Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
CB
رادیوی موج کوتاه که میتواند این امواج را بگیرد
Other Matches
counter check
چکی که فقط کشنده چک میتواند ان را از بانک بگیرد
alternative
چیزی که میتواند جای چیز دیگر را بگیرد
alternatives
چیزی که میتواند جای چیز دیگر را بگیرد
regional breakpoint
نقط ه توقف که در هر جایی از برنامه میتواند قرار بگیرد تا رفع اشکال شود
colours
چاپگری که میتواند کپیهای رنگی بگیرد. از قبیل -ink get رنگی -dot maxrix رنگی و -thermal transfer
colour
چاپگری که میتواند کپیهای رنگی بگیرد. از قبیل -ink get رنگی -dot maxrix رنگی و -thermal transfer
confusion reflector
وسیله پخش امواج فریبنده سیستم انعکاس امواج گیج کننده
modulation
سوار کردن امواج انرژی روی امواج الکترومغناطیسی برای ارسال
modulate
مدوله کردن امواج الکترونیکی روی امواج مغناطیسی
modulates
مدوله کردن امواج الکترونیکی روی امواج مغناطیسی
modulating
مدوله کردن امواج الکترونیکی روی امواج مغناطیسی
radiation scattering
انحراف تشعشع اتمی یاالکترومغناطیسی یا حرارتی پخش امواج بصورت کروی پخش همه جانبه امواج
emission control
کنترل تشعشع امواج مغناطیسی یا صوتی دستگاه کم کننده تشعشع امواج
trapping
اختلاف در امواج رادار ممانعت از پخش امواج رادار
radiological monitoring
ارسال امواج تشعشعی یا رله امواج تشعشعی هستهای
crystal set
رادیوی ترانزیستوری
portable receiver
رادیوی دستی
auto radio
رادیوی اتومبیل
regenerative receiver
رادیوی واکنشی
tube set
رادیوی لامپی
radio telescopes
رادیوی نجومی
superheterodyne receiver
رادیوی سوپرهترودینی
radio telescope
رادیوی نجومی
automobile radio equipment
رادیوی اتومبیل
adders
مدار جمع دودویی که میتواند مجموع در ورودی را حساب کند و نیز میتواند ورودی یا خروجی به صورت وام شده را بپذیرد
adder
مدار جمع دودویی که میتواند مجموع در ورودی را حساب کند و نیز میتواند ورودی یا خروجی به صورت وام شده را بپذیرد
directional radio
رادیوی جهت دار
portable receiver
رادیوی قابل حمل
all wave receiver
رادیوی تمام موج
d.c. receiver
رادیوی جریان مستقیم
handie talkie
رادیوی کوچک دستی ترانزیستوری
field radio
رادیوی قابل حمل صحرایی
walkie-talkies
دستگاه مخابره یا رادیوی ترانزیستوری کوچک
walkie-talkie
دستگاه مخابره یا رادیوی ترانزیستوری کوچک
walkie talkie
دستگاه مخابره یا رادیوی ترانزیستوری کوچک
blast
منفجر شدن بوق کوتاه سوت کوتاه
blasts
منفجر شدن بوق کوتاه سوت کوتاه
short lunge
نوعی سخمه کوتاه یا ضربه کوتاه در جنگ
the d. take him
بلا بگیرد
flip-flops
قطعه یا مدار الکترونیکی که خروجی آن به صورت یکی از دو خروجی میتواند باشد که توسط یکی از دو ورودی تشخیص داده میشود و میتواند که یک بیت از داده دیجیتال را ذخیره کند
flip-flopping
قطعه یا مدار الکترونیکی که خروجی آن به صورت یکی از دو خروجی میتواند باشد که توسط یکی از دو ورودی تشخیص داده میشود و میتواند که یک بیت از داده دیجیتال را ذخیره کند
flip-flopped
قطعه یا مدار الکترونیکی که خروجی آن به صورت یکی از دو خروجی میتواند باشد که توسط یکی از دو ورودی تشخیص داده میشود و میتواند که یک بیت از داده دیجیتال را ذخیره کند
flip-flop
قطعه یا مدار الکترونیکی که خروجی آن به صورت یکی از دو خروجی میتواند باشد که توسط یکی از دو ورودی تشخیص داده میشود و میتواند که یک بیت از داده دیجیتال را ذخیره کند
to burn the food
بگذارند غذا ته بگیرد
He muddles the water to catch fish .
<proverb>
آب را گل آلود مى کند ماهى بگیرد .
he has raving mad
بودکه کسی جلواورانمیتوانست بگیرد
cartful
انچه دریک گاری جا بگیرد
She found it hard to make up her mind.
