indolence راحت طلبی
Other Matches
alarmism اشوب طلبی
ambitiousness جاه طلبی
combativeness مبارزه طلبی
contentiousness نزاع طلبی
expandsionism توسعه طلبی
defiance مبارزه طلبی
meliorism بهبود طلبی
monopolism انحصار طلبی
monopolization انحصار طلبی
nomadism اوارگی طلبی
bellicosity جنگ طلبی
abasement خواری طلبی
opportunism فرصت طلبی
ambition جاه طلبی
ambitions جاه طلبی
authoritarianism قدرت طلبی
expansionism توسعه طلبی
expansionist توسعه طلبی
militancy نزاع طلبی
pacifism صلح طلبی
poriomania اوارگی طلبی
secessionism تجزیه طلبی
monarchical سلطنت طلبی
isolationism انزوا طلبی
royalism سلطنت طلبی
reformism اصلاح طلبی
He is a man of leisure. مردراحت طلبی است
adventurously باجرات مخاطره طلبی
pacifism ارامش طلبی صلحجویی
hedonism مکتب رفاه طلبی
feminism برابری طلبی زنان
Unbounded ambition. جاه طلبی بی حد واندازه
gage مبارزه طلبی گروگذاشتن
separatism تفکیک تجزیه طلبی
agoraphobia مرض انزوا طلبی
revisionism تجدید نظر طلبی
anarchism هرج و مرج طلبی
reformism تجدید نظر طلبی
quarrelsomeness نزاع طلبی جنگجوئی
pacificism ارامش طلبی صلحجویی
power politics سیاست جبر زور طلبی
secession تجزیه طلبی انشعاب حزبی
he fell a v to his ambition قربانی جاه طلبی خودشد
quarelsomeness نزاع طلبی فتنه جوئی
bad dept طلبی که امکان وصول ان کم باشد
He is an opportunist. آدم فرصت طلبی است
anarchistic وابسته به هرج و مرج طلبی
radicalism روش فکری مبنی بر اصلاح طلبی و تحول خواهی
easing راحت
cuddly راحت
placid راحت
tranquility راحت
cosey راحت
home like راحت
homelike راحت
cosiness راحت
cozy راحت
cozies راحت
coziest راحت
cosy راحت
cosiest راحت
cosier راحت
cozier راحت
cosies راحت
cushy راحت
beforehand راحت
comfortable راحت
tranquillity راحت
comfort راحت
comforted راحت
convenient راحت
ease راحت
comforts راحت
cushiest راحت
snug راحت
eased راحت
comforting راحت
cushier راحت
eases راحت
couthie راحت ومطبوع
breaks راحت باش
commodiously بطور راحت
sportswear لباس راحت
bed of roses وضع راحت
cozily بطور راحت
easy circumstances زندگی راحت
parade rest راحت باش
set at ease راحت کردن
easy chair صندلی راحت
to set at ease راحت کردن
easy chairs صندلی راحت
stand easy در جا راحت باش
to be at ease راحت نبودن
light handed اسان راحت
to lie down راحت کردن
lay on your oars راحت باش
to send to glory راحت کردن
break راحت باش
to take one's rest راحت کردن
well راحت بسیارخوب
rests راحت باش
Relax! راحت باش!
relieve راحت کردن
relieves راحت کردن
relieving راحت کردن
rest راحت باش
wells راحت بسیارخوب
snug راحت واسوده
show up <idiom> راحت دیدن
straightest راحت مرتب
straighter راحت مرتب
accomodating راحت موافق
straight راحت مرتب
aforehand اماده راحت
imperialism استعمار طلبی سیاست مبتنی بر توسعه یک کشور تا حد یک امپراطوری ویا حفظ چنین قلمرویی درصورت وجود
easygoing <adj.> راحت [آسان گیر]
easy <adj.> راحت [آسان گیر]
easy-going <adj.> راحت [آسان گیر]
halts راحت باش کردن
You neednt worry . Dont bother your head. خیالت راحت باشد
With an easy mind (conscience). با خیال (وجدان ) راحت
stand easy در جا راحت باش بایستید
ease اسودگی راحت کردن
halted راحت باش کردن
well lodged دارای منزل راحت
snugly بطور دنج یا راحت
leave alone <idiom> راحت گذاشتن (شخصی)
to take one's ease راحت شدن یا بودن
halt راحت باش کردن
I'm uneasy about it. من باهاش راحت نیستم.
