Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (13 milliseconds)
English
Persian
portable receiver
رادیوی قابل حمل
Search result with all words
field radio
رادیوی قابل حمل صحرایی
Other Matches
tube set
رادیوی لامپی
superheterodyne receiver
رادیوی سوپرهترودینی
radio telescope
رادیوی نجومی
radio telescopes
رادیوی نجومی
crystal set
رادیوی ترانزیستوری
automobile radio equipment
رادیوی اتومبیل
auto radio
رادیوی اتومبیل
regenerative receiver
رادیوی واکنشی
portable receiver
رادیوی دستی
all wave receiver
رادیوی تمام موج
directional radio
رادیوی جهت دار
d.c. receiver
رادیوی جریان مستقیم
handie talkie
رادیوی کوچک دستی ترانزیستوری
walkie-talkie
دستگاه مخابره یا رادیوی ترانزیستوری کوچک
walkie-talkies
دستگاه مخابره یا رادیوی ترانزیستوری کوچک
walkie talkie
دستگاه مخابره یا رادیوی ترانزیستوری کوچک
CB
رادیوی موج کوتاه که میتواند این امواج را بگیرد
all mains receiver
گیرنده جریان دائم و جریان متناوب رادیوی برق و باطری
recoverable item
وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end
طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
archival quality
مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow
سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
observable
قابل مشاهده قابل گفتن
bilable
قابل رهایی قابل ضمانت
transferable
قابل واگذاری قابل انتقال
flexile
قابل تغییر قابل تطبیق
thankworthy
قابل تشکر قابل شکر
presentable
قابل معرفی قابل ارائه
adducible
قابل اضهار قابل ارائه
changeable
قابل تعویض قابل تبدیل
combustible
قابل سوزش قابل تراکم
elastic
قابل کش امدن قابل انعطاف
exigible
قابل مطالبه قابل پرداخت
achievable
قابل وصول قابل تفریق
exigible
قابل تقاضا قابل ادعا
presumable
قابل استنباط قابل استفاده
presentable
قابل نمایش قابل تقدیم
sensible
قابل درک قابل رویت
tenable
قابل مدافعه قابل تصرف
capacity
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacities
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
visual display unit
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display terminal
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
indemonstrable
غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
irrefrangible
غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
inconvertible
غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
indiscoverable
غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
floatable
قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
adobe type manager
استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendable
قابل فروش جنس قابل فروش
vendible
قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable
قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar
سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
sensible
قابل حس
capable
قابل
qualified
قابل
dissoluble
قابل حل
apt
قابل
acceptor
قابل
thorough paced
قابل
incapable
نا قابل
ablest
قابل
good
قابل
solvable
قابل حل
abler
قابل
soluble
قابل حل
able
قابل
irrecusable
غیر قابل رد
inspirable
قابل تنفس
insurable
قابل بیمه
inoculable
قابل تلقیح
noticeable
قابل توجه
pasturable
قابل چرا
partible
قابل افراز
pardoable
قابل عفو
omissible
قابل حذف
open cheque
چک قابل انتقال
operable
قابل علاج
inventible
قابل جعل
operable
قابل درمان
inventible
قابل اختراع
investigable
قابل رسیدگی
regrettable
قابل تاسف
interconvertible
قابل تبدیل
elastic
قابل ارتجاع
divisible
قابل تقسیم
justifiable
قابل توجیه
inflamable
قابل اشتعال
inferible
قابل استنباط
inferable
قابل استنباط
detectable
قابل کشف
imaginable
قابل درک
apparent
قابل رویت
increasable
قابل ازدیاد
merchantable
قابل فروش
extendable
قابل تمدید
extendable
قابل تعمیم
newsworthy
قابل انتشار
persuadable
قابل تشویق
piceous
قابل اشتعال
mentionable
قابل ذکر
opens
قابل بحث
opened
قابل بحث
inheritable
قابل توارث
inhabitable
قابل سکنی
inflexional
قابل صرف
inflective
قابل صرف
open
قابل بحث
plantable
قابل کشت
trustworthy
قابل اعتماد
livable
قابل زندگی
medicable
قابل معالجه
meltable
قابل ذوب
drinkable
قابل اشامیدن
limit of inflammability
حد قابل اشتعال
eligible
قابل انتخاب
negotiating
قابل انتقال
licensable
قابل اجازه
negotiates
قابل انتقال
leviable
قابل تحمیل
negotiated
قابل انتقال
maintainable
قابل نگاهداری
selective
قابل انتخاب
selectively
قابل انتخاب
livable
قابل معاشرت
livable
قابل زیستن
liveable
قابل زیستن
limsy
قابل انحناء
liveable
قابل معاشرت
limpsy
قابل انحناء
limpsey
قابل انحناء
liveable
قابل زندگی
machinable
قابل تراش
macroscopic
قابل رویت
negotiate
قابل انتقال
merchantable
قابل معامله
digestible
قابل هضم
multipliable
قابل تکثیر
multiplicable
قابل تکثیر
namable
قابل ذکر
judicable
قابل قضاوت
pivoting
قابل چرخش
adaptable
قابل توافق
observable
قابل مراعات
knowable
قابل دانستن
nota bene
قابل توجه
numerable
قابل شمارش
moveable
قابل تغییر
separable
قابل تفکیک
justiciable
قابل دادرسی
enforceable
قابل اجراء
mibeable
قابل استخراج
minable
قابل استخراج
mistakable
قابل اشتباه
mobilizable
قابل تجهیز
enforceable
قابل اجرا
moot
قابل بحث
kenspeckle
قابل شناسایی
irrigable
قابل ابیاری
considerable
قابل توجه
recoupable
قابل جبران
removable
قابل رفع
removable
قابل انتقال
removable
قابل عزل
renderable
قابل ارائه
venial
قابل عفو
remarkable
قابل توجه
rentable
قابل اجاره
serviceable
قابل استفاده
expendable
قابل خرج
repairable
قابل جبران
realizable
قابل تحقق
realizable
قابل درک
sociable
قابل معاشرت
remissible
قابل اغماض
remediable
قابل علاج
remittable
قابل پرداخت
ignitable
قابل احتراق
vulnerable
قابل حمله
comprehensible
قابل درک
intelligible
قابل درک
intelligible
قابل فهم
satiable
قابل اشباع
refillable
قابل تعویض
reflexible
قابل انعکاس
refractile
قابل انکسار
refrangible
قابل انکسار
registrable
قابل ثبت
regulable
قابل تعدیل
reimbursable
قابل پرداخت
reparable
قابل جبران
tolerable
قابل قبول
tolerable
قابل تحمل
returnable
قابل برگشت
revealable
قابل مکاشفه
revocable
قابل فسخ
revocable
قابل برگشت
culpable
قابل مجازات
revocable
قابل رجوع
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com