برایش سخت بود که تصمیم بگیرد
waterbath
دیگی که دیگ کوچک تری در آن جا بگیرد
double boiler
دیگی که دیگ کوچک تری در آن جا بگیرد
water quench
دیگی که دیگ کوچک تری در آن جا بگیرد
complete substitution
وقتی یک کالاجای کالای دیگر را بگیرد
water bath
دیگی که دیگ کوچک تری در آن جا بگیرد
confidence level
احتمالی که یک عدد در محدوده قرار بگیرد
bain-marie
دیگی که دیگ کوچک تری در آن جا بگیرد
trundle bed
تختخواب چرخکدار کوتاهی که زیرتختخواب بزرگتری جا بگیرد
diaper pattern
طرح گل و بلبل تکراری
[بطوری که کل متن فرش را در بر بگیرد.]
all mains receiver
گیرنده جریان دائم و جریان متناوب رادیوی برق و باطری
You cannot make a silk purse out of a sows ear .
<proverb>
هیچکس نمى تواند از گوش ماده خو,ابریشم خالص بگیرد .
shorthorn
جانور شاخ کوتاه نژاد گاو شاخ کوتاه شمال انگلیس
pantywaist
شلوار کوتاه بچگانه که به بالاتنه لباسش تکمه میشود شلوار کوتاه
betterment
خرجی که به منظور افزایش بازده یا تقلیل هزینه عملیات صورت بگیرد
He is trying to run before he has learned do walk.
<proverb>
او مى خواهد قبل از آنکه راه رفتن را یاد بگیرد شروع به دویدن کند.
When we get this project off the ground we can relax.
وقتی این پروژه پا بگیرد و با موفقیت شروع شود، دیگر خیالمان راحت است.
short quard
سخمه گارد کوتاه در جنگ سرنیزه سخمه کوتاه
concertina fold
قسمت دیگر به جهت مخالف تاکاغذ به طور مناسب در چاپگر قرار بگیرد و به دخالت کاربر نیازی نباشد
ground swell
امواج
masks
طرح مدار مجتمع که برای معرفی الگویی که باید روی قطعه نیمه هادی قرار بگیرد به کار می رود
mask
طرح مدار مجتمع که برای معرفی الگویی که باید روی قطعه نیمه هادی قرار بگیرد به کار می رود
reverberation
برگشت امواج
tidal waves
امواج جزرومدی
emissions
انتشار امواج
emission
انتشار امواج
sky wave
امواج اسمانی
spoondrift
ترشح امواج
electromagnetic waves
امواج الکترومغناطیسی
pulsing
ضربان امواج
interference
تداخل امواج
reverberations
برگشت امواج
the waves of the sea
امواج دریا
electromagnetic waves
امواج الکترومگنتیک
oscilloscope
اشکارسازی امواج
gravitational waves
امواج گرانشی
incoherent waves
امواج همدوس
hertzian waves
امواج هرتز
brain waves
امواج مغزی
ground waves
امواج زمینی
radio waves
امواج رادیویی
pulse
امواج ضربانی
pulsed
امواج ضربانی
gravity waves
امواج ثقلی
gravitational waves
امواج جاذبه
thermal waves
امواج گرمایی
wander wave
امواج سیار
transient wave
امواج سیار
tosser
دستخوش امواج
crashing waves
امواج خروشان
place utility
استفاده فیزیکی یا وضعی حالتی که موسسه تولیدی جهت بالا بردن سود خودحمل و نقل محصولش را نیزبر عهده بگیرد
ecphora
پیش آمدگی
[طرحی که یک قسمت روی قسمت دیگر قرار بگیرد.]
barrator
قاضی رشوه گیر رئیس یامتصدی کشتی که رشوه بگیرد
bleeding
باند تداخل امواج
conical scanning
ردیابی امواج به طورمخروطی
interference area
ناحیه ی تداخل امواج
tidal wave
امواج جذر و مدی
pulsing
پرتاب امواج انرژی
wave front
جبهه امواج رادیویی
echoing
برگشت امواج رادار
echo
برگشت امواج رادار
echoes
برگشت امواج رادار
conical scanning
انتشار مخروطی امواج
airwave
امواج رادیو و تلویزیون
reverberation
برگشت دادن امواج
the waves beats or the shore
امواج به ساحل می کوبد
the wares beat the shore
خوردن امواج به ساحل
hertzian wave
امواج هرتز hertz
propagation
پخش امواج یا اعلامیه
reverberations
برگشت دادن امواج
wave band
دسته امواج رادیو
attenuation
افت قدرت امواج
high freqyency aerial
آنتن امواج بلند
radio sextant
گیرنده امواج کیهانی
diathermy interference
تداخل امواج دیاترمی
interference zone
ناحیه ی تداخل امواج
echoed
برگشت امواج رادار
assault waves
امواج هجومی نفرات و وسایل
altitude delay
افت ارتفاع امواج رادار
inductive interference voltage
ولتاژ تداخل امواج القائی
back scattering
توزیع معکوس امواج رادیویی
numbered wave
امواج پشت سر هم عملیات اب خاکی
oscillator
تفکیک کننده امواج اشکارساز
oscillograph
دستگاه ثبت نوسان امواج
oscilloscope
دستگاه نشان دهنده امواج
homing mine
مین حساس به انعکاس امواج
wave period
زمان تناوب امواج دریا
back scattering
پخش معکوس امواج رادیویی
surface reverbration
امواج برگشتی سطحی رادار
awash
سرگردان بر روی امواج دریا
cynometer
دستگاه اندازه گیری امواج
oscillations
تفکیک امواج اشکار سازی
convergence zone
منطقه تقارب امواج سونارزیردریایی
sea foam
کف دریا
[کف حاصل از برخورد امواج آب]
oscillation
تفکیک امواج اشکار سازی
ocean foam
کف دریا
[کف حاصل از برخورد امواج آب]
coastal refraction
انعکاس ساحلی امواج رادیویی
radar imagery
عکاسی به وسیله امواج رادار
sweep jamming
امواج سیار پارازیت رادیویی
beach foam
کف دریا
[کف حاصل از برخورد امواج آب]
spume
کف دریا
[کف حاصل از برخورد امواج آب]
beam width
عرض ستون امواج رادار
emitter
منتشر کننده پس دهنده امواج
radio navigation
ناوبری بااستفاده از امواج بی سیم
waterbath
[ظرفی که ظرف کوچک تری در آن قرار بگیرد و مواد درون آن ظرف بطور غیر مستقیم گرم شود.]