Please make yourself comfortable. لطفا" راحت باشید
relaxed <adj.> راحت [آسان گیر]
cuddled در بستر راحت غنودن
cuddles در بستر راحت غنودن
dismass به راحت باش رفتن
fall up در جا راحت باش کردن
cuddle در بستر راحت غنودن
accommodatingly بطور موافق راحت
cuddling در بستر راحت غنودن
humane killer تپانچه راحت کشی
jettisoned از شر چیزی راحت شدن
easing اسودگی راحت کردن
jettison از شر چیزی راحت شدن
eased اسودگی راحت کردن
jettisoning از شر چیزی راحت شدن
eases اسودگی راحت کردن
jettisons از شر چیزی راحت شدن
To set someones mind at ease. خیال کسی را راحت کردن
alight راحت کردن تخفیف دادن
cosily بطور راحت بطورگرم ونرم
out of one's hair <idiom> ازشر کسی راحت شدن
coil up تجمع ستون در راحت باش
alighted راحت کردن تخفیف دادن
alighting راحت کردن تخفیف دادن
lope چهارنعل طبیعی و راحت اسب
to sleep sound خواب راحت یاسنگین رفتن
loped چهارنعل طبیعی و راحت اسب
homey راحت واسوده خانه دار
loping چهارنعل طبیعی و راحت اسب
fall up درجا راحت باش بر هم زدن صف
lopes چهارنعل طبیعی و راحت اسب
easement راحت شدن از درد منزل
alights راحت کردن تخفیف دادن
I feel relieved because of that issue! خیال من را از این بابت راحت کردی!
to sleep like a baby <idiom> مثل نوزاد راحت و بی دغدغه خوابیدن
end in itself <idiom> مکان کافی برای راحت بودن
pipe down راحت باش دادن ساکت شدن
Dont stand on ceremony. تشریفات را بگذار کنار ( راحت باش )
on easy street <idiom> پول کافی برای زندگی راحت داشتن
lethal chamber اطاق ویژه برای راحت کشتن جانوران
This car can hold 6 persons comefortably. دراین اتوموبیل راحت 6 نفر راجامی گیرند
She is comfortably off. ازنظرمالی راحت است ( تأمین مالی دارد )
burke بطوراهسته وغیر مستقیم از شرکسی راحت شدن
give someone enough rope and they will hang themself <idiom> به کسی طناب بدی تا راحت خودش دار بزند
no joy without a نوش بانیش است راحت محض میسرنشودنیست به صامی
flagging قرار دادن یک نشانگر در یک موضوع تا بعداگ راحت پیدا شود
The hotel was home from home . هتل مثل منزل خودمان بود ( راحت وکم تشریفات )
Please be (feel ) at home . Please make yourself at home . اینجا را منزل خودتان بدانید ( راحت باشید و تعارف نکنید )
visualization تبدیل اعداد یا داده به صورت گرافیکی که راحت تر قابل فهم باشد
When we get this project off the ground we can relax. وقتی این پروژه پا بگیرد و با موفقیت شروع شود، دیگر خیالمان راحت است.
users زبان برنامه نویسی سطح بالا که بیان راحت برخی مشکلات و توابع را فراهم میکند
user زبان برنامه نویسی سطح بالا که بیان راحت برخی مشکلات و توابع را فراهم میکند
Gezellig <adj.> دنج دلپذیر راحت. اشاره ضمنی به زمانی که با عزیزان بعد از چند وقت دوری میگذرانید.
suitcase نشانهای که حاوی نوشتار صفحه نمایش است و امکان نصب راحت نوشتارها روی سیستم را می دهند
managers نرم افزار انتهایی مط لوب برای کاربر که امکان دستیابی راحت به دستورات سیستم عامل میدهد
manager نرم افزار انتهایی مط لوب برای کاربر که امکان دستیابی راحت به دستورات سیستم عامل میدهد
suitcases نشانهای که حاوی نوشتار صفحه نمایش است و امکان نصب راحت نوشتارها روی سیستم را می دهند
conveniency راحت- اسایش- راه دست-اسوده- وسیله اسایش یاراحت- مستراح
MMI سخت افزار و نرم افزار طراحی شده برای اینکه کاربر راحت تر با ماشین ارتباط داشته باشد
relaxing تمدد اعصاب کردن راحت کردن
relaxes تمدد اعصاب کردن راحت کردن
relax تمدد اعصاب کردن راحت کردن
lighten سبکبار کردن راحت کردن
lightened سبکبار کردن راحت کردن
lightening سبکبار کردن راحت کردن
lightens سبکبار کردن راحت کردن
tracings تابع برنامه گرافیکی یک تصویر bitmap می گیرد و پردازش میکند تا لبههای آنرا پیدا کند و آنها را به یک تصویر با خط عمودی تبدیل کند که راحت تر اجرا شود
tracing تابع برنامه گرافیکی یک تصویر bitmap می گیرد و پردازش میکند تا لبههای آنرا پیدا کند و آنها را به یک تصویر با خط عمودی تبدیل کند که راحت تر اجرا شود
directory روش لیست کردن کاربران و منابع متصل به شبکه به روش ساده و با دستیابی راحت تا کاربر بتواند کاربر دیگر را با نام و با آدرس پیچیده شبکه آدرس دهی کند
directories روش لیست کردن کاربران و منابع متصل به شبکه به روش ساده و با دستیابی راحت تا کاربر بتواند کاربر دیگر را با نام و با آدرس پیچیده شبکه آدرس دهی کند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com