water bath
[ظرفی که ظرف کوچک تری در آن قرار بگیرد و مواد درون آن ظرف بطور غیر مستقیم گرم شود.]
double boiler
[ظرفی که ظرف کوچک تری در آن قرار بگیرد و مواد درون آن ظرف بطور غیر مستقیم گرم شود.]
bain-marie
[ظرفی که ظرف کوچک تری در آن قرار بگیرد و مواد درون آن ظرف بطور غیر مستقیم گرم شود.]
water quench
[ظرفی که ظرف کوچک تری در آن قرار بگیرد و مواد درون آن ظرف بطور غیر مستقیم گرم شود.]
balloon reflector
بالن منعکس کننده امواج الکترونیکی منعکس کننده امواج الکترونیکی بالن
doppler effect
اثر برگشت امواج روی فرستنده
influence mine
مین حساس به تاثیر امواج رادیویی
carrier frequency
فرکانس حامل امواج بی سیم یا رادار
emissions
تشعشع امواج پس دادن ساطع کردن
emission
تشعشع امواج پس دادن ساطع کردن
carrier wave
موج حامل امواج رادار یا بی سیم
junk surf
امواج نامناسب برای موج سواری
repeater jammer
دستگاه پخش پارازیت وفرستنده امواج
sound box
جعبه تبدیل امواج صوتی به صدا
beacon
امواج رادیویی برای هدایت هواپیما
sea return
امواج بازگشتی از دریا به صفحه رادار
beacons
امواج رادیویی برای هدایت هواپیما
oscilloscope
دستگاه نشان دهنده نوسان امواج
angstrom
واحد اندازه گیری طول امواج
operating signal
چانل موجوددر دستگاه امواج ارسالی
omnidirectional
گیرنده یا فرستنده امواج درجهت مناسب
warbling
وسیله تعیین اختلاف امواج صوتی دریافتی
warbles
وسیله تعیین اختلاف امواج صوتی دریافتی
coastal refraction
تغییر جهت امواج رادیویی در برخورد به ساحل
warbled
وسیله تعیین اختلاف امواج صوتی دریافتی
scend
در اثر حرکت امواج بالا وپایین رفتن
ground waves
امواج سطحی رسیده به رادار یادستگاههای مخابراتی
warble
وسیله تعیین اختلاف امواج صوتی دریافتی
equisignal zone
منطقهای که دارای امواج مغناطیسی یکسان است
reverberation index
دستگاه نشان دهنده میزان امواج برگشتی
high frequency interference
تداخل امواج فرکانس بالا سیگنال مزاحم
lotic
زیست کننده بر روی امواج سریع السیر
active mine
مین منفجر شونده از طریق انعکاس امواج
radar mile
زمان لازم برای رسیدن امواج به هدف
microphone
وسیلهای که امواج صوتی را به سیگنالهای الکتریکی تبدیل میکند
bangs
صدای ناشی از عبور ناپیوسته امواج فشاری در اتمسفر
banging
صدای ناشی از عبور ناپیوسته امواج فشاری در اتمسفر
banged
صدای ناشی از عبور ناپیوسته امواج فشاری در اتمسفر
terrain return
انعکاس تشعشع امواج زمینی روی صفحه رادار
electroencephalograph
دستگاه ثبت امواج الکتریکی مغز بوسیله برق
bang
صدای ناشی از عبور ناپیوسته امواج فشاری در اتمسفر
microphones
وسیلهای که امواج صوتی را به سیگنالهای الکتریکی تبدیل میکند
influence sweep
پاکسازی میدان مین بااستفاده از امواج رادار یارادیویی
low frequency
امواج رادیویی دارای تناوب اندک دون بسامد
hypersonic
دارای سرعتی پنج یا شش برابر امواج صوتی در فضا
sonar
دستگاه کاشف زیر دریایی بوسیله امواج صوتی
vor
وسیله تعیین جهت ارسال امواج فرستنده دشمن
surface mount technology
روش ساخت تختههای مدار که قط عات الکترونیکی مستقیماگ روی سطح تخته قرار دارند به جای اینکه در سوراخها قرار بگیرد و در آن محل جا شوند